رَزان
رَزان : 1- تاكستان، باغ انگور؛ 2- (در عربي) سنجيده شده، با وقار و آراسته. اسم رزان در لغت نامه دهخدا رزان. [ رَ ] (اِ) ج ِ رز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت انگور. (شعوری ج 2 ص 12). و ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
اسم دختر بر اساس الفبا,اسم دخترانه با ر,اسم دختر با حرف ر,نام های دخترونه با ر,اسم دختر شروع با حرف ر,اسامی دخترانه ای که با حرف ر شروع می شوند.
رَزان : 1- تاكستان، باغ انگور؛ 2- (در عربي) سنجيده شده، با وقار و آراسته. اسم رزان در لغت نامه دهخدا رزان. [ رَ ] (اِ) ج ِ رز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت انگور. (شعوری ج 2 ص 12). و ...
ادامه مطلب ...رُزا : (فرانسوی) (= رُز)، ( رُز. اسم رزا در لغت نامه دهخدا رز. [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 6) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). تاک ...
ادامه مطلب ...رُز : (فرانسوی، rose) (در گیاهی) گلی از خانواده گل سرخ دارای گلهایی به رنگهای متفاوت. اسم رز در لغت نامه دهخدا رز. [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ...
ادامه مطلب ...رَخشنده : (صفت فاعلي از رخشيدن)، 1- درخشنده؛ 2- (به مجاز) داراي عظمت و شكوه. اسم رخشنده در لغت نامه دهخدا رخشنده. [ رَ ش َ دَ / دِ ] (نف ) تابان. رخشان. درخشان. پرتوانداز. (یادداشت مؤلف ). درخشنده. تابنده. ...
ادامه مطلب ...رَخشان : (= درخشان)، ( درخشان. اسم رخشان در لغت نامه دهخدا رخشان. [ رُ ] (نف ) رَخْشان. رخشا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). صفت فاعلی است از رخشیدن با معنی مبالغه ...
ادامه مطلب ...رخسانه : [رخ + سان (پسوند شباهت) + ه (پسوند نسبت)]، (= رخسانا)، ، رخسانا. اسم رخسانه در لغت نامه دهخدا رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ولی از کثرت استعمال به معنی روی ...
ادامه مطلب ...رخسانا : [(رخ + سان (پسوند شباهت) + ا (پسوند نسبت)] 1- به معني مانند رخ، مانند رو؛ 2- (به مجاز) زيبارو. اسم رخسانا در لغت نامه دهخدا رخسار. [ رُ ] (اِ مرکب ) گونه که به عربی خَدّ گویند ...
ادامه مطلب ...رخساره : رخسار، رخ، چهره، صورت. اسم رخساره در لغت نامه دهخدا رخساره. [ رُ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) رخسار. روی و صورت و چهره و سیما. (ناظم الاطباء). دیباچه. (منتهی الارب ). وجنة. (دهار). رخسار. صفح وجه. عذار. ...
ادامه مطلب ...رحيمه : (عربي) (مؤنث رحيم)، ( رحيم. اسم رحیمه در لغت نامه دهخدا رحیم. [ رَ ] (ع ص ) بخشایشگر. (ناظم الاطباء). بخشاینده. (منتهی الارب ) (آنندراج ). همواره بخشاینده. (دهار). راحم. (از نفایس الفنون ). ج، رُحَماء. (از اقرب ...
ادامه مطلب ...رَجا : (عربي) 1- (در قديم) اميدوار بودن، اميدواري، اميد؛ 2-(در عرفان) اميدواري سالك به لطف خدا. اسم رجا در لغت نامه دهخدا رجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری. (دهار). ...
ادامه مطلب ...ربيعه : (عربي) 1- (مؤنث ربيع)، ( ربيع 1- و3- ؛ 2- (اَعلام) ربیعه از قبیله های بزرگ شمال عربستان در زمان ظهور اسلام که افرادش بیشتر مسیحی بودند. اسم ربیعه در لغت نامه دهخدا ربیعة. [ رَ ع َ ] ...
ادامه مطلب ...ربابه : (عربي) (= رباب)، ( رباب. اسم ربابه در لغت نامه دهخدا ربابة. [ رِ ب َ ] (ع اِ) نامی است از رب. || کشور. (از اقرب الموارد). || ملک و سلطنت. (ناظم الاطباء). ملک. سلطنت، یقال : طالب ...
ادامه مطلب ...رباب : (عربي) 1- ابرهاي سفيد؛ 2- (اَعلام) نام همسر امام حسين(ع)؛ 3- (در موسيقي) سازي با كاسهي طنيني. اسم رباب در لغت نامه دهخدا رباب. [ رَ ] (ع اِ) نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور (تنبور) است. ...
ادامه مطلب ...رايحه : (عربي) بوي خوش، بو. اسم رایحه در لغت نامه دهخدا رایحة. [ ی ِ ح َ ] (ع ص، اِ) رایحه. رائحة. اسم فاعل از ریشه ٔ «روح ». مؤنث رائح. زن شادمانی کننده. (ناظم الاطباء). || زنی که ...
ادامه مطلب ...رايا : (راي = فكر، انديشه، تأمل + الف (اسم ساز))؛ (به مجاز) فكر و انديشه. اسم رایا در لغت نامه دهخدا رایا. (اِ) کسی که خداوند به او متوجه است. (قاموس کتاب مقدس ). رایا. (اِخ ) مردی از سبط راوبین ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است