اسم های دخترونه پیشنهادی :

  • چيستا
  • بهنوش
  • شیدبانو
  • دیبا
  • دل انگيز
  • ایرانمهر
  • اسم های پسرونه پیشنهادی :

  • کامنوش
  • آریو
  • شاهرخ
  • رادمهر
  • خوشنود
  • سپهرداد
  • اسم دخترانه محبوب فارسی

    سُندُس

    سُندُس :    (معرب از فارسي؟) 1- (در قديم) پارچه‌ي ابريشميِ لطيف و گران‌بها؛ 2- (به مجاز) گلهاي ظريف و رنگارنگ.     اسم سندس در لغت نامه دهخدا سندس. [ س ُ دُ ] (اِ) کلمه ٔیونانی است. دیبا. (لغت نامه ٔ مقامات ...

    ادامه مطلب ...

    سُنبله

    سُنبله :    1- (در گياهي) نوعي گل آذين كه گلهاي بدون دُم‌گل آن در اطراف يك محور جمع مي‌شوند؛ 2- خوشه‌ي بعضي گياهان مانند گندم و جو؛ 3- (در نجوم)؛ صورت ششم از صورتهاي فلكيِ منطقه البروج، واقع در ...

    ادامه مطلب ...

    سُنبل

    سُنبل :    1- (در گياهي) گلِ خوشه‌اي بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهاي قرمز، آبي، سفيد و زرد،  گياه همين گل؛ 2-(در قديم) (به مجاز) گيسو، زلف.     اسم سنبل در لغت نامه دهخدا سنبل. [ سُم ْ ب ُ ...

    ادامه مطلب ...

    سَمن‌ناز

    سَمن‌ناز :    (سَمن + ناز= كرشمه، ناز و غمزه) (به مجاز) زيباروي داراي ناز و كرشمه.     اسم سمن ناز در لغت نامه دهخدا سمن. [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی و رستنیی هست ...

    ادامه مطلب ...

    سَمن‌رخ

    سَمن‌رخ :    (= سمن چهر)، (  سمن چهر.     اسم سمن رخ در لغت نامه دهخدا سمن. [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی و رستنیی هست که آنرا سه برگه میگویند. گل آن است ...

    ادامه مطلب ...

    سَمن‌بر

    سَمن‌بر :    (به مجاز) داراي اندام معطّر چون سَمن، يا داراي اندام سفيد و لطيف.     اسم سمن بر در لغت نامه دهخدا سمن بر. [ س َ م َ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که یاسمن در بر و ...

    ادامه مطلب ...

    سَمن

    سَمن :    1- نام گياهي (رازقي)، ياسمن؛ 2- (در قديم) (به مجاز) چهره‌ي سفيد و لطيف و همينطور بوي خوش.   اسم سمن در لغت نامه دهخدا سمن. [ س َ م َ ] (اِ) گل سه برگ را گویند، یعنی گیاهی ...

    ادامه مطلب ...

    سَریرا

    سَريرا :    (سَرير + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَرير، ) سَرير.     اسم سریرا در لغت نامه دهخدا سریر. [ س َ / س ِ ] (اِ) سرویسه است که قوس و قزح باشد. (برهان ). قوس و قزح و آن ...

    ادامه مطلب ...

    سَروی

    سَروي :    1- منسوب به سرو؛ 2- نوعي از خطوط اسلامي؛ 3- نخلي، شجري.     اسم سروی در لغت نامه دهخدا سروی. [ س َ ] (اِ) سرون که شاخ گوسفند و گاو باشد. (برهان ) (آنندراج ) : آنکه از عدل او ...

    ادامه مطلب ...

    سَروناز

    سَروناز :    1- سرو نورسته، سروي كه شاخه‌هاي آن به هر طرف مايل باشد؛ 2- (در موسيقي ايراني) نام نوايي.     اسم سروناز در لغت نامه دهخدا سرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» (فرهنگ وندیداد ص 206) و «سرب » ...

    ادامه مطلب ...

    سَروگل

    سَروگل :    (سرو = درخت سرو + گل) (به مجاز) زيبا و با طراوت و شاداب.     اسم سروگل در لغت نامه دهخدا سرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» (فرهنگ وندیداد ص 206) و «سرب » (بندهشن ص 116)،طبری «سور» ...

    ادامه مطلب ...

    سَرو

    سَرو :    1- (در گياهي) هر يك از انواع درختان بازدانه از خانواده مخروطيان كه هميشه سبز است؛ 2- (به مجاز) شاداب و با طراوت.     اسم سرو در لغت نامه دهخدا سرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» (فرهنگ وندیداد ...

    ادامه مطلب ...

    سرمه

    سرمه :    1- مخلوطی از کانه  های آنتیموان که سیاه  رنگ است و از آن برای آرایش پلک چشم و مژه  ها استفاده می  شود، [سرمه  های امروزی مخلوطی از آهن و سرب و بعضی مواد دیگر است یا ...

    ادامه مطلب ...

    سَدِنا

    سَدِنا :    سدن + الف (اسم ساز)، خدمت كردن كعبه.     اسم سدنا در لغت نامه دهخدا سدن. [ س َ ] (ع مص ) خدمت کردن کعبه را یا بتخانه را و دربانی نمودن. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خدمت کردن ...

    ادامه مطلب ...

    سِتیا

    سِتيا :    گيتي، دنيا و روزگار.     اسم ستیا در لغت نامه دهخدا ستی. [ س َ ] (اِ) فولاد و آهن. (برهان ) (غیاث ). آهنی سخت بود مانند پولاد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). آهن و پولاد (آنندراج ) : زمین چون ...

    ادامه مطلب ...

    اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

    اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

    کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است

    طراح: پاناب / پشتیبانی و سئو gateweb.ir