اسم پسر ه

هژير:    (= هجير) 1- خوب، پسنديده؛ 2- زيبا؛ 3- چابك، چالاك؛ 4- (در حالت قيدي) به خوبي؛ 5- (در پهلوي) خوب چهر، نيك نژاد؛ 6- (اَعلام) نام پسر گودرز.

هَژار:    (كردي) 1- بینوا، فقیر، تنگدست؛ 2- (اعلام) عبدالرحمان ابن حاج ملامحمد شرفکندی متخلص به هَژار [1341-1411 قمری] از شاعران و نویسندگان کُرد. از آثار اوست: ترجمهی قانون در طب ابن سینا به فارسی، مم و زین خانی، بوکوردستان، ...

هابيل:    (عبري) 1- به معني «نفس يا بخار»؛ 2- (اَعلام) (در تورات) دومين پسر حضرت آدم كه داستان وي و برادرش (قابيل) نیز در قرآن سوره‌ي مائده، آيه 30 آمده است. او به دست برادرش (قابیل) کشته شد.

هیرو :    (هیر = آتش + او /-u/= (پسوند نسبت))، منسوب به آتش؛ 2- آتشی و سرخ گون؛ 3- (به مجاز) زیبارو.     اسم هیرو در لغت نامه دهخدا هیر. [ هََ / هی ] (ع اِ) اَیر. ایر. (منتهی الارب ). ...

هیدی :    (كردي) آرام، آهسته، بردبار.     اسم هیدی در لغت نامه دهخدا هید. [ هََ / هَِ ] (اِ) چیزی باشد که برزگران به آن خرمن کوفته بباد دهند تا کاه از دانه جدا شود. (از برهان ) (آنندراج ). غله ...

هرمز :    (اوستايي) (= ارمز، ارمزد، اورمزد، هورمز و هورمزد)، 1-(در اديان) اهورامزدا (د اهورا)؛ 2- (درنجوم) ستاره‌ي مشتري؛ 3- (در گاه شماري) روز اول از هر ماه شمسي؛ روز پنج شنبه. [ايرانيان قديم به روزهاي هفته چندان توجهي ...

هدایت‌الله :    (عربي) راهنمايي شده از سوی خدا، ارشاد شده‌ي خداوند. اسم هدایت الله در اسامی پسرانه و دخترانه هدایت الله نوع: پسرانه ریشه اسم: عربی معنی: هدایت شده توسط خداوند   اسم هدایت الله درلغت نامه دهخدا هدایت. [ هَِ ی َ ](ع اِمص ) هدایة. رهبری. ...

هدایت :    (عربی) 1- راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد؛ 2- (در تصوف) راهنمایی از سوی خداوند که باعث رسیدن انسان به کمال می‌شود، آنچه خداوند به دل سالک می‌افکند تا به سبب آن به کمال رسد؛ 3- (اَعلام) ...

هَخامنش :    1- دوست منش، دوست كردار، كسي كه داراي كردار و انديشه نيك است؛ 2- (اَعلام) هخامنش: [حدود 675 پیش از میلاد] سردودمان سلسله‌ي هخامنشي، نياي کوروش بزرگ و رهبر قوم پارس. اسم هخامنش در لغت نامه دهخدا هخامنش. [ هََ ...

هجیر :    (= هژير) 1- (در قديم) خوب، پسنديده؛ 2- (در شاهنامه) پهلوان ایرانی، پسر گودرز، که در جنگ یازده رخ پهلوان تورانی را از پای درآورد.   اسم هجیر در لغت نامه دهخدا هجیر. [ هَُ ] (ص ) خوب و ...

هانی :    (عربي) 1- مسرور؛ 2- ميسر؛ 3- (اَعلام) 1) نام چند تن از مشاهير عرب؛ 2) نام يكي از ياران امام حسين(ع) در كوفه. اسم هانی در لغت نامه دهخدا هانی. (فعل امر) به لغت پهلوی امر به نشستن باشد ...

هامان :      (اَعلام) 1) هامان (مشهور) وزير اخشويروش [خشيارشا كه او را با اردشير خلط كرده‌اند] بود كه بر مردخاي يهودي غضبناك شد. [زيرا كه وي را تعظيم ننموده بود]، بدين لحاظ پادشاه را بر آن داشت كه فرماني ...

هاشم :    (عربي) 1- (در قديم) شكننده، خرد كننده؛ 2- (اَعلام) 1) نام ابن عبد مناف از اجداد پیامبر اسلام(ص) معروف به هاشم ابن عبد مناف؛ 2) هاشم (= ابن عتبه ابن ابی وقاص): [قرن اول هجری] نام يكي ...

هارون :    (عبري ؟) 1- (در قديم) قاصد و پيك شاه كه زنگوله‌اي بر كمر مي‌بست تا راه داران مانع او نشوند؛ 2- نگهبان، پاسبان؛ 3- (اَعلام) 1) (در تورات) نام برادر بزرگِ حضرت موسي(ع) كه به پيغمبري با ...

هادی :    (عربي) 1- هدايت‌كننده، راهنما؛ 2- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 3- (در قديم) دست آموز، آموخته؛ 4- (در عرفان) در ادب عرفاني قطب و مرشد را هادي گويند و گاه كنايه از فيض حق است؛ 5- (اَعلام) ...