معنی اسم سَلامت

سَلامت :    (عربي) ۱- سالم، تندرستي، صحت؛ ۲- (در حالت قيدي) بطور سالم، در حال صحت؛ ۳- (در قديم) امنيت و آرامش، رستگاري.

 

 

اسم سلامت در لغت نامه دهخدا

سلامت. [ س َ م َ ] (ع مص، اِمص ) بی گزند شدن. بی عیب شدن. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سَر خواهی سلامت سِرّ نگهدار.
جامی.
|| عافیت. تندرستی. (فرهنگ فارسی معین ) : می اندیشم که از تو باشد حدیث امیر برادر ابواحمد ادام اﷲ سلامته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۱۳). دیگر روز آن لشکر و خزائن و غلامان و سرائر برداشت و لطایف الحیل بکار آورد تا بسلامت بخوارزم بازبرد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۳۵). او گفت : چون این لشکر بزرگ باز رسند بسلامت من خواستم که بدرگاه عالی آیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۵۹).
یارب هزار سال ملک را بقادهی
در عز و در سلامت و در یمن و در یسار.
منوچهری.
و بسیار مالهای دیگر بذل کرد تا مردم سلامت یافتند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ۸۳). کیست که… صحبت سلطان اختیار کند و بسلامت بجهد. (کلیله و دمنه ).
با بلاها بساز و تن در ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوی.
خاقانی.
هزار کوه و بیابان برید خاقانی
سلامتش بسلامت بخانه بازآورد.
خاقانی.
گو در ایام سلامت بجوانمردی کوش.
سعدی.
به روزگار سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند.
سعدی (گلستان چ یوسفی ص ۹۳).
به دریا در منافع بیشمار است
اگر خواهی سلامت برکنار است.
سعدی.
دل و دینم شد و دلبر بسلامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست.
سعدی.
چه خوش گفت آن نکوگوی نکوکار
که سر خواهی سلامت سرنگهدار.
جامی.
|| امنیت. (فرهنگ فارسی معین ) : اگر در ضمان بسلامت بدرگاه عالی رسید مشاهده ٔ حال بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۲۷).
مکان نعیم است و جای سلامت
چنین گفت یزدان فروخوان ز فرمان.
ناصرخسرو.
|| نجات. رستگاری. || آرامش. صلح. (فرهنگ فارسی معین ). || خلوص. صداقت : از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۱۶).
جستم میان خلق سلامت نیافتم
ور بوی بردمی بکران چون نشستمی.
خاقانی (دیوان ص ۸۵۶).
وز آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند. (گلستان سعدی ). || سلامت در علم عروض بقاء جزاست بر حالت اصلیه. (تعریفات جرجانی ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || خوشی. شادی :
همی بروی تو ماند بهار دیبا روی
همی سلامت روی توو بقای بهار.
فرخی.
|| رهایی یافتن. (آنندراج ) (غیاث ). رهایی یافتن. نجات یافتن. (فرهنگ فارسی معین ). || خلاص از بیماری. شفا. (فرهنگ فارسی معین ) :
چو برگردد مزاج از استقامت
بدشواری بدست آید سلامت.
نظامی.
– اهل سلامت ؛ متقی. پرهیزکار :
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره ٔ هندوی تو بود.
حافظ.
سلامة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن جندل بن عمروبن کعب التمیمی وی بسال ۲۳ قبل از هجرت درگذشت. شاعری جاهلی و از اهل حجاز است و در طبقه ٔ «متلمس » بشمار آمده است. شعر او در حکمت وجودت است و در جمهره اشعار عرب او را قصیده ای است. (اعلام زرکلی ج ۱ ص ۳۷۷). و رجوع به معجم المطبوعات شود.
سلامة. [ س َ م َ ](اِخ ) ابن عبدالباقی بن سلامة مکنی به ابوالخیر الانباری. وی مردی عالم بعلم قراآت و عربی و فنون ادب بود.و فنون ادب را نزد علی بن طاووس آموخت. پس بمصر رفت و در آنجا سکونت گزید. و مقام صدارت مسجد جامع عمروبن العاص را قبول کرد. او راست مصنفاتی از آنجمله شرح بر مقامات حریری. وی بسال ۵۰۳ در مصر بدنیا آمد و بسال ۵۹۰ در همانجا درگذشت. (معجم الادباء ج ۴ ص ۲۴۵).
سلامة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن غیاض بن احمد ابوالخیر الکفر طایی نحوی وی ادب را در مصر نزد علی بن ابی القاسم علی بن جعفربن القطاع السعدی فراخواند. و او را مصنفاتی است از آنجمله کتاب التذکرة و کتاب ماتلحن فیه العامه فی زمانه، و رسالة فی الحض در تعلیم عربیت. وی بسال ۵۳۳ درگذشته است. اشعار زیر از اوست :
اقنع نفسک فالقناعة ملبس
لایطمع الاشرار فی تخریقه
فلرب مغرور غدا تغریقه
فی حرصه سبباً الی تغریقه.
(معجم الادباء ج ۴ ص ۲۴۶).
سلامة. [ س َ م َ ] (اِخ ) (وفات ۵۳۰ هَ.ق.) ابن مبارک بن رحمون بن موسی. پزشکی دانشمند و یهودی و از اهل مصر بود. او بر کتاب جالینوس تسلط و اطلاع کافی داشت. در منطق و علوم حکمی سرگرم بود. او راست تصنیفاتی از جمله : نظام الموجودات و مقاله ای در «علم الهی » و مقاله ای در (خصب ابدان النساء بمصر عند تناهی شباب ). (اعلام زرکلی ج ۱ ص ۳۷۷ از طبقات الاطباء).

اسم سلامت در فرهنگ فارسی

سلامت
پاکی ورهایی ازعیب و آفت، بی عیبی، تندرستی
۱ – ( مصدر ) بی گزند شدن بی عیب شدن ۲ – رهایی یافتن نجات یافتن . ۳ – ( اسم ) امنیت . ۴ – عافیت تندرستی ۵ – نجات رستگاری . ۶ – خلاص از بیماری شفا . ۷ – آرامش صلح . ۸ – ( صفت ) سالم تندرست : پدرم سلامت است . یا سلامت نفس . نیک نفسی خیر اندیشی . یا بسلامت . به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو . یا به سلامت بودن . سالم بودن . یا بسلامت ماندن . در امان بودن مصون ماندن . یا سرت بسلامت . بتو تسلیت میگویم .
[health] [علوم سلامت] برخورداری از آسایش کامل جسمی و روانی و اجتماعی و نه صرفاً فقدان بیماری و ناراحتی
سلامت اجتماعی
[social health] [علوم سلامت] توانایی فرد در ایجاد ارتباط با محیط اجتماعی
سلامت باروری
[علوم سلامت] ← سلامت زادآوری
سلامت برای همه
[Health for All, HFA] [علوم سلامت] هدف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی سیاست سلامت که در بیانیۀ سازمان جهانی بهداشت در آلماتی مطرح شد
سلامت بوم سازگان
[ecosystem health] [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] سالم بودن بوم سازگان و عوامل زیستی و فرایندهای تشکیل دهندۀ آن
سلامت جسمانی
[physical health] [علوم سلامت] وضعیتی که در آن همۀ یاخته ها و اعضای بدن با ظرفیت بهینه و در هماهنگی کامل با یکدیگر کار می کنند
سلامت جنسی
[sexual health] [علوم سلامت] سلامت کامل در زمینه های جسمانی و روانی
سلامت جنگل
[forest health] [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] وضعیت مطلوب یک جنگل باتوجه به عواملی چون ساختار و ترکیب و عملکرد و شادابی و ترمیم پذیری یا بیماری ها
سلامت جو ی
( صفت ) آنکه به راه سلامت رود صلح جوی آرامش طلب .
سلامت جویی
آرامش طلبی صلح جویی .
سلامت رو
( صفت ) آنکه در نظام امور خانه راه اعتدال رود و اسراف نورزد .
سلامت روانی
[mental health] [علوم سلامت] توانایی واکنش انعطاف پذیر و هدفمند به انواع تجارب زندگی
سلامت روی
صرفه جویی و اعتدال و کم خرجی
سلامت زادآوری
[reproductive health] [علوم سلامت] سلامت کامل در همۀ زمینه های مربوط به دستگاه تولیدمثل و کارکرد و فرایندهای آن متـ . سلامت باروری
سلامت طلبی
طلب کننده سلامتی
سلامت مثبت
[positive health] [علوم سلامت] جنبه ای از سلامت که ناظر بر بهترین برآمدِ کسی است که بدن سالم، روابط شخصی مناسب، احساس هدف داری و احترام به خود داشته باشد
سلامت معنوی
[spiritual health] [علوم سلامت] یکپارچگی اصولی و اخلاقی و هدفمند بودن در زندگی و احساس تعهد به یک واقعیت برتر
سلامت همگانی
[public health] [علوم سلامت] شاخه ای از پزشکی که به سلامت جسمی و روانی اجتماع، به خصوص در مسائلی مانند آب رسانی و دفع فاضلاب و وضع آلودگی هوا و ایمنی غذا می پردازد
سلامت کوچه
استحکامات لشکری و جنگی
سلامت یار
[health worker] [مدیریت سلامت] آن گروه از کارکنان سلامت که برای کمک به نیروی کار سلامت آموزش می بینند و فعالیت می کنند

اسم سلامت در فرهنگ معین

سلامت
(سَ مَ) [ ع . سلامة ] ۱ – (مص ل .) بی – عیب شدن . ۲ – رهایی یافتن . ۳ – (اِمص .) امنیت . ۴ – تندرستی . ۵ – نجات، رستگاری . ۶ – خالص از بیماری، شفا.

اسم سلامت در فرهنگ فارسی عمید

سلامت
۱. تندرستی. &delta، در فارسی یای مصدری اضافه می کنند و سلامتی می گویند که فصیح نیست.
۲. [قدیمی] پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی عیبی.
۳. [قدیمی] بی گزند شدن، از عیب و آفت رهایی یافتن.
۴. [مقابلِ ملامت] (تصوف) حفظ و رعایت رسوم.

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • سلامه عربی هست ولی سلامت عربی نیست، در اصل فارسی شده سلامه میشه سلامت…