نَبی
نَبي : (عربي) 1- پيغمبر، رسول؛ 2- (به مجاز) حضرت محمّد(ص)؛ 3- (اَعلام) نبی تخلص ملا عبدالنبی فخرالزمانی: [قرن10 هجری] شاعر و نویسندهي ایرانی متخلص به عزتی و نبی، از نوادگان دختری خواجه عبدالله انصاری مدتی در هند سکونت ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
اسامی پسرانه با ن نام های پسرانه از ن
نَبي : (عربي) 1- پيغمبر، رسول؛ 2- (به مجاز) حضرت محمّد(ص)؛ 3- (اَعلام) نبی تخلص ملا عبدالنبی فخرالزمانی: [قرن10 هجری] شاعر و نویسندهي ایرانی متخلص به عزتی و نبی، از نوادگان دختری خواجه عبدالله انصاری مدتی در هند سکونت ...
ادامه مطلب ...نَبهان: (عربی) 1- آگاه، هوشیار؛ 2- (اعلام) 1) ابن عمرو، پدر قبیله ای است قبیله های طی در عرب؛ 2) نام کوهی و جایی در کشور یمن.
ادامه مطلب ...نوشآذر : (= آذرنوش) نام آتشكدهي دوم از هفت آتشكده پارسيان، (آذرمهر بُرزين يا آذربُرز بُرزين). اسم نوش آذر در لغت نامه دهخدا نوش آذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام آتشکده ای است. (از غیاث اللغات ). نام آتشکده ٔ ...
ادامه مطلب ...نَعيما : (عربي ـ فارسي) (نعيم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نعيم، ن نعيم. 1- ،2- و3- اسم نعیما در لغت نامه دهخدا نعیما. [ ن َ ] (اِخ ) نعمت سمرقندی (ملا...) متخلص به نعیما، از شاعران قرن یازدهم ...
ادامه مطلب ...نایف : (عربي) 1- مرتفع؛ 2- (اَعلام) نام يكي از دليران مردم نجد از بزرگان و رؤساي باديه نشين. اسم نایف در لغت نامه دهخدا نایب . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) نائب . آنکه بر جای کسی ایستد. وکیل . جانشین ...
ادامه مطلب ...نایب : (عربي) 1- آن كه در غياب كسي عهدهدار مقام و مسئوليت اوست، جانشين، نماينده؛ 2- (در اديان) در شيعهي دوازده امامي هر يك از علماي ديني كه در زمان غيبت حضرت مهدي(ع) ولايت امور مسلمين بر عهدهي ...
ادامه مطلب ...نامی : (منسوب به نام)، 1- (به مجاز) مشهور، معروف؛ 2- (در قديم) محبوب، گرامي؛ 3- (در عربي) (اسم فاعل از نموّ و نَماء) به معني نمو كننده، بالنده، روينده. اسم نامی در لغت نامه دهخدا نامی . (ع ص ) اسم ...
ادامه مطلب ...نامدار : 1- (به مجاز) داراي آوازه و شهرت بسيار، مشهور، معروف؛ 2- (در قديم) (به مجاز) بزرگ، بزرگوار، پهلوان؛ 3- (در قديم) (به مجاز) نفيس، قيمتي؛ 4- گزيده، گزين، بسيار خوب. اسم نامدار در لغت نامه دهخدا نامدار. (نف مرکب ) ...
ادامه مطلب ...نامجور : 1- (به مجاز) نامدار، مشهور؛ 2- (در قديم) جوياي آوازه و شهرت. اسم نامجور در لغت نامه دهخدا نامجو. (نف مرکب ) نامجوی . رجوع به نامجوی شود : به تفرش دهی هست با نام او نظامی از آنجا شده نامجو. نظامی ...
ادامه مطلب ...نافع : (عربي) 1- سود رساننده، سودمند، مفيد؛ 2- از صفات و نامهاي خداوند. اسم نافع در لغت نامه دهخدا نافع. [ ف ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نفع به معنی آن که معاونت می کند کسی را ...
ادامه مطلب ...ناطق : (عربي) 1- سخنران؛ گوينده، سخنگو؛ داراي توانايي سخن گفتن، گويا؛ 2- (در قديم) آشكارا، واضح، بيّن؛ 3-(در قديم) آشكار كننده، بازگو كننده؛ 4- (در اديان) در نزد شيعهي اسماعيلي، پیامبر اسلام(ص). اسم ناطق در لغت نامه دهخدا ناطق . [ ...
ادامه مطلب ...ناصرالدين : (عربي) 1- ياري كننده دين؛ 2- (اَعلام) 1) ناصرالدین شاه: شاه ایران [1264-1313 قمری] از سلسلهي قاجار، که در 17 سالگی شاه شد. وزیرش امیرکبیر را پس از سه سال عزل کرد و کشت. استقلال افغانستان را به ...
ادامه مطلب ...ناصر : (عربي) 1- (در قديم) نصرت دهنده، ياري كننده؛ 2- (اَعلام) 1) ناصرخسرو: [394-481 قمری] حکیم، شاعر و نویسندهي ایرانی، متولد قباديان بلخ. پیشوای اسماعیلیان خراسان، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت سالهي او به سرزمینهای اسلامی است، ...
ادامه مطلب ...ناصح : (عربي) 1- نصيحت كننده، پند دهنده؛ 2- (در قديم) دلسوز، خيرخواه. اسم ناصح در لغت نامه دهخدا ناصح . [ ص ِ ] (ع ص ) نصیحت کننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة)(آنندراج ). پنددهنده . (ناظم ...
ادامه مطلب ...نادر : (عربي) 1- آنچه به ندرت يافت شود، كمياب؛ آن كه در نوع خود بي نظير باشد، بيهمتا؛ عجيب، شگفتآور؛ 2-(در حالت قيدي) به ندرت؛ 3- (اَعلام) 1) نادر شاه افشار: شاه ايران [1148-1160 قمری]، بنیانگذار سلسلهي افشار، ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است