معنی اسم شیما

برای مشاهده با کیفیت بیشتر، روی تصویر کلیک کنید

 تصویر و معنی اسم شیما

شيما :    ۱- (عربي) زن خال دار؛ ۲- (اَعلام) دختر حليمه‌ي سعديه خواهر رضاعي پیامبر اسلام(ص).

 

 

اسم شیما در لغت نامه دهخدا

شیم. [ ش َ ] (ع مص ) درنیام کردن شمشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شمشیر در نیام کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || برکشیدن شمشیر را (از اضداد). (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || سر دروا نگریستن برق را برای دیدن آن که کجا می رود و کجامی بارد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به آسمان نگریستن به امید باران در برق و جز آن. (یادداشت مؤلف ). نگریستن تا به کجا بارد. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || رسیدن نره در بردن دوشیزگی مراد خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غبارآلود ساختن هر دو پای کسی را به خاک. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ظاهر شدن خط سیاه بر پوست کس. || استوار کردن و راست نمودن حمله را در جنگ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || درآمدن در چیزی. || پنهان کردن چیزی در چیزی یا جایی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سرد شدن. (تاج المصادر بیهقی ).
شیم. (ع ص اِ) ج ِ اَشْیَم و شَیْماء. || ج ِ شیام. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مفردهای کلمه شود. || ماهیی است. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از ماهی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به «شیم » فارسی شود.
شیم. [ ش َ ی َ ] (ع اِ) هر زمینی که آنرا از پیش نکنده باشند و به سختی و صلابت خود باقی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شیم. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ شیمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). خلقها. (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص ۳). خویهای نیک. (دهار). عادتها و خویها، و ج ِ شیمه است. (غیاث ). ج ِ شیمه، به این معنی خویهای و خصلتها: الظلم من شیم النفوس. (یادداشت مؤلف ). ج ِ شیمة. خلقها. طبیعتها. عادتها. (فرهنگ فارسی معین ) : غور کردم و مکارم شیم ایشان از ادراک افهام و اوهام گذشته. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). کریمه ٔ بر و شریفه ٔ کرم که در محاسن شیم یکتا بود… از شوی خویش بیزاری جست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۴۴۴). رجوع به شیمة شود.
– خجسته شیم ؛ خوش خوی. نیک خلق. نیک سرشت :
همه اجداد او خجسته شیم.
(از حبیب السیر ج ۳ ص ۳۲۲).
– خوب شیم ؛ نیکونهاد. خوب سرشت :
هر کجا گویی بوسهل وزیر شه شرق
همه گویند کریم و سخی و خوب شیم.
فرخی.
– شیطان شیم ؛ دیوخصلت. شیطان صفت :
پس مگو کایمه همه آدمی اند
آدمی هست که شیطان شیم است.
خاقانی.
– کریم الشیم ؛ که خوی بخشندگی و بزرگواری دارد. بزرگ منش :
داد ببین تا کجاست فضل ببین تا که راست
کیست عظیم الفعال کیست کریم الشیم.
خاقانی.
– کیوان شیم ؛ که خوی و خصلت عالی دارد :
چتر تو خورشیدفر تیغ تو مریخ فعل
علم تو برجیس حکم حلم تو کیوان شیم.
خاقانی.
شیم. (اِ) قسمی ماهی فلس دار که در پشت نقطه های سیاه دارد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) (از غیاث ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). ماهیی بود سپید و به رود جیحون بسیار بود. (لغت فرس اسدی ). سیم. (فرهنگ فارسی معین ) :
می بر آن ساعدش از ساتگنی سایه فکند
گفتی از لاله پشیزستی بر ماهی شیم.
معروفی.
تا بود عارض بت رویان چون سیم سپید
تا بود ساعد مه رویان چون ماهی شیم.
فرخی.
چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک.
لبیبی.
مرد باید که مار گرزه بود
نه نگار آورد چو ماهی شیم.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
ماه دیده ست کسی نرمتر ازماهی شیم.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۸۹).
میروی هموار و گویی ایدرم
مار می گیری که این ماهیست شیم.
ناصرخسرو.
اندر پلیدزادگی و پاکزادگی
تو چغز حوض کوثر و من شیم کوثرم .
سوزنی.
ز ناسپاسی یک موی او به زیر زمین
شود چو سرمه سم گاو با پشیزه ٔ شیم.
سوزنی.
زهی کهی و خهی چشمه ای که اندر وی
قرار گیرد مار شکنج و ماهی شیم.
سوزنی.
سموم قهر تو با آب اگر عتاب کند
پشیز دام شود بر مسام ماهی شیم.
انوری (از جهانگیری ).
زلفهایش بدست من چون شست
من چو صیاد و او چوماهی شیم.
بخاری (از انجمن آرا).
آیا شیم ماهی غزل لاله یا قزل آلاست ؟
|| کلمه ای است که در تعظیم و تبجیل مانند شیخ و خواجه و حضرت و جناب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).
شیم. (اِخ ) رودخانه ای که از کوههای دیلمان به جانب گیلان می رود. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بعضی گفته اند که شیم نام رودخانه ای است که ماهی شیم را بدان نام بازخوانند.(از فرهنگ اوبهی ). نام رودی است. (لغت فرس اسدی ).
شیم. (اِخ ) نام ماهیی که یونس را فروبرده بود. (ناظم الاطباء) (از برهان ).

اسم شیما در فرهنگ فارسی

شیم
جمع شیمه، خوی وعادت
( اسم ) جمع شیمه خلقها طبیعتها عادتها .
هر زمینی که آنرا از پیش نکنده باشند و به سختی و صلابت خود باقی باشد .
خجسته شیم
نیکو سیرت خوش صفت
شیطان شیم
شیطان صفت شیطان خوی دیو خوی
یم شیم
که بخشش وی مانند دریا بی پایان باشد که شیمتی چون دریا دارد در بخشندگی و پادشاهی

اسم شیما در فرهنگ معین

شیم
(اِ.) سیم، نوعی ماهی سفید که پشتش خال های سیاه دارد.

اسم شیما در فرهنگ فارسی عمید

شیم
نوعی ماهی سفید با خال های سیاه در پشت: می بر آن ساعدش از ساتگنی سایه فگند / گفتی از لاله پشیزه ستی بر ماهی شیم (معروفی: شاعران بی دیوان: ۱۴۲).
= شیمه

اسم شیما در اسامی پسرانه و دخترانه

شیما
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: šimā) (عربی) زن خال دار، (در اعلام) دختر حلیمه ی سعدیه خواهر رضاعی نبی اکرم (ص) – زنی که روی چانه اش خال دارد، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر (ص)

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • سلام .
    من عاشق اسمم هستم…

  • سلام من اسمم رو خیلی دوست دارم و فک کنم توی عربی اسم شیما تلفظش این جوریه که کسره داره sheima

  • من شیما هستم. عاشق اسمم هستم . و از نظر خودم بهترین اسم ممکن رو برام انتخاب کردن

  • من اصلا از اسمم خوشم نماد

  • سلام من ۲تا اسم دارم لیلا اسم شناسنامه ایم هست اما‌دیوانه وار اسم مستعارمو دوس دارم حتی استادامم شیما صدام میکردن بخاطر همین رفتم اسممو داخل شناسنامه عوض کردم و همون شیما گذاشتم

  • من اسممو دوست دارم واقعا فوق العادستتتتتتت عالیه معنیه اسمم زن خالداره