اسم های دخترونه پیشنهادی :

  • نیکچهر
  • ساینا
  • فرنوشا
  • ماه بانو
  • آلاوه
  • ملک سیما
  • اسم های پسرونه پیشنهادی :

  • شفروه
  • بهدین
  • فرمین
  • کیارزم
  • سدیف
  • کیان
  • اسم دختر ب

    اسم دختر بر اساس الفبا,اسم دخترانه با ب,اسم دختر با حرف ب,نام های دخترونه با ب,اسم دختر شروع با حرف ب,اسامی دخترانه ای که با حرف ب شروع می شوند.

    بُلور

    بُلور :    (عربي، معرب از يونانيِ beryllos) 1- نوعي ماده‌ي معدني جامد و شفاف مانند شيشه؛ 2- آنچه از جنس شيشه‌ي شفاف خوب است.

    ادامه مطلب ...

    بِلقیس

    بِلقيس : (عربی) (اَعلام) ملكه‌ي شهر سبا كه در روايات نام همسر حضرت سليمان(ع) است. [پيشينه و ريشه‌ي نام بلقيس به درستي دانسته نيست، برخي آن را برگرفته از واژه‌ي احتمالاً يونانيpallaxis، به معناي دختر باكره يا همخوابه دانسته‌اند و ...

    ادامه مطلب ...

    بَصیرت

    بَصيرت :    (عربي) 1- بينايي؛ 2- (به مجاز) آگاهي داشتن از امري و جزئيات آن را در نظر داشتن، آگاهي و دانايي؛ 3- (در تصوف) نيروي باطني كه سالك با آن حقايق و باطن امور و اشيا را در ...

    ادامه مطلب ...

    بَصیرا

    بَصيرا :    (عربي ـ فارسي) (بصير + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بصیر؛ 2- منتسب به دانايي؛ 3- (به مجاز) دختري كه بينا و دانا باشد. + ن.ك. بَصير. 1- ، 2- ، 3- و 4-

    ادامه مطلب ...

    بِشارت

    بِشارت :    (عربي) 1- خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ 2- (در ادبيات عرفاني) بشارت به وصل حبيب به سوي حبيب است.

    ادامه مطلب ...

    بَرفین

    بَرفين :    (برف + ين (پسوند نسبت))، 1- برفي، از جنس برف؛ 2-سفيد مانند برف؛ 3- (به مجاز) زيبا چهره.

    ادامه مطلب ...

    بدریه

    بدریه :    (عربي) (بدر = ماهي كه به صورت دايره‌ي كامل ديده مي‌شود، ماه شب چهاردهم + ايه/iye-/ (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بدر يا ماه شب چهارده؛ 2- (به مجاز) ماه مانند و زيبارو. اسم بدریه در لغت نامه دهخدا بدری. ...

    ادامه مطلب ...

    بَدری

    بَدري :   (عربي) 1- باراني كه پيش از زمستان ببارد، باراني كه پيش از سرما بيايد؛ 2- بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفته.   اسم بدری در لغت نامه دهخدا بدری. [ ب َ ] (حامص ) ...

    ادامه مطلب ...

    بَدرالزمان

    بَدرالزمان :    (عربي) 1- ماه زمانه، ماه روي روزگار؛ 2- (به مجاز) زيباروي زمانه. اسم بَدرالزمان در لغت نامه دهخدا بدر. [ ب ِ دَ ] (اِ مرکب ) بیرون. (شرفنامه ٔ منیری ). بیرون در. (ناظم الاطباء). بدور : هم شرفوان ببینمش ...

    ادامه مطلب ...

    بخشنده

    بخشنده :    (صفت فاعلي از بخشيدن) آنكه چيزي را بي‌آنكه عوضي بخواهد مي‌بخشد؛ عطا كننده. اسم بخشنده در لغت نامه دهخدا بخشنده. [ ب َ ش َ دَ / دِ ] (نف ) کسی که می بخشد و داد و دهش ...

    ادامه مطلب ...

    بتول

    بتول :    (عربي) 1- كسي كه از دنيا منقطع شده است و به خدا پيوسته است؛ 2- زن بريده از دنيا براي خدا؛ 3- (اَعلام) لقب حضرت فاطمه(ع).   اسم بتول در لغت نامه دهخدا بتول. [ ب ُ ] (اِ) پر ...

    ادامه مطلب ...

    باهِره

    باهِره :    (عربي) (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان. + ( باهر. 1- و 2-   اسم باهره در لغت نامه دهخدا باهر. [ هَِ ] (ع اِ) رگی است در پوست سر تا یافوخ. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ...

    ادامه مطلب ...

    باوان

    باوان :    (كردي) 1- خانه‌ي پدري؛ 2- جگر گوشه و عزيز. اسم باوان در لغت نامه دهخدا باوان. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه. در 6 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان. سکنه 297 تن. (از فرهنگ جغرافیائی ...

    ادامه مطلب ...

    اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

    اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

    کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

    طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir