اسم دختر پ

پَريسان :    (پري + سان ( پسوند شباهت))، 1- چون پري؛ 2- كنايه از زيبا روي است.

پَريسا :    (پري + سا (پسوند شباهت))، 1- زيبا مانند پري؛ 2- (در قديم) (در فرهنگ عوام) پري خوان.

پري‌زاد :    (در قديم) 1- پري‌زاده، آنكه از نژادِ پَري است؛ 2- (به مجاز) زيبارو.

پري‌رخ :    (= پري چهر)، ( پري‌ چهر.

پريدخت :    (پري + دخت = دختر)، 1- دختر پري چهره؛ 2- (به مجاز) زيبارو.

پري‌چهره :    (= پري چهر)، ( پري‌چهر.

پري‌چهر :    1- فرشته رو، زيبا مثل پري؛ 2- (به مجاز) زيبارو (ي).

پريان :    1- منسوب به پري؛ 2- فرشتگان؛ 3- (به مجاز) زيبا.

پري :    1- (فرهنگ عوام) موجودي لطيف و بسيار زيبا و نيكوكار و نامرئي كه گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فريفته‌ي خود مي‌كند؛ 2- (به مجاز) زيبارو و داراي اندام ظريف؛ 3- (در ادب ...

پريا :    (پري + الف اسم ساز)؛  همانند پري.

پروين‌دخت :    1- دختري كه صاحب چهره‌اي مانند پروين است؛ 2- (به مجاز) زيبارو.

پروين :    (اوستايي) 1- (در نجوم) دسته‌اي از شش ستاره‌ي درخشان در صورت فلكيِ ثور؛ ثريا، هفت خواهران، خوشه‌ي پروين؛ 2- (در قديم) (به مجاز) اشك؛ 3- (اَعلام) پروين اعتصامي [1285-1320 شمسی] مشهورترين زن شاعر ايران.

پُروشات :    (= پروشاتو= پاروساتيس) 1- (در پارسي باستان puršātu) به معني پُرشاد؛ 2- (در يوناني prysates) 3- (اَعلام) 1) ملكه‌ي ايران، زن داريوش دوم و دختر اردشير اول هخامنشي (درازدست) از زنِ بابلي او به نام آنديا /āndiā/ ...

پَرور :    1- رشد دادنِ کسی یا چیزی، پرورش دادن؛ 2- (به مجاز) مطلب یا موضوعی را روشن و رسا بیان کردن یا نوشتن، یا در ذهن سنجیدن و تنظیم کردن؛ 3- تربیت کردن؛ 4- به عمل آوردن و ...

پروانه :    1- حشره‌اي با بدن كشيده و باريك و بال‌هاي پهن پوشيده از پولك‌هاي رنگارنگ؛ 2- حکم، فرمان، جواز و نشان؛ 3- (در موسيقي ايراني) گوشه‌اي در دستگاه راست پنجگاه و نوعي تحرير.