نام های اصیل پسر ایرانی با ریشه فارسی (م)
| م | |||
| اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
| ماتیار | matiyar | فارسی | مادیار، کمک کننده به مادر ، یار مادر ، مرکب از ماد مخفف مادر بعلاوه یار |
| مازیار | maziyar | فارسی | پسر قارون ، از سپهبدان مازندران در قرن سوم که علیه خلیفه بغداد شورش کرد |
| ماکان | makan | فارسی | (در قدیم) آنچه بوده است؛ — (اَعلام) نام پسر کاکی از سران دیالمه [قرن ۳و ۴ هجری] که در آغاز نزد ابوالحسین ناصر در گرگان بسر میبرد و از سران با نفوذ او بود و مدتی از جانب وی بر «تمیشه» حکومت میکرد. |
| مانی | mani | فارسی | نام بنیانگذار آیین مانوی |
| ماهان | mahan | فارسی | روشن و زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان، نام پدر سهل از بزرگان مرو بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه |
| ماهیار | mah yar | فارسی | دوست و یاور ماه، از شخصیتهای شاهنامه، نام زرگری در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی |
| منوچهر | manuchehr | فارسی | در اوستا آن که از نژاد منوش است |
| مَهان | mahan | فارسی | بزرگان |
| مهبد | mahbod | فارسی | مهبود- سرور ماه،کناییه از کسی که زیباییش از ماه بیشتر است – از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیرانوشیروان پادشاه ساسانی که به ریختن زهر در غذای او متهم و کشته شد |
| مهران | mehran | فارسی | مرکب از مهر( محبت یا خورشید) + ان( پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردار ایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی |
| مهراب | mehrab | فارسی | دوستدار آب،از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه |
| مهراد | mehrad | فارسی | بخشنده بزرگ |
| مهربد | mehrbod | فارسی | مرکب از مهر( خورشید) + بد( پسوند اتصاف) |
| مهرداد | mehrdad | فارسی | داده خورشید |
| مهرسام | mer sam | فارسی | پسر خونگرم و مهربان ، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است. |
| مهرشاد | mehr shad | فارسی | شادمهر، مرکب از شاد(خوشحال) + مهر( محبت یا خورشید) ،نام شهر یا مکانی در نیشابور ،خورشید هدایت کننده |
| مهریاد | mehr yad | فارسی | یادگار خورشید ، مرکب از مهر و یاد |
| مهریار | mahriyar | فارسی | یادگار خورشید ، مرکب از مهر و یاد |
| مهزیار | mahziyar | فارسی | دوست و یار خورشید |
| مهنام | mahnam | فارسی | دارای نام زیبا |
| مهند | mohanad | فارسی | تکه ای از ماه ، اندکی از ماه،به فتح میم و ه و سکون نون و دال ، نامی خراسانی |
| مهیاد | mah yad | فارسی | یاد و خاطره ماه، کسی که زیباییش یاد آور ماه است ، دارای چهره ای زیبا چون ماه |
| موتا | mota | فارسی | نام یکی از سرداران دیلمی |
| مهرنوش | mehrnush | فارسی |
شنونده محبت، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
|
| مهرزاد | mehrzad | فارسی | فرزند آفتاب |
| مهرک | mehrak | فارسی | ز ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻯ ﺟﻬﺮﻡ در زﻣﺎﻥ اردﺷﯿﺮ ﺑﺎﺑﮑﺎﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
| مهیار | mah yar | فارسی | ماهیار |
| میلاد | milad | فارسی | صورت دیگری از مهرداد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلیران ایرانی زمان کیکاووس پادشاه کیانی,شاگرد,دانش آموز |
| میلان | milan | فارسی | نام دو روستا در شهرهای لردگان و تبریز |
نام های اصیل پسر ایرانی با ریشه فارسی (م)