صابر
صابر : (عربي) 1- صبور، صبر كننده، شكيبا؛ 2- از نامهاي خداوند؛ 3- (در تصوف) ويژگي آن كه براي خدا صبر كند و از سختيها شكايت نكند؛ 4- (اَعلام) 1) ادیب صابر: (= شهابالدین صابر ابن اسماعیل تِرمِذی) [قرن ...
ادامه مطلب ...پرتال راهنمای انتخاب اسم کودک
صابر : (عربي) 1- صبور، صبر كننده، شكيبا؛ 2- از نامهاي خداوند؛ 3- (در تصوف) ويژگي آن كه براي خدا صبر كند و از سختيها شكايت نكند؛ 4- (اَعلام) 1) ادیب صابر: (= شهابالدین صابر ابن اسماعیل تِرمِذی) [قرن ...
ادامه مطلب ...شاهرود : (شاه = جزء پيشين بعضي از كلمههاي مركب به معني «اصلي» و «مهم» + رود = فرزند به ويژه پسر)، 1- (به مجاز) فرزند (پسر) عزيز و گرامي؛ 2- رودخانهي اصلی و بزرگ؛ 3- (اَعلام) 1) رودی در ...
ادامه مطلب ...شاهد : (عربي) 1- گواه، حاضر، مرد خوبروي؛ 2- (در قديم) (به مجاز) محبوب، خداي تعالي؛ 3- (در تصوف) خداوند به اعتبار ظهور و حضور در قلب سالك؛ 4- (در قديم) (به مجاز) عالي، خوب، دلپذير. اسم شاهد در لغت ...
ادامه مطلب ...شاکر : (عربي) 1- شكر كننده، سپاسگزار؛ 2- (در قديم) (در حالت قيدي) در حال شكرگزاري. اسم شاکر در لغت نامه دهخدا شاکر. [ ک ِ ] (ع ص ) سپاس دارنده . سپاسگزار. شکرکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (برهان قاطع) (فرهنگ ...
ادامه مطلب ...شامهر : 1- (به مجاز) ويژگي آن كه داراي شادي و مهرباني است؛ 2- (اَعلام) 1) شهر يا جايگاهي در نيشابور؛ 2) نام روستايي در تربت حيدريه. اسم شامهر در لغت نامه دهخدا شا. (اِ) شاه . (ناظم الاطباء). مخفف شاه است . رجوع به شاه ...
ادامه مطلب ...افسانه گوينده، افسانه گويندگان. اسم سامر در لغت نامه دهخدا سامر. [ م ِ ] (ع ص ) افسانه گوینده . افسانه گویندگان . اسم جمع است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نقال . ج ، سُمّار. سامر. [ م ِ ] (اِخ ) سامریه . شهر مشهور در فلسطین ...
ادامه مطلب ...سالم : (عربي) 1- فاقد بيماري جسمي يا روحي؛ 2- بدون عيب يا خرابي، بدون آلودگي؛ 3- (به مجاز) منزه و به دور از مفاسد اخلاقي؛ 4- (در حالت قيدي) در حال سلامت و تندرستي يا در حال بدون ...
ادامه مطلب ...ساعد : (اَعلام) 1- (در شاهنامه) 1) پسر بهمن و نوهي اسفندیار؛ 2) (در ایران باستان) جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشکدهي استخر در فارس. اسم ساعد در لغت نامه دهخدا ساعد. [ ع ِ ] (ع اِ) بازوی مردم . (منتهی الارب ) ...
ادامه مطلب ...ساجد : (عربي) (در قديم) آن كه سجده ميكند، سجده كننده. اسم ساجد در لغت نامه دهخدا ساجد. [ ج ِ ] (ع ص )سر بر زمین نهنده . (مهذب الاسماء). پشت خم دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، ساجدون و سُجَّد. قوله تعالی ...
ادامه مطلب ...ژیوار : (كردي) زندگي. اسم ژیوار در اسامی پسرانه و دخترانه ژیوار نوع: دخترانه ریشه اسم: کردی معنی: نام کوهی در اورامان اسم ژیوار در لغت نامه دهخدا ژی . (اِ) آبگیر. آبدان . شَمَر. (لغت نامه ٔ اسدی ). جائی که آب در آن جمع شده باشد. (برهان ). غفچی . کوژی . تالاب ...
ادامه مطلب ...ژیان : 1- خشمناك و غضبناك؛ 2- (به مجاز) بيباك و شجاع. اسم ژیان در لغت نامه دهخدا ژیان . (ص ) خشم آلود بود چون شیر و دد و دام و آنچه بدین ماند. (لغت نامه ٔ اسدی ). ددان تند را خوانند. سباع ...
ادامه مطلب ...زاهد : (عربي) 1- پارسا، پرهيزكار؛ 2- (در تصوف) آن كه از دنيا و بهرههاي آن روي گردان است و مدام در حال عبادت و ذكر است؛ 3- (اَعلام) شيخ زاهد گيلاني از عارفان بنام ايراني در قرن 7 ...
ادامه مطلب ...راغب : (عربي) 1- داراي ميل و رغبت به چيزي يا كسي، مايل، خواهان؛ 2- (اَعلام) حسن به ابن محمّد، راغب اصفهاني: [قرن4 و5 هجری] فقیه و ادیب ایرانی، مؤلف تفسیر قرآن، مفردات الفاظ القرآن، اَلذَریعه اِلی مکارِمُ الشریعه ...
ادامه مطلب ...راشد : (عربي) 1- آن كه در راه راست است؛ 2- (به مجاز) ديندار، متدين؛ 3- (اَعلام) لقب ابو جعفر منصور، خليفهي عباسي [529-530 قمری] که بر اثر لشکر کشی غیاثالدین مسعود سلجوقی از بغداد گریخت و در راه ...
ادامه مطلب ...راستین : 1- حقيقي، واقعي؛ 2- (در قدیم) راست قامت. اسم راستین در لغت نامه دهخدا راستین . (ص نسبی ) مقابل کج . مقابل خم . (آنندراج ). مستقیم . راست : ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد. ناصرخسرو. در هر قدم ...
ادامه مطلب ...اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا
کلیه حقوق محفوظ و متعلق به بی بی نیمز است بازنشر مطالب فقط با ذکر لینک مستقیم مجاز است