فروزان
فروزان : آنچه بر اثر سوختن روشنايي دهد، فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناك، درخشنده. اسم فروزان در لغت نامه دهخدا فروزان. [ ف ُ ] (نف ) صفت فاعلی از فروختن. افروزنده. درخشنده. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تابنده. (صحاح ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
فروزان : آنچه بر اثر سوختن روشنايي دهد، فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناك، درخشنده. اسم فروزان در لغت نامه دهخدا فروزان. [ ف ُ ] (نف ) صفت فاعلی از فروختن. افروزنده. درخشنده. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تابنده. (صحاح ...
ادامه مطلب ...فروز : 1- افروختن، فروزيدن؛ 2- (در قديم) به معناي روشنايي و نور. اسم فروز در لغت نامه دهخدا فروز. [ ف ُ ] (اِ) تابش و روشنی و فروغ آفتاب و غیره. (برهان ) : زمان خواست زو نامور هفت روز برفت ...
ادامه مطلب ...فروردين : 1- فروردهاي پاكان و فروهرهاي پارسيان؛ 2- در آيين زرتشتي يكي از فرشتگان موكل به روز نوزدهم هر ماه شمسي (فروردين روز)؛ 3- ماه اول هر سال شمسي (فروردين ماه). اسم فروردین در لغت نامه دهخدا فروردین. [ ف ...
ادامه مطلب ...فَرنيا : (فر = (در قديم) (به مجاز) مايهي جلال و شكوه + نيا = پدربزرگ، جد) (به مجاز) ويژگي آن كه مايهي جلال و شكوه نيايش ميباشد. اسم فرنیا در اسامی پسرانه و دخترانه فرنیا نوع: دخترانه ریشه اسم: فارسی معنی: (تلفظ: far ...
ادامه مطلب ...فَرنوش : (دساتیر) نام عقل فلك قمر كه به عربي عقل فعال گويند و به فارسي خرد كارگر نامند. [از برساختههاي دساتير ميباشد]. اسم فرنوش در لغت نامه دهخدا فرنوش. [ ف َ ] (اِ) نام عقل فلک قمر که به ...
ادامه مطلب ...فَرنگيس : (اَعلام) نام دختر افراسياب توراني و زن سياوش. اسم فرنگیس در لغت نامه دهخدا فرنگیس. [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام دختر افراسیاب که در عقد نکاح سیاوش بود. (برهان ). دختر افراسیاب و زن سیاوش. (ولف ...
ادامه مطلب ...فَرناز : [فر = شكوه و جلال كه در بيننده شگفتي و تحسين پديد آورد، زيبايي و برازندگي + ناز = حالت يا رفتاري خوشايند و جذاب همراه با خودنمايي و اِكراه ظاهري، معمولاً براي جلب توجه ديگري، كرشمه ...
ادامه مطلب ...فَرگُل : نوعي پيراهن [برخاسته از فرنگ] كه خوشايند و زيبنده و شكوه افزا بوده (است). اسم فرگل در لغت نامه دهخدا فرگل. [ ف َ گ ُ ] (اِ) نوعی پیراهن و در آیین اکبری نوشته که لباسی از فرنگ ...
ادامه مطلب ...فرشيده : (فرشيد + ه (پسوند نسبت))، منسوب به فرشيد، فرشيد. اسم فرشیده در لغت نامه دهخدا فرشید. [ ف َ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه. (برهان ). مخفف فرشیدورد.(از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرشیدورد ...
ادامه مطلب ...فرشته : 1- (در اديان) موجودي آسماني، عاقل، برتر از انسان و غير قابل رؤيت كه مأمور اجراي اوامر خداوند است و مرتكب گناه نميشود، مَلَك؛ 2- (به مجاز) شخص داراي اخلاق يا رفتار بسيار نيك و پسنديده؛ 3- ...
ادامه مطلب ...فرزانه : داراي خِرَد و پختگي، خِرَدمند، دانا. اسم فرزانه در لغت نامه دهخدا فرزانه. [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص ) حکیم. دانشمند. عاقل. (برهان ). بخرد. فرزان. فیلسوف. مقابل دیوانه. (یادداشت به خط مؤلف ). ...
ادامه مطلب ...فرديس : پرديس، فردوس، بهشت. اسم فردیس در لغت نامه دهخدا فردیس. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام پازوکی بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در پانزده هزارگزی شمال باختری ورامین و دوهزارگزی خاور راه شوسه ٔ ...
ادامه مطلب ...فردخت : [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورَد؛ (به مجاز) مایهي جلال و شکوه؛ زیبایی و برازندگی + دخت = دختر] 1- روی هم به معنی دختری که شکوه و جلال آن ...
ادامه مطلب ...فرخنده : 1- موجب رويداد يا پيامدهاي خوشايند و خوب، مبارك، خجسته؛ 2- (در قديم) نيك بخت و كامروا. اسم فرخنده در لغت نامه دهخدا فرخنده. [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] (ص ) مبارک و میمون. (برهان ...
ادامه مطلب ...فرّخناز : 1- ويژگي آنكه خوشبخت و كامياب است و داراي ناز و كرشمه است؛ 2- داراي ناز و غمزه و كرشمهي خوب، خوش و موزون. اسم فرخ ناز در لغت نامه دهخدا فرخ. [ ف َرْ رُ ] (ص ) ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است