معنی اسم حَسنه

حَسنه :    (عربي) خوب، نيك، پسنديده، عمل نيك و پسنديده؛ عمل پسنديده به ويژه عمل مطابق با شرع، كار نيك.

 

 

اسم حسنه در لغت نامه دهخدا

حسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث حسن. نعت مؤنث از حُسن. نیک. نیکو. خوب : امراءة حسنةالمرأی ؛ زنی خوبروی. نکومنظر. رائقه. مقابل قبیحة. و مقابل سیئة. و مقابل رذیلة: اخلاق حسنة؛ صفات پسندیده.
حسنة.[ ح ِ ن َ ] (ع ا) کرانه ٔ برآمده از کوه. ج، حَسَن.
حسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (ع حامص ) نیکی. نیکوئی. (ترجمان عادل ). ثواب. مقابل گناه. کردار نیک. کار نیکو. کار نیک. مقابل سیئة. مزد. کار خیر. عمل خیر. نیکوکاری. بر. خوبی. ج، حسنات :
بنگر بهوا بر به چکاوک که چه گوید
خیر و حسنت بادا خیرات و حسان را.
سنائی (دیوان ص ۳۱).
بخدائی که رقوم حسنات
کرد توقیع به دیوان اسد.
خاقانی.
دیدم که سیآت جهانش نکرد صید
زان رد نکردم این حسنات موفرش.
خاقانی (دیوان ص ۲۲۱).
یک حسنه از محاسن ذات او آن است که در تواریخ انساب و احوال هم سابقه و مواقف مغازی ملوک عرب و عجم و شعب این علم خوضی تمام فرموده است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی خطی کتابخانه ٔ دهخدا ص ۱۲). این حسنه با سوابق ایادی و عواطف و سوالف عوائد و عوارف که در مدت عمر از ساحت جلال و سدت انعام و افضال او یافته ام مضاف کردم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ دهخدا ص ۸). از عهده ٔ یک عارفه از عوارف او تفصی نکرده و یک حسنه از حسنات او. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص ۹۵).
ج، حسنات، حسان، حسنانات.
حسنة. [ ح َس َ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از چند جاریة از کنیزکان که در دربار الهادی و المهدی عباسی بوده اند. رجوع به عقد الفرید ج ۵ صص ۳۹۴-۳۹۵ و معجم البلدان ج ۳ ص ۴۲ شود.
حسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (اِخ ) عابده ای بوده است معروف. و ازمحمدبن قدامه روایت است که : وی نعمت دنیا واگذاشت وروی به عبادت نهاد روزها روزه گرفتی و شبها را زنده داشتی و در خانه ٔ او چیزی نمیبود، هر گاه تشنه شدی بیرون رفتی و با دست خود از آب نهر نوشیدی. و چون زیبا بود زنی او را گفت شوهر کن ! گفت : مرد زاهدی را بیاور که مرا در کار دنیا به رنج نیندازد، و گمان ندارم بر اینکار توانا باشی، بخدا میل ندارم که پرستش دنیا کنم یا با مردان دنیا خوش باشم، اگر مردی را یافتی که بگرید و مرا بگریاند و روزه بگیرد و مرا به روزه فرمان دهد و تصدق کند و مرا بر آن وادارد، چه خوب وگرنه بر مردان درود باد. (از صفة الصفوه ج ۴ ص ۲۶).
حسنة. [ ح َ س َ ن َ ] (اِخ ) مکنی به ام شرحبیل، زوجه ٔ سفیان بن معمر. از صحابیان و مهاجرات حبشه است. او با شوی و پسران خود پیش از هجرت به مدینه مهاجرت کرده اند.
حسنة. [ ح َس َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به اصطخر نزدیک بیضاء. || کوهها میان صعده و عشر از ارض یمن. || نام کرانه ٔ بزرگ از کوه اجاء. (معجم البلدان ). یکی از ارکان اجا یکی از دو کوه. ج، حِسَن.

اسم حسنه در فرهنگ فارسی

حسنه
کارنیک، پسندیده، نیکویی، حسنات جمع
( اسم ) ۱ – کار نیک عمل خیر . جمع : حسنات . ۲ – عمل بر وفق احکام شرعی . یا اخلاق حسنه . خویهای نیک . یا روابط حسنه . ارتباط نیکو در معاشرت با دیگران .
نام قریه ایست باصطخر نزدیک بیضائ

اسم حسنه در فرهنگ معین

حسنه
(حَ سَ نِ) [ ع . حسنة ] (اِ.) کار نیک، عمل خیر.

اسم حسنه در فرهنگ فارسی عمید

حسنه
۱. نیک، خوب.
۲. (اسم) کار نیک و پسندیده، نیکویی.

اسامی مشابه

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز