معنی اسم یحیی

یحیی :    (عبري) ۱- به معني «تعميد دهنده»؛ ۲- (اَعلام) ۱) نام پسر زكريّا از پيامبران بني اسرائيل؛ ۲) یحیی (= شاه یحیی) : شاه بخشی از ایران [حدود ۷۸۶-۷۹۵ قمری] از سلسله‌ي آل مظفر، که مدتی بر یزد، اصفهان و فارس حکومت کرد. با اینکه نسبت به امیر تیمور از در اطاعت درآمد، ولی سرانجام به فرمان او کشته شد؛ ۳) یحیی: امیر سربداری [۷۵۳-۷۵۹ قمری]، که طُغاتیمور، امیر مغول را کشت و خود نیز مدتی بعد به دست برادر زنش کشته شد؛ ۴) یحیی برمکی: [۱۲۰-۱۹۰قمری] دولتمرد ایرانی، وزیر هارون الرشید که قدرت فراوان به دست آورد، ولی سرانجام مورد غضب خلیفه واقع شد و در زندان درگذشت؛ ۵) یحیی ابن حسین: نخستین شاه زیدی یمن [قرن ۳ هجری] ملقب به هادی؛ ۶) یحیی ابن زید: [قرن ۲ هجری] از دلاوران علوی، که پس از کشته شدن پدرش زید ابن علی به خراسان گریخت و در آنجا دعوت به قیام کرد. نصرابن سیار، امیر امور خراسان او را دستگیر کرد و با جمعی از یارانش کشت؛ ۷) یحیی ابن عدی: (= ابوزکریا): [۲۸۰-۳۶۴ قمری] فیلسوف مسیحی اهل تکریت در عراق، مترجم کتاب النفس ارسطو، به عربی و مؤلف برخی کتابهای فلسفی و کلامی؛ ۸) یحیی معاذ رازی: [قرن ۳ هجری] عارف و زاهد ایرانی از مردم ری؛ ۹) یحیی تعمید دهنده(= یوحنای مُعمَدان): [زنده تا حدود ۳۱ میلادی] رهبر دینی یهود، از خویشاوندان حضرت عیسی (ع)، که ظهور نجات دهنده را به مردم نوید مي‌داد و آنان را در رود اردن غسل تعمید می‌داد. حاکم فلسطین به تحریک همسرش او را سربرید؛ ۱۰) یحیای دمشقی (= یوحنای دمشقی): [حدود ۶۷۵-۷۴۹ میلادی] مسیحی سوری از آبای کلیسا، مؤلف آثاری در الاهیات، فلسفه و تاریخ؛ ۱۱) یحیی نحوی: [زنده در ۶۴۰ میلادی] پزشک، فیلسوف و زبان شناسی اهل اسکندریه، مؤلف شرحهایی بر کتابهای بقراط و جالینوس.

%db%8c%d8%ad%db%8c%db%8c

اسم یحیی در لغت نامه دهخدا

یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن آدم بن سلیمان اموی ، مکنی به ابوذکریه ، از ثقات اهل حدیث و از مردم کوفه بود و به سال ۲۰۳ هَ. ق. در فم الصلح درگذشت. از اوست : ۱- الخراج. ۲- الفرائض. ۳- الزوال. (از اعلام زرکلی ). و نیز او راست : کتاب مجرد احکام القرآن و کتاب القراآت. وی از موالی آل عقبةبن ابی معیط و اصحاب حدیث بود و از صالح بن عاصم الناقط روایت قراآت کسایی کرد. (از ابن الندیم ). و رجوع به فهرست المصاحف و عیون الاخبار و معجم المطبوعات مصر ج ۲ ص ۱۹۴۳ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی زید لواتی مرسی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن البیاز ، شیخ اندلس در قراآت بود. به سال ۴۰۶ هَ. ق. به دنیا آمد و به سال ۴۹۶ هَ. ق. در مرسیة درگذشت. او راست. النبذ النامیة فی القراآت الثمانیة. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی جحاف حبوری حسنی ، معروف به جحاف ، از مردم حبور یمن و شاعر و نویسنده بود و به سال ۱۱۷ هَ. ق. در ریمة و صاب درگذشت. سمت دبیری علی بن متوکل اسماعیل و پسرش یوسف را داشت و رسائلی برای او نوشت ، ولی چون خلافت به مهدی رسید او را زندانی ساخت و بعد آزاد شد. اشعار او را در دیوانی به نام «درر الاصداف من شعر السید یحیی بن ابراهیم جحاف » گرد آورده اند. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عمک ، ادیب و شاعر و فقیه و نحوی بود و شعر نیکو می گفت. آثار او بهترین کتب تحقیقی و پژوهشی مردم یمن بود. از آن جمله است : ۱- الکامل. ۲- الوافی. ۳- الکافی. وی به سال ۶۷۰ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن احمدبن ابی المجد ابراهیم خالدی شبذی ابیوردی علامه ، ازمردم شبذ از دیه های ابیورد بود. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مزین ، مکنی به ابوزکریا ، عالم حدیث و رجال و از مردم قرطبة بود. او راست : ۱- تفسیر الموطاء. ۲- المستقصیة. ۳- فضائل القرآن. ۴- رغائب العلم و فضله. ۵- تسمیة الرجال المذکورین بالموطاء. (از اعلام زرکلی ).
یحیی.[ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یحیی جحافی حبوری ، ملقب به عمادالدین و معروف به جحافی ، فقیه زیدی یمانی ، ادیب و شاعر بود و در عهد متوکل فرمانروایی شهر حبور را داشت. از آثار اوست : ۱- ارشاد المؤمنین الی معرفة نهج البلاغة المبین. ۲- شرح علی الحاجبیة. وی در حدود سال ۱۰۳ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم. عبدالسلام زنجانی ملقب به امام معظم. وی شرحی بر «فی التصریف » ابراهیم بن عبدالوهاب زنجانی نگاشته. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ](اِخ ) ابن ابی الخیربن سالم عمرانی یمنی شافعی ، مکنی به ابوزکریا ، از دانشمندان بود. از اوست : ۱- زوائد فی فروع الشافعیه. ۲- کتابی در مناقب امام شافعی. ۳-شرحی بر رسائل امام غزالی. ۴- مقاصد اللمع. ۵- انتصار فی الرد علی القدریة الاشرار. ۶- کتاب احیاء. وفات او به سال ۵۵۸ هَ. ق. بود. (از یادداشت مؤلف ). کتاب احیاء العلوم امام محمد غزالی را تلخیص کرد و بر کتاب وسیط او شرح نوشت. (از غزالی نامه ص ۲۲۳ ، ۲۳۴).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی السعادات سعداﷲبن حسین بن محمد ، مکنی به ابوالفتوح و معروف به تکریتی ، از مردم تکریت و فقیه شافعی بود. در بغداد حدیث شنید و در شهر خود روایت کرد. تولد او به سال ۵۳۱و مرگش به سال ۶۱۸ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی الصفا (ابن ) احمد ، معروف به ابن محاسن ، از مردم دمشق و خود ادیب بود. او راست : ۱- المنازل المحاسنیة فی رحلة الطرابلسیة. ۲- مجموع. وی به سال ۱۰۵۳ هَ. ق. در دمشق درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی الفرج سعیدبن ابوالقاسم هبةاﷲ… شیبانی کاتب و نویسنده واسطی الاصل ، از دانشمندان علم حساب و فقه و کلام و اصول بود. در بغداد به دنیا آمد و بزرگ شد و از خردسالی به خدمت در دیوان دولتی پرداخت تا در سال ۵۶۴ هَ. ق. درگذشت. تولد یحیی به سال ۵۲۲ هَ. ق. بود. (از تاریخ ابن خلکان صص ۳۹۹ – ۴۰۱).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمدبن یحیی عامری حرضی ، مورخ و عالم به مفردات طب و محدث و شیخ یمن در عصر خود بود. به سال ۸۱۶ هَ. ق. در حرض (یمن ) به دنیا آمد و به سال ۸۹۳ در همانجا درگذشت. او راست : ۱- غربال الزمان ، درتاریخ. ۲- بهجة المحافل فی السیرة و المعجزات و الشمائل. ۳- التحفة الجامعة لمفردات طب النافعة. ۴- الریاض المستطابة فی معرفة من روی فی الصحیحین من الصحابة. ۵- العدد فیما لایستغنی عنه احد. (اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمد برمکی صدیق جابر ملقب به حکیم. او راست : ۱- سراج الظلمة والرحمة لهذه الامة. ۲- الخواص الکبیر. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ )ابن ابی بکر ورجلانی ، از مردم ورجلان (میان افریقیه و سرزمین جرید) مورخ بود و به سال ۴۷۱ هَ. ق. درگذشت.او راست : سیرة الائمة و اخبارهم. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْیا ] (اِخ ) ابن ابی حفصة. شاعری مقل به روزگار عبدالملک بن مروان و اشعار او نزدیک بیست ورقه و او یکی ازخاندان بنومروان بن ابی حفصه است. (ابن الندیم ). و رجوع به عیون الاخبار ج ۴ ص ۱۶ و عقدالفرید ج ۷ ص ۱۴۵ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی حکیم حلاجی ازپزشکان مخصوص معتضد خلیفه بود. رجوع به حلاجی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی علی منصوربن جراح مصری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به تاج الدین و معروف به ابن الجراح ، از ادبا و فضلا و شعرا و نویسندگان دیوان انشاء در مصر بود. به سال ۵۳۱ هَ. ق.در قاهره به دنیا آمد و در مرز دمیاط به سال ۶۱۶ هَ. ق. درگذشت. از او رسائل مدونی بر جای مانده است. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابن خلکان ج ۲ ص ۴۰۳ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی کثیر صالح طائی یمامی ، مکنی به ابونصر ، دانشمند روزگار خود دریمامه و از ثقات اهل حدیث بود. ده سال در مدینه مسکن گزید و از بزرگان و تابعان روایت شنید. مرگ او به سال ۱۲۹ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ). وی از مردم بصره بود و به یمامه رفت. سخنانی پندآمیز بدو منسوب است. از جمله : «دانش به آسایش تن به دست نمی آید». مردی به او گفت : من تو را دوست دارم. گفت : «من آن را ازدل تشخیص داده ام ». یحیی به انس و ابن ابی اوفی و جز آن دو از صحابه استناد می جست. وی به سال ۱۲۹ و به روایتی ۱۳۲ هَ. ق. درگذشت. (از صفة الصفوة ج ۴ ص ۵۷).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ )ابن ابی منصور فارسی ، مکنی به ابوعلی ، زبده ٔ آل منجم بود که از آنان دانشمندانی در ادب و نجوم و کلام برخاسته اند. در دربار مأمون عباسی به فضل بن سهل پیوست وفضل در نجوم به رأی او عمل میکرد. پس از کشته شدن فضل به تشویق مأمون از دین مجوس دست کشید و اسلام آورد و به دستور مأمون در ساختن رصد و اصلاح ابزار آن در شماسیه ٔ بغداد و کوه قاسیون دمشق خدمت کرد. و به سال ۲۳۰ هَ. ق. درگذشت و کتاب «الزیج الممتحن » و «مقالة فی عمل ارتفاع سدس ساعة لعرض مدینة الاسلام » و «کتاب » که محتوی رصدگیری آن است و رسالات دیگری در ارصاد از اوست. (از اعلام زرکلی ). یحیی آنگاه که به طرسوس می شد وفات کرد و در حلب به مقابر قریش مدفون گشت و قبر او تا زمان ابن الندیم (۳۷۷) معروف بوده است. و خاندان یحیی بنومنجم یا آل المنجم خوانده میشود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به گاهنامه و فهرست ابن الندیم صص ۳۵۷ – ۳۵۹ و تاریخ الحکماء فقطی و التفهیم ص ۱۶۱ و ۱۶۳ و معجم الادباء ج ۷ ص ۲۸۷ و نیز ماده ٔ بنومنجم شود.
یحیی. [ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمد اندلسی ، مکنی به ابوبکر ومعروف به ابن خیاط ، ادیب و شاعر و عالم در حساب و هندسه و محیط به علم نجوم بود و در علم پزشکی و حسن معالجه و خوشخویی و درستی مذهب نیز شهرت داشت و به سال ۴۴۷ هَ. ق. در طلیطلة درگذشت. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۲۶۸). و رجوع به الحلل السندسیة ج ۲ ص ۳۸ و ۴۱ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن هذیل تجبیبی غرناطی ، مکنی به ابوزکریاء و معروف به ابن هذیل ، از مردم غرناطه و مردی دانشمند و شاعری نوآور بود و گوشه نشینی اختیار کرد و در پایان عمر به طبابت یکی از عمال دربار پرداخت. کتاب «الایجاز والاعتبار» را در طب نوشت و به تدریس در یکی از مدارس پرداخت تا به سال ۷۵۳ هَ. ق. درگذشت. دیوان او به نام «السلمانیات و العرفیات » باقی است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی السعود کازرونی ، از بزرگان علمای شافعی بود. رجوع به ابوالسعود شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالسلام بن رحمون ، مکنی به ابوزکریا معروف به عُلَمی ّ فقیه مالکی ، از مردم قسطنطنیه بود. به مصر مسافرت کرد و در مکه به سال ۸۸۸ هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : ۱- شرح الرسالة ، در فقه. ۲-۳- تعلیقاتی بر مختصر خلیل و بخاری. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن علی ، عمادالدین بن مظفر ، معروف به ابن مظفر ، از دانشمندان زیدی بود و به سال ۸۷۵ هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : ۱- لبیان الشافی و الدر الصافی المنتزع من البرهان الکافی. ۲- الجامع المفید الداعی الی طاعة الحمید المجید. ۳- الکواکب علی التذکرة. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن علی یاسین حمیری ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوزکریا و معروف به ابن المعلم ، از شعرا و فقهای حنبلی بود و شعر نیکو می گفت و به سال ۶۹۱ هَ. ق. در دمشق درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن یوسف ، شرف التنوخی حموی الاصل کرکی قاهری شافعی معروف به ابن العطار ، ادیب و شاعر و اصلاً از حمات بود ولی به سال ۷۸۹ هَ. ق. در کرک به دنیا آمد و در قاهره بزرگ شد و زندگی کرد و به سال ۸۵۳ هَ. ق.درگذشت. سخاوی در مرگ وی مرثیه ای سروده است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن حسن بن قس رندی نفزی حمیری اندلسی فاسی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به سراج ، عالم حدیث در فاس و مغرب بود. کتاب «فهرسة» از آثار اوست. ریاست حدیث و روایت آن بدو ختم شد. وی به سال ۸۰۵ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن یحیی بن حسن بن سعید حلی هذلی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به ابن سعید ، از فقهای شیعه و در علم زبان و ادب استاد بود. به سال ۶۰۱ هَ. ق. در کوفه به دنیا آمد و در حله مسکن گزید و به سال ۶۸۹ هَ. ق. در همانجا درگذشت. از آثار اوست :
۱- جامعالشرایع ، در فقه شیعه. ۲- آداب السفر. ۳- نزهة الناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر. ۴- المدخل فی اصول الفقه. (از اعلام زرکلی ).
سامی گوید: ابن احمد حلی یکی از مشاهیر فقهای امامیه است و در تاریخ ۶۷۹ هَ. ق. درگذشته است. از آثار اوست : جامع الشرایع و مدخل در اصول فقه. (از قاموس الاعلام ترکی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمد دردیری (دکتر) فاضل مصری ، از بنیانگذاران جمعیت «شبان المسلمین » و از اعضای مجلس اداره ٔ آن بود و سی سال برای پیشبرد مقاصد سودمند آن کوشید. وی به مقام ریاست اتحادیه ٔ تعاونی عمومی مصر رسید. از آثار اوست :۱- التعاون. ۲- مکانة العم فی القرآن. وی به سال ۱۳۷۵ هَ. ق. بطور ناگهانی درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْیا ] (اِخ ) ابن احمد کاشی یا کاشانی ملقب به عمادالدین ، دانشمند علم حساب و ادب و حدیث و مقیم یزد بود و پس از ۷۴۵ هَ. ق. در اصفهان درگذشت. از آثار اوست : ۱- لباب الحساب. ۲- شرح مفتاح العلوم سکاکی. ۳- حاشیه ای بر شرح رساله ٔ آداب البحث. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی بن حمود ، مکنی به ابوزکریا و ملقب به القائم ، از خلفای دولت حمودیه در اندلس بود. پس از مرگ پدر به سال ۴۳۱ هَ. ق. بدو بیعت کردند ولی مردی سست رای بود. پسر عمش حسن بن یحیی بر او شورید و از خلافت برانداخت. وی به سال ۴۳۴ هَ. ق. در مالقة درگذشت یا به دست حسن بن یحیی کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ادریس بن عمربن ادریس حسنی علوی ، از پادشاهان بزرگ ادریسیان در مغرب الاقصی بود و پس از قتل یحیی بن قاسم به سلطنت رسید و با کاردانی و دادگری در دلهای مردم راه یافت و فاس را مرکز حکومت خود ساخت. او از عبیداﷲ مهدی رئیس دولت عبیدیه ٔ افریقا شکست خورد و پس از چند سال حبس به سال ۳۳۲ هَ. ق. در مهدیه در حال تبعید درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدبن علی بن غانیة ، آخرین پادشاه از بنی غانیة در میورقة و اطراف آن در جزایر بالیار بود و پس از جنگها و فتوحات چندی به سال ۶۳۳ هَ. ق. در تلمسان درگذشت و با مرگ او دوره ٔ دولت بنی غانیة سرآمد. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق ، عامل قم به سال ۲۹۱ هَ. ق. صاحب تاریخ قم آرد: «و مناره ٔ آن [مسجدی به خارج شهر قم ] در وقت عامل بودن یحیی بن اسحاق و امیر شدن دکا بنا نهاده اند روز یکشنبه سیزده روز از رمضان گذشته سنه ٔ احدی و تسعین و مائه ». (ص ۳۸). و در صفحه ٔ ۱۰۵ ذیل مساحت های قم آرد: «مساحت هفتم مساحت یحیی بن اسحاق است و سبب در این مساحت آن بود که میان اسدبن جمهور عامل قم و میانه ٔ اهل قم خلافی واقع شد پس از اهل قم پنجاه مرد بعضی از عرب و بعضی از عجم به حضرت حامدبن عباس بن حسن رفتند و او به کرج بود و نیز گویند که به همدان بود و این صورت در جمادی الاخر سنه ٔ احدی و تسعین و مائتین بود چون آن پنجاه مرد از قم به حضرت عامل رسیدند از اسد شکایت کردند و تظلم نمودند و التماس کردند که عاملی عادل را بفرستد تا ضیعه های ایشان را بر وجه تعدیل مساحت نماید. پس حضرت حامد اسد را از ایشان معزول کرد و یحیی بن اسحاق را به عوض او بر ایشان عامل گردانید پس اهل قم در صحبت یحیی در رجب هم از این سال با قم معاودت نمودند و یحیی هم در این ماه به مساحت ابتدا کرد در محرم سنه ٔ اثنتی و تسعین در خلافت مکتفی و امارت عباس بن عمرو غنوی تمام کرد و فارغ شد و مال آن به اندک چیزی کمتر از مساحت بشر رفع کرد و من نمی دانم به چه سبب که ذکر مال مساحت یحیی نکردند و مال مساحت بشربن فرح ذکر کردند و مساحت بشر بیش از مساحت یحیی بود به مدتی اما این قدر معلوم است که ارتفاع مساحت یحیی از ارتفاع مساحت بشر کمتر بود. (از ترجمه ٔ تاریخ قم ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق راوندی ، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (یحیی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عباس بن علی ، از پادشاهان دولت رسولیه در یمن بود. پس از خلع برادرزاده اش (اسماعیل بن احمدبن اسماعیل ) به حکومت رسید و به سال ۸۴۲ هَ. ق. در زبید درگذشت و در تعز به خاک سپرده شد. پادشاهی خردمند و باتدبیر و نیک سیرت بود. مدارسی را در تعز و عدن بنا کرد و موقوفاتی بدانها اختصاص داد. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عبدالرحمان عامربن ذوالنون هواری اندلسی معروف به مأمون ابن ذی النون ، از پادشاهان قبایل اندلس بود. پس از مرگ پدر به سال ۴۳۵ هَ. ق. به حکومت طلیطلة رسید و پس از جنگ وفتوحات فراوان به سال ۴۶۰ هَ. ق. در طلیطلة درگذشت. (از اعلام زرکلی ). دومین از بنی ذی النون و او در سال ۴۵۷ هَ. ق. بلنسیة را ضبط کرد. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن مأمون ملقب به القادر ، سومین و آخرین از بنی ذی النون در طلیطلة (از سال ۴۶۷ تا ۴۷۸ هَ. ق ). (یادداشت مؤلف ) (از طبقات سلاطین اسلام صص ۳۱ – ۳۲).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اشمط ، رئیس صنف شمطیه از فرقه ٔ امامیه از مذهب شیعه. (مفاتیح ). یحیی بن [ ابی ] سمیط زعیم سمیطیه یا سمطیه یا شمیطیه است که معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق به جای موسی کاظم و معتقد به امامت پسران محمد بودند. (از ترجمه ٔ الملل والنحل ص ۱۸۱). یحیی بن ابی السمیط پیشوای فرقه ٔ سمطیه یاسمیطیه یا شمیطیه. (از خاندان نوبختی ص ۵۲ و ۲۵۷).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اصرم ، رئیس بدعیة ، فرقه ای از خوارج. (از مفاتیح ). پیشوای فرقه ٔ بدعیه ، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج. (بیان الادیان ). و رجوع به بدعیة شود.
یحیی.[ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن المبارک بن مغیره ٔ عدوی ، مکنی به ابومحمد و معروف به یزیدی. رجوع به یزیدی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن برکات بن محمدبن ابراهیم بن برکات بن ابی نمی ، شریف حسنی ، از امرای مکه و متولد آنجا بود و مدتی در شام مسکن گزید و به مقام وزارت و لقب «پاشا» و امیرالحاجی شام رسید. پس از آن نیز مناصبی مهم یافت و سرانجام در حدود سال ۱۱۳۸ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بطریق ، مکنی به ابوزکریا ، مترجم کتب ارسطو و بقراط و اسکندروس به عربی در زمان مأمون بود و از ترجمه های او سرالاسرار منسوب به ارسطو است. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن بطریق شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بکر ، فقیه حنفی است و کتاب الشروط از اوست. (ابن الندیم ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن تقی الدین بن اسماعیل بن عبادةبن هبةاﷲ شافعی حلبی دمشقی معروف به فرضی ، عالم حساب و فرایض و هندسه بود. به سال ۹۵۳ هَ. ق. در شهر «سرمین » به دنیا آمد و پس از سال ۱۰۲۶ هَ. ق. در دمشق درگذشت. او راست : ۱- الکافی المجموع ، شرح کفایة القنوع. ۲- شرح المنهاج نووی. ۳- شرح منظومه ٔ جعیری. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن تلمیذ ، از پزشکان بلندپایه و حاذق و دانشمند مسیحی در دولت عباسی و مورد اعتماد و احترام بود و به جاه وثروت و برتری رسید و تا پایان خلافت المستنصر باللّه حدود سال ۵۱۲ هَ. ق. زنده بود. از یحیی اشعار لطیفی برجای مانده است. (از تاریخ الحکماء قفطی ص ۳۶۴).
یحیی. [ ی َح ْ یا] (اِخ ) ابن تمیم بن معزبن بادیس صنهاجی حمیری متولدبه سال ۴۵۷ و متوفی به سال ۵۰۹ هَ. ق. وی از پادشاهان دولت صنهاجی در افریقای شمالی بود و پس از مرگ پدر به سال ۵۰۱ هَ. ق. به سلطنت رسید. مردی شجاع و خردمند و دوستدار پیروزی و مطلع در ادب بود و شعر نیزمی سرود. مولد و محل وفات او در مهدیه بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابن خلکان ج ۲ ص ۳۴۴ و کامل ابن اثیرج ۱۰ ص ۲۱۶ و حبیب السیر چ خیام ج ۱ ص ۴۰۱ و ۴۰۲ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ثابت بن حازم رفاعی حسینی ، نقیب اشراف طالبیان در بصره و واسط و بطائح و اطراف آن ، و جد امام احمد رفاعی و خود مردی پرهیزگار و پاکدامن و صاحبنظر و خردمند بود. او نخستین کسی از رفاعیان بود که در عراق مسکن گزید.القائم باللّه خلیفه او را به نقیب الاشرافی برگزید و او اختلاف شیعه و سنی را در عراق از میان برد و به سال ۴۶۰ هَ. ق. در بصره درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جریر ، مکنی و معروف به ابونصر تکریتی ، پزشک و منجم وعالم هیأت بود. رجوع به ابونصر (تکریتی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفر (ابوعبداﷲ) بن محمدبن معمر ، مکنی به ابوالفضل ومعروف به زعیم الدین ، مردی دانشمند و از رجال نامی دولت عباسیان بود و در عهد خلافت المقتفی و المستنجد والمستضیئی مقام خزانه داری داشت و به نیابت وزارت رسید. بیش از بیست سال در مقامات عالی خدمت کرد و به سال ۵۷۰ هَ. ق. در بغداد درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حاتم بن زیادبن اسماء عسکری ، مکنی به ابوالقاسم ، از اهل سنت بود و به سال ۲۹۹ هَ. ق. درگذشت. او از ثقات بود و عبداﷲبن جعفر و یزید زهری و جز آن دو از وی روایت دارند. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۵۹).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حاج مصطفی برسوی. او راست : انوارالقلوب ، نظم ترکی در خلفا و اهل بیت. وی به سال ۸۹۸هَ. ق. از آن فراغت یافته است. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حبش بن امیرک ، مکنی به ابوالفتوح و ملقب و معروف به شهاب الدین سهروردی ، فیلسوف از دیه سهرورد زنجان ، متولد به سال ۵۴۹ و مقتول به سال ۵۸۷ هَ. ق. دارای تألیفات و آثار فراوان وارزنده ای است. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابوالفتوح (شهاب الدین یحیی…) و معجم الادباء ج ۷ ص ۲۶۹ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسان شامی مصری تنیسی ، مکنی به ابوزکریا ، از مردم دمشق و عالم حدیث بود به مصر رفت و به سال ۲۰۸ هَ. ق. در آنجا درگذشت. از امام شافعی روایت کرد و پیش از او وفات یافت و از ثقات بود وکتابهایی در حدیث نوشت. تولد یحیی به سال ۱۴۴ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به شدالازار ص ۵۵۵ و تاریخ الخلفاء ص ۷ و سیرة عمربن عبدالعزیز ص ۸۵ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسن بن جعفر حجةبن عبیداﷲ الاعرج بن حسین الاصغربن امام سجاد زین العابدین ، مکنی به ابوالحسین عبیدلی عقیقی از مردم مدینه و مورخ و عالم به انساب بود. در مدینه به سال ۲۱۴ هَ. ق. به دنیا آمد و به سال ۲۷۷ هَ. ق. در مکه درگذشت. وی نخستین کسی است که در انساب طالبیین کتاب نوشت. از آثار اوست : ۱- اخبار المدینة. ۲- انساب آل ابی طالب. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسن بن حسین بن محمدبن بطریق اسدی حلی ، مکنی به ابوالحسین و معروف به ابن البطریق ، از محققان و دانشمندان و فقهای شیعه و از مردم حله ٔ عراق بود. تولد و مرگ او به سالهای ۵۲۴ و ۶۰۰ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ماده ٔ ابن بطریق (ابوالحسن…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن شیرزاد خاقانی ، معروف به ابن شیرزاد ، نویسنده و دبیر و ادیب و شاعر و کاتب سلطان طغرل سلجوقی بود و دیوان شعر دارد و به سال ۶۱۶ هَ. ق. درگذشته است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین بن احمد حیمی شبامی ، شاعر یمانی از حیم از اطراف کوکبان یمن بود و به سال ۱۰۸۸ هَ. ق. در شهر عیان درگذشت. او دیوان شعری دارد. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین بن امام قاسم بن محمد معروف به ابن القاسم ، مورخ و محقق و از مردم یمن بود و بیش از چهل کتاب تألیف کرد ، از آن جمله است : ۱- انباء الزمن فی تاریخ الیمن. ۲- بهجة الزمن فی حوادث الیمن. ۳- العبر فی اخبار من مضی و غبر. ۴- طبقات الزیدیه. او در حدود سال ۱۰۳۵ به دنیا آمد وپس از سال ۱۰۹۹ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین بن امام مؤید باللّه محمدبن قاسم بن محمد شهاری فقیه زیدی ، پزشک و از والیان بود و به منصب والیگری صنعا رسید. بزرگان صحابه را آشکارا سرزنش و از «مجموع زیدبن علی » چند باب حذف کردو نسخه های ناقص را در میان مردم نشر داد. شوکانی این عمل او را خیانتی بزرگ وصف کرده است. او در عهد مهدی (احمدبن حسن ) والی ریم و عفار و ذمار شد. یحیی به سال ۱۰۴۴ به دنیا آمد و به سال ۱۰۹۰ هَ. ق. در شهرشهارة درگذشت. منظومه ای در عقیده ٔ المتوکل اسماعیل دارد و رساله ای در توثیق ابی خالد واسطی ، راوی مجموع زید نوشت. و نیز کتاب «عقیلة الدمن المختصر من انباءالزمن فی تاریخ الیمن » از اوست. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم بن ابراهیم حسنی علوی رسی امام زیدی ، مردی فقیه و دانشمند و معروف و ملقب به الهادی الی الحق بود. از اوست : ۱- الجامع ، که «الاحکام فی حلال و الحرام والسنن والاحکام » نیز نامیده شده است. ۲-المسالک فی ذکر الناجی من الفرق و الهالک. علاوه بر آن دو ، رسالاتی عدیده دارد. وی به سال ۲۲۰ هَ. ق. به دنیا آمد و به سال ۲۹۸ درگذشت.(از اعلام زرکلی ). و رجوع به هادی (الی الحق ) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین بن هارون علوی طالبی ، مکنی به ابوطالب و معروف به الناطق بالحق ، از پیشوایان زیدیه بود و پس از برادرش المؤید باللّه به سال ۴۲۱ هَ. ق. بدو بیعت کردند و به تصحیح مذهب هادی یحیی بن حسین پرداخت و به سال ۴۲۴ هَ. ق. در آمل درگذشت. از آثار اوست :۱- الافادة فی تاریخ الائمة السادة. ۲- جوامع الادله. ۳- التحریر. ۴- جوامع النصوص. ۵- زیادات شرح الاصول. تولد وی به سال ۳۴۰ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین علوی نیشابوری ، مکنی به ابومحمد ، از بنی زیاده و مقدم بر ابن شهرآشوب می زیست و ابن شهرآشوب او را مردی زاهدو متکلم و دانشمند معرفی کرده از جمله ٔ کتابها و آثار او کتابهای زیر را نام برده است : ۱- المسح علی الرجلین. ۲- نسب آل ابی طالب. (از روضات الجنات ص ۷۷۱).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حکم بکری جیانی معروف به غزال ، شاعر اندلسی. رجوع به غزال شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حکیم بن صفوان بن امیة جحمی. والی و از ثقات رجال حدیث و از مردم مکه بود. در قیام عبداﷲ زبیر از طرف یزیدبن معاویه حکومت مکه را داشت و با ابن زبیر سازش می کرد. چون به یزید گزارش دادند او را عزل کرد. مرگ وی پس از سال ۶۲ هَ. ق. روی داد. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حکیم مقومی (یا مقوم ) بصری ، مکنی به ابوسعید صاحب «المسند» از مردم بصره و از حافظان حدیث و از ثقات بود و به سال ۲۵۶ هَ. ق. در بصره درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به فهرست المصاحف شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حمزةبن علی بن ابراهیم حسین علوی طالبی ، ملقب به المؤید باللّه ، از بزرگان امامان زیدیه و دانشمندان آنان در یمن بود. به سال ۶۶۹ هَ. ق. در صنعا به دنیا آمد و به سال ۷۴۵ هَ. ق. در قلعه ٔ هران بدرود حیات گفت. گویند شماره ٔ تألیفاتش از شمار سالهای عمرش افزون بود. از آثار اوست : ۱- الشامل ، در اصول دین. ۲- نهایة الوصول الی علم الاصول. ۳- التمهید لادلة مسائل التوحید. ۴- شرح الکافیة. ۵- الانتصار. ۶-الحاوی. ۷- الدعوة العامة. ۸- خلاصة السیرة. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به معجم المطبوعات ج ۲ ص ۱۹۴۴ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حمزة خضرمی بتلهی ، مکنی به ابوعبدالرحمان ، از خضارمه ٔ شام و قاضی دمشق و محدث و از تابعان بود. او از زیدبن واقد و یحیی ذماری و از او هشام بن عمار و ابن عائذ روایت کنند. یحیی ثقه بود وبه سال ۱۸۳ هَ. ق. درگذشت. (یادداشت مؤلف ). یکی از رواة قرأت ، ابن عامر است به واسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری. (ابن الندیم ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج ۱ ص ۲۷۹ و کلام شبلی ص ۲۳ و نیز ماده ٔ ابوعبدالرحمن شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حمیدةبن ظافربن عبداﷲ غسانی حلبی معروف به ابن ابی طی ، ادیب نامی و مورخ بزرگ شیعه بود. از اوست : ۱- اخبار الشعراء الشیعة. ۲- مختار تاریخ المغرب. ۳- حوادث الزمان. ۴- طبقات العلماء. ۵- مناقب الائمة اثناعشر. ۶- تاریخ الشیعة. وی به سال ۶۳۰ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ). مؤلف نیز در یادداشتی این تألیفات را به وی نسبت داده است : ۱- کنز الموحدین فی سیرة صلاح الدین. ۲- سلک النظام فی تاریخ الشام ، در ۴ جلد. ۳- عقود الجواهر فی سیرة الملک الظاهر. ۴- معادن الذهب فی الطی ، تاریخ بزرگی است و خود ذیلی بر آن نوشته است. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حیدر کرابی معروف به یحیی کرابی و امیر خواجه ، هفتمین از امرای سربداران از سال ۷۵۳ تا ۷۵۹ هَ. ق. (یادداشت مؤلف ) (از طبقات سلاطین اسلام ص ۲۲۴). فرمانروای سربداران (از ۷۵۳ تا ۷۵۹ هَ.ق.) خواجه یحیی بن حیدر کرابی از مردم کراب از بلوک بیهق سبزوار و مردی بود دیندار و با اصل و نسب و علم دوست و با بذل و بخشش ، ولی غضب و بیباکی بر مزاج اوغلبه داشت و او حیدر قصاب قاتل خواجه شمس الدین علی را به سپهسالاری قشون سربداری منصوب کرد و حیدر قصاب طوس را از تصرف جانشینان ارغونشاه جانی قربانی بیرون آورد و بر وسعت خاک سربداران افزود. در سال ۷۵۴ هَ. ق. طغاتیمورخان خواجه یحیی را به خدمت خود خواند واز او خواست که نسبت به پادشاه جرجانی قبول ایلی کند. خواجه یحیی با سیصد سپاه پیش طغاتیمور رفت و با او به مذاکره پرداخت و چون همراه طغاتیمورخان چندان کسی نبود ، تیری بدو زدند و یحیی سر او را از تن جدا ساخت و همراهان او را متفرق کردند و بدین ترتیب روزگار سلطنت طغاتیمور در خراسان و جرجان به دست سربداران پایان گرفت. یحیی پس از چهار سال و هشت ماه حکومت در اثر زخمی ناگهانی که برادرش علاءالدوله بدو وارد ساخت به سال ۷۵۹ هَ. ق. درگذشت و برادرش خواجه ظهیرالدین به جای او نشست. (از تاریخ مغول صص ۴۷۳ – ۴۷۴).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن شرف بن مری بن حسن حزامی حورانی نووی شافعی ، در فقه و حدیث علامه بود. رجوع به نووی (یحیی بن شرف…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن شمس الدین بن امام المهدی احمدبن یحیی حسنی علوی (شرف الدین ) ، امام متوکل علی اﷲ از ائمه ٔ زیدیه ٔ یمن و از فقیهان و گویندگان آنان بود. پس از وفات پدر به سال ۹۴۳ هَ. ق. در جبال صنعا به او بیعت کردند. با ترکان وقایعی دارد و قبیله های بیشماری از او پیروی کردند. میان او و پسرش محمدبن یحیی اختلاف بروز کرد ، ولی بعد توافق کردند که پدر به امر امامت و پسر به کشورداری بپردازد. او در کوکبان مستقر گشت و سپس به طفیر حجة منتقل شد و در آنجا بینایی خود را از دست داد و به سال ۹۶۵ هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : ۱- الاثمار. ۲- الازهار. ۳- الرسالة الصادعة. ۴- الجوابات والرسائل. تولد یحیی به سال ۸۷۷ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صاعدبن یحیی ، مکنی به ابوالفرج و ملقب به معتمد الملک و معروف به ابن تلمیذ ، پزشک و شاعر و ادیب عصر عباسی. رجوع به ابن تلمیذ و معجم الادبا ج ۷ ص ۲۷۲ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صالح بن یحیی شجری صنعانی ، معروف به سحولی ، از قضات و فقها و وزرای زیدیه بود و به سال ۱۱۳۴ هَ. ق. در صنعا به دنیا آمد و به سال ۱۲۰۹ هَ. ق. در همان شهر درگذشت. او راست : ۱- مجموع رسائل و فتاوی. ۲- رسائل فی الطلاق. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صنور صیاد ضبی ، مثل است در سختی و صلابت. (منتهی الارب ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صولات بن ورساک بن ضری بن رفیک بن مادغش بن بربر که «جانا» یا «شانا» معروف به زَناتَه دومین قبیله بربرهای عرب از نسل وی باشند. نسب او را به اختلاف آورده اند. رجوع به ج ۲ ص ۳۶۲ صبح الاعشی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن طیب یمنی نحوی ، مردی ادیب و شاعر بود. تصنیف مختصری در فقه دارد. هرگز اشعار طولانی نمی گفت و مدیحه ها و هجویه های اوبیشتر از دو بیت نبود. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۲۸۳).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عباس معروف به صبح ازل ، از مردم مازندران و مؤسس فرقه ٔ ازلیان است. رجوع به صبح ازل شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن سهل یکی ، شاعری هجوگوی بود و در معانی نیز تصرف می کرد. وی از مردم «یکة» از قلعه های مرسیه و به «هجاء المغرب » معروف بود. نام او رابه سبب انتساب به جدش «یحیی بن سهل » نیز نوشته اند. یحیی در حدود ۶۶۰ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن عبدالرحمان بن مجید فهری ، مکنی به ابوبکر ، شاعر مغرب در روزگار خود بود. تولد یحیی به سال ۵۳۵ هَ. ق. و از مردم بلش از مالقه و از طبقه ٔ عالی بود. در مراکش رحل اقامت افکند و به ستایشگری فرمانروایان پرداخت و به سال ۵۸۸ هَ. ق. در همانجا درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن یونس معروف به جلیل از فضلا و گویندگان موصل بود. سراج الملوک و منهاج السلوک از اوست ، اما پیش از پایان بردن کتاب به سال ۱۱۹۸ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالحمیدبن عبدالرحمان حمانی کوفی ، مکنی به ابوزکریا ، نخستین کسی است که در کوفه مسند تألیف کرد. اواز حافظان حدیث بود و ۱۰۰۰۰ حدیث حفظ کرد و به سال ۲۲۸ هَ. ق. در سرمن رأی درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن احمد مدنی معروف به جامی ، ادیب و گوینده ٔ کثیرالشعرو از مردم مدینه بود. تولد یحیی به سال ۱۱۴۸ و وفاتش در حدود سال ۱۲۱۵ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن بقی اندلسی قرطبی ، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن بقی ، از شاعران نامدارقرطبة و در موشحات نغز و بلند معروف بود. او بیشتر سرزمین اندلس را در طلب روزی گشت و به سال ۵۴۰ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به معجم الادباء ج ۷ ص ۲۸۳ و ابن بقی در ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عبدالمنعم ، مکنی به ابوزکریا ، در اصل صقلی ولی پدرش ایرانی و خودش متولد دمشق بود و در آنجا درگذشت. او راست : ۱- الروضة الانیقه. ۲- تعلیقه بر «الخلاف بین الشافعی و ابی حنیفة». (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد عقیلی زرمانی عجیسی از نحویان و فقهای مذهب مالکی بود. در میان قبیله ٔ بربر در مغرب به سال ۷۷۷ هَ. ق. به دنیا آمد. در بجایة بزرگ شد و در قاهره به تدریس پرداخت و به سال ۸۶۲ هَ. ق. در همان شهر درگذشت. او راست : ۱- تذکره ای مشتمل بر فوائدی. ۲- شرح الفیه ٔ ابن مالک. یحیی حافظه ٔ قوی و فصاحتی بی اندازه داشت و سخت شیرین زبان بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان جعفری طیاری بغدادی معروف به ابن النور و ابن الحکیم از استادان موسیقی و خط و حدیث و ادب و شعر بود. در موسیقی نظریه ها و ابتکاراتی دارد که موسیقیدانان مصرو شام بدان استناد می جویند. شعر نیز نیکو می سرود. مرگ یحیی به سال ۷۶۰ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالعظیم بن یحیی بن محمد ، مکنی به ابوالحسین و معروف به جزار و ملقب به جمال الدین ، شاعر خوش طبع مصری بود. به خدمت پادشاهان پیوست و به مدح آنان پرداخت. او را با سراج وراق شوخیهای شاعرانه است. از آثار اوست : ۱- العقود الدریة فی الامراء المصریة. ۲- دیوان شعر. ۳- فوائد الموائد. ۴- تقاطیف الجزار. تولد او به سال ۶۰۱ و وفاتش به سال ۶۷۹ هَ. ق. بوده است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداللطیف قزوینی ، ملقب به علاءالدین ، از مؤلفان و مورخان دوره صفوی بود. او راست : ۱- لُب ّالتواریخ. ۲- شرح کبیر. ۳- شرح صغیر ، که به سال ۷۷۵ هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافته است. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حریش ، مکنی به ابوعبداﷲ ، شیخ و محدث و ثقة بود و به سال ۲۹۵ یا ۲۹۶ هَ. ق. درگذشت. از احمدبن مقدام و زیادبن ایوب و جز آن دو روایت دارد. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۶۲).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب ، از بزرگان طالبیان در روزگار موسی الهادی و هارون الرشید بود. امام جعفر صادق او را در مدینه تربیت کرد و او در فقه و حدیث تبحر یافت. بسیاری از مردم مکه و مدینه و یمن و مصر و مغرب دعوی او را پذیرفتند و بیعتش کردند. به یمن و مصر و مغرب و عراق و ری و خراسان و ماوراءالنهر و طبرستان و دیلم رفت و دعوت خویش را در طبرستان و دیلم آشکار کرد. هارون فضل بن یحیی برمکی را با پنجاه هزار تن سپاه مأمور قلع و قمع او کرد. کار او به سستی گرایید و از ترس نیرنگ پادشاه دیلم از رشید امان خواست و هارون الرشید به خط خویش او را امان داد. و مقدم او را در بغداد گرامی داشت و هدایا و عطایایی به وی بخشید تا اینکه شنید باز درنهان مردم را به سوی خود دعوت می کند. سرانجام هارون او را نزد فضل بن یحیی زندانی کرد. ولی فضل پس از چندی از سر دلسوزی او را آزاد کرد و این یکی از دلایلی بود که هارون بر ضد برمکیان اقامه می کرد. به دستور هارون دوباره یحیی را گرفتند و در سرداب زندانی ساختند و مسرور سیاف را مأمورو موکل او نمود. تا سرانجام در حدود سال ۱۸۰ هَ. ق. در زندان درگذشت و گویند او از تشنگی و گرسنگی به هلاکت رسید. (از اعلام زرکلی ). تاریخ بیهقی در تاریخ خود در مقدمه ٔ حکایت یحیی برمکی و هارون الرشید درباره ٔ این یحیی علوی سخن رانده است. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص ۴۱۵ و ۴۱۶ و تجارب السلف ص ۱۳۸ و ۱۳۹ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعیدبن عبدالمنعم الحاجی داودی منانی ، مکنی به ابوزکریا ، عارف و فقیه مغربی بود. خود و پدر و جدش در کوه «درن » در سرزمین سوس مغرب زاویه ای داشتند و آنان را پیروان بیشماری بود. به مراکش رفت و با ابن محلی به جنگ پرداخت و او را شکست داد و کاخ خلافت را متصرف شد و بعد به سوس برگشت و در حدود سال ۱۰۳۵ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالملک معروف به واسطی ، فقیه شافعی عراق در روزگار خود بود. به سال ۶۶۲ هَ. ق. در واسط به دنیا آمد و به سال ۷۳۸ در همان شهر درگذشت. او راست : ۱- الناسخ والمنسوخ. ۲- مطالعالانوار النبویة فی صفات خیرالبریة. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن ولید عنبری ذارع ، مکنی به ابوزکریا ، فقیه و محدث بود و به سال ۳۱۰ هَ. ق. درگذشت. از عبداﷲبن عمر روایت دارد و سلیمان بن احمد و عبداﷲبن محمدبن جعفر از او روایت کرده اند. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۶۱ و ۳۶۲).
یحیی. [ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالمعطی بن عبدالنور زواوی. رجوع به ابن معطی (زین الدین ابوالحسین یحیی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالواحدبن ابی حفص هنتانی حفصی ، مکنی به ابوزکریا ، نخستین پادشاه از ملوک دولت حفصیة در تونس است که به استقلال و قدرت تمام به سلطنت پرداخت. شاعر و نویسنده و دانش دوست و ادب پرور بود. چندین مدرسه و مسجد بنا نهاد و کتابخانه ای تأسیس کرد که ۳۶۰۰۰ جلد کتاب داشت. یحیی به سال ۵۹۸ به دنیا آمد و به سال ۶۴۷ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابوزکریا (یحیی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب بن ابی عبداﷲ محمدبن اسحاق بن… چهار بخت بن فیروزان اصفهانی ، از خاندان بنومنده و از دانشمندان و مورخان و حافظان حدیث و مؤلفان قرن پنجم و ششم هجری بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ بنومنده و نیز نامه ٔ دانشوران ج ۲ ص ۴۰۴ و تاریخ ابن خلکان ج ۲ ص ۳۶۶ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عدی بن حمیدبن زکریا ، مکنی به ابوزکریا ، مترجم کتب ارسطو و دانشمندان دیگر به عربی و معاصر ابن ندیم بود. رجوع به ابن عدی (ابوزکریا یحیی…) ونیز شهرزوری ص ۶۰ و فهرست ابن ندیم و فهرست تتمه ٔ صوان الحکمه و تاریخ الحکماء قفطی و معجم المطبوعات ج ۲ ص ۱۹۴۴ و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عروةبن زبیربن عوام اسلامی ، مکنی به ابوعروة ، از سرشناسان مدینه و دانشمند و عالم علم انساب بود. روایات کمی نیز از او نقل شده. وی برادرزاده ٔ عبداﷲبن زبیرو مادرش عمه ٔ عبدالملک بن مروان بود و اشعاری به او نسبت می دهند که در آن به ابراهیم بن هشام تاخته است. گویند ابراهیم بن هشام والی مدینه به حدی او را زد که فوت کرد (حدود سال ۱۱۴ هَ. ق ). (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بزار حلوانی عراقی ، مکنی به ابوسعد ، فقیه شافعی بود. چندی به تدریس در نظامیه ٔ بغداد اشتغال داشت. تألیفاتی دارد که از آن جمله است : «التلویح » در فقه شافعی. وی به سال ۴۵۰ متولد شد به سال ۵۲۰ هَ. ق. در سمرقند درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به غزالی نامه ص ۲۸۴ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن حمود علوی حسنی ، از پادشاهان حمودیه است که پس از بنی امیه در اندلس به حکومت رسیدند. پس از مرگ پدرش به سال ۴۰۸ هَ. ق. عمویش قاسم بن حمود به سلطنت رسید و او به مخالفت با عمو برخاست و پس از جنگ و کشتار و فتح و شکست ، حکومت مالقه وشریش و مریة و سبتة بدو تعلق یافت. در جنگ با ابن عباد بر سر فتح اشبیلیة بر زمین خورد و سرش را از تن جدا کردند و به ابن عباد فرستادند و تا سقوط آل عباد سراو نگه داشته شده بود. پس از سقوط دولت مذکور یکی از نواده هایش سر او را گرفت و دفن کرد. تولد وی به سال ۳۸۵ و مرگ او در ۴۲۷ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ). سومین از امرای بنی حمود در مالقه (از ۴۱۲ تا ۴۱۳ هَ. ق. و از ۴۱۶ تا ۴۲۷ هَ. ق ). (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن زکریا شقراطسی ، فقیه مالکی و شاعربود و به شقراطس که قلعه ای در جنوب تونس بود منسوب است. او راست : ۱- ارجوزه ای در مناسک حج. ۲- سجل. وی در حدود سال ۴۱۵ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ](اِخ ) ابن علی بن عبداﷲ اشعری. صاحب تاریخ قم ذیل قنطره ها به قم آرد: «… قنطره ٔ بکجه بر در مسجد جامع و آن را یحیی بن علی بن عبداﷲ اشعری بنا نهاده است برابر سرایی که او را بوده و گویند که آن قنطره بکجه بنا نهاده است ». (ص ۲۷). و در صفحه ۳۶ ذیل عنوان «آنچه به داخل قم است » آرد: «و از درب جابر تا برابر قنطره بکجه بسیاری بوده اند و اربابان و خداوندان آن را یاد نکرده اند پس از آن سرای یحیی بن علی ، جد ابی سهل بن ابی طاهر بود مقابل این پل یعنی پل بکجه و سراها و بستانها و کوشکهای دیگر تا کوشک و بستان حمادبن نضر».
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن علی بن مفرج اموی نابلسی مصری ، مکنی به ابوالحسین و معروف به رشید عطار ، محدث و از حافظان حدیث مالکی بود. اصلش از نابلس و تولد و وفاتش در قاهره بود (سال ۵۸۴ – ۶۶۲ هَ. ق.). او راست : ۱- المعجم ؛ در شرح بزرگان نابلسی. ۲- تخاریج. ۳- مجموعه هایی. وی خطی زیبا داشت و به خط خود نوشته های فراوان از اوباقی است. (از اعلام زرکلی ). تحفة المستزید فی احادیث الثمانیة الاسانید نیز از اوست. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن فضل بن هبةاﷲبن برکة ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به جمال الدین و معروف به ابن فضلان (او را واثق نیز نامیده اند) از فقهای شافعی و مردی ادیب و شاعر و محدث و اهل مناظره و جدل و مدرس نظامیه ٔ بغداد و بریده دست بود زیرا از شتر بر زمین افتاد و دستش شکست و آن را بریدند. تولد و مرگش به سالهای ۵۱۷ و ۵۹۵ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن ابراهیم حضرمی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن الطحان ، اصلش از حضرموت و خود از مردم مصر و مورخ و فاضل و مترجم و عالم حدیث بود. او راست : ۱- تاریخ علمای اهل مصر. ۲- ذیل بر تاریخ مصر تألیف ابن یونس. ۳- المختلف و المؤتلف در انساب عرب. مرگ یحیی به سال ۴۱۶ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن محمد شیبانی تبریزی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به خطیب تبریزی ، از ائمه ٔ لغت و ادب و در اصل از تبریز بود. در بغداد بزرگ شد و به شام و مصر رفت و سپس به بغداد برگشت و در کتابخانه ٔ نظامیه به کار و تحقیق پرداخت تا به سال ۵۰۲ هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست : ۱- الوافی فی العروض والقوافی. ۲- شرح القصائد العشر. ۳- الملخص فی اعراب القرآن. ۴- شرح شعر متنبی. ۵- شرح اللمع ابن جنی. ۶- مقاتل الفرسان. ۷- شرح دیوان حماسه ٔ ابی تمام. ۸- شرح سقط الزند معمری. ۹- شرح اختیارات مفضل ضبی. ۱۰- تهذیب اصلاح المنطق ابن سکیت. ۱۱- تهذیب الالفاظ ابن سکیت. ۱۲- شرح المقصورة الدریدیة. تولد وی به سال ۴۲۱ هَ.ق. بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابن خلکان ج ۲ ص ۳۷۶ و روضات الجنات ص ۷۸ و معجم الادباء ج ۷ ص ۲۸۶ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن نصوح ، معروف به نوعی رومی ، محقق ترک که تألیفاتی به عربی دارد. در قصبه ٔ طغره به سال ۹۴۰ به دنیا آمد و در استانبول به تحصیل پرداخت و به سال ۱۰۰۷ هَ. ق. در همان شهر درگذشت. از آثار اوست : ۱- محصل المسائل الکلامیه. ۲- شرح تعلیم المتعلم. ۳- تفسیر سوره ٔالملک. ۴- حاشیه ای بر هیاکل النور. ۵- در حدود سی رساله در فنون و رشته های گوناگون. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن یحیی بن ابی منصور ، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن منجم ، ادیب و دانشمند و متکلم معتزلی و ندیم الموفق برادر خلیفه بود و آثاری دارد که از آن جمله است : ۱- النغم. ۲-الباهر. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به بنومنجم شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن علی بن یوسف مستوفی. رجوع به ابن غانیة (یحیی ین علی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمار شیبانی ، مکنی به ابوزکریا ، ازصوفیان قرن چهارم و پنجم هجری که پیش از شهرت یافتن خواجه عبداﷲ انصاری زیردست شیخ ابوعبداﷲبن خفیف شیرازی در شیراز تربیت یافته بود. وی از آنجا به هرات آمد و به تعلیم پرداخت. اهمیت یحیی در این است که مجلس داشتن و تطبیق سنت عرفا را با دین اسلام در هرات اومتداول کرد. (از تاریخ ادبیات در ایران ج ۲ ص ۲۱۹).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمر ، معروف به منقاری رومی ، قاضی ترک بود و تألیفاتی به عربی داشت. به قضای مصر (سال ۱۰۶۴ هَ. ق.) و مکه و قسطنطنیه رسید و مدتی دراز منصب فتوا در روم ایلی داشت. از آثار اوست : ۱- حاشیه ای بر تفسیر بیضاوی. ۲- الفتاوی. ۳- رساله ای در لااله الااﷲ. یحیی در قسطنطنیه به تحصیل و تدریس پرداخت. و در اسکدار به سال ۱۰۸۸ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمر. مؤسس از ملوک ملثمین یعنی مرابطین است و به یکی از قبائل انتساب داشته و یکی از مریدان عبداﷲبن یاسین صاحب خروج و دعوت بوده به امر وی در تحت فرماندهی خویش لشکری ترتیب داد و از تاریخ ۴۴۰ تا ۴۴۷ هَ. ق. به امارت و قیادت پرداخت و در همین تاریخ درگذشت و برادرش ابوبکر جانشین او گردید و به قصد نشر و تشریح دین اسلام به اعماق صحرای کبیر و سودان رفت و دیگر اثری از وی پیدا نشد و عموزاده اش یوسف تاشفین به تأسیس و تشکیل حکومت نائل شد ولی با این وصف یحیی بن عمر مؤسس و اولین پادشاه این سلاله بشمار می رفت. (از قاموس الاعلام ترکی ). یحیی بن عمربن تکلاکین لمتونی ، مکنی به ابوزکریا ، بنیانگذار دولت مرابطین در مغرب اقصی و از رؤسای لمتونة در صحرا بود. وی با یحیی بن ابراهیم کدالی حج گزارد و در بازگشت به قیروان یحیی بن ابراهیم از ابوعمران فاسی فقیهی خواست و سرانجام عبداﷲبن یاسین بن مکو جزولی فقیه با آنان همراه شد چون یحیی درگذشت عبداﷲبن یاسین از آنان کرانه گرفت و در جزیره به انزوا پرداخت. یحیی بن عمر و برادرش ابوبکر و چند نفر با او بودند. مردم آگاه شدند و بدانان روی آوردند تا حدود هزار مرد پیرو یافتند. شیخ عبداﷲ به پیروانش گفت بر ما لازم است که بر حق و دعوت مردم قیام کنیم. اطرافیان اطاعت کردند و از قبایل لمتونة و کدالة و مسوفة با هر کس که با آنان به مخالفت پرداخت جنگ کردند. گروه بیشماری پیرو آنان گشتند و شیخ به ایشان اجازه داد تا صدقه هایی از اموال مردم بگیرند وآنان را «مرابطین » خواند. فرماندهی آن قوم در جنگ با یحیی بن عمر بود. یحیی بن عمر پس از جنگها و پیروزیها در جنگ با سپاه «جدالة» در سرزمین درعة با جمع کثیری کشته شد (۴۴۷ هَ. ق ) و پس از وی برادرش ابوبکر به حکومت لمتونة و توابع آن رسید. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمربن محمد هاشمی شافعی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به ابن فهد ، ادیب بود و طبعی وقاد و ذوقی لطیف داشت. در مکه به سال ۸۴۸ هَ. ق. متولد شد و به سال ۸۸۵ درگذشت. از دیوانهای شعرا برگزیده هایی دلاویز ترتیب داد و از نکته ها و غرایب کتابی به نام «فوائد» تألیف نمود. کتاب «الدلائل الی معرفة الاوائل » نیز نگارش اوست. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عمربن یحیی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین السبط ، مکنی و معروف به ابوالحسین الطالبی به سال ۲۳۵ هَ. ق. در دوره ٔ متوکل عباسی خروج کرد و با گروهی به نواحی خراسان روی آورد. عبداﷲبن طاهر او را گرفت و به بغداد فرستاد. متوکل دستور داد او را زدند و زندانی ساختند ، ولی بعد آزادش کرد. پس از مدتی اقامت در بغداد با جمعی از اعراب به کوفه روی آورد و شب هنگام وارد شهر شد و زندان را گشود و همه ٔ زندانیان را آزاد ساخت و مردم را به سوی «رضی » از آل محمددعوت کرد. مردم با او بیعت کردند و نماینده ٔ خلیفه را از کوفه راند و بدان شهر مسلط شد. به فلوجه لشکر کشید. گروهی از لشکریان دولتی بر او حمله کردند و جنگ درگرفت و یحیی غالب شد و کارش بالا گرفت. مردم بغداد از عموم طبقات که به تشیع و اهل بیت گرایشی داشتنداو را دوست می داشتند. لشکری دیگر به امر محمدبن عبداﷲبن طاهر بدو روی آورد و در شاهی در نزدیکی کوفه دولشکر به جنگ پرداخت. یحیی شکست خورد و کشته شد (سال ۲۵۰ هَ. ق ) و سرش را به المستعین خلیفه فرستادند. او سخت شجاع و نیکخو بود و گروهی از شعرا از جمله ابن الرومی در قتل او مرثیه سرودند. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عیسی بن ابراهیم مصری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به جمال الدین و معروف به ابن مطروح ، از علما و ادبا و شعرای قرن هفتم و از مردم صعید مصر بود و در خدمت ملک صالح ایوبی ملقب به نجم الدین به مناصب نیابت و امارت رسید. و رجوع به ماده ٔ ابن مطروح و نیز ابن خلکان ج ۲ صص ۴۰۵ – ۴۰۷ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عیسی بن جزلة بغدادی. رجوع به ابن جزلة (ابوعلی یحیی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عیسی کرکی زندیق ملحد از کرک (از خاور اردن ) بود. در مصر تحصیل فقه کرد و به شهر خود برگشت و نوشته هایی منتشر کرد که او را به زندقه منسوب کردند. امیر حمدان حاکم عجلون دستور داد او را ۵۰۰ تازیانه زدند. سپس به دمشق رفت و رساله ای از ترهات خود را به شهاب عیثاوی عرضه کرد تا تقریظی بر آن بنویسد. در مسجد جامع اموی نشست و برای مردم حدیث گفت. او گمان می کرد که به آسمان عروج کرده و خدا را دیده است ! او را گرفتند و به بیمارستان روانه ساختند. قاضی القضاة او را شبانه پیش خود آورد و رساله ای از انشاء او که در لعن تقی الدین حصنی و دشنام پیشوایان دین و انکار خدا و دیگر دعاوی باطل بود بدو نشان داد و وی آنها را از آن خود دانست دوباره به زندانش بردند ولی دعوی او در میان مردم و برخی از سران لشکر شایع شد ناچار از ترس فتنه مجلسی با حضور مفتی و رئیس الاطباء و گروهی از دانشمندان تشکیل دادند و او را با زنجیری حاضرساختند. وی به دعاوی خود اعتراف کرد و آن جماعت به کشتن وی رأی دادند و والی آن را تأیید نمود و او را گردن زدند. (سال ۱۰۱۸ هَ. ق ). (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن غالب ، مکنی به ابوعلی و معروف به خیاط ، از مشاهیر منجمان بود. رجوع به خیاط (یحیی بن غالب…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن فضل بن خجسته موصلی ، او از ایوب بن سوید و ابن جوصا از وی روایت کرده است و حافظ گوید علاوه بر پسر او عبدالجباربن یحیی نیز از پدر روایت دارد. (از تاج العروس ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن قاسم بن ادریس ، ملقب به عدام ، از ادریسیان مراکش بود. در حدود سال ۲۶۵ هَ. ق. پس از علی بن عمربن ادریس در فاس به حکومت رسید و قوم صفویه ٔ بربر راکه بر عدوه ٔ اندلس استیلا یافته بودند شکست داد و ازآنجا بیرون راند. مرگ وی به سال ۲۹۲ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ). هشتمین از ادارسه ، پس از علی بن عمربن ادریس (بین ۲۳۴ و ۲۹۲ هَ. ق ). (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن قاسم بن عمروبن علی بن خالد علوی یمانی صنعانی ، ملقب به عمادالدین و معروف به فاضل یمنی و فاضل علوی ، مفسر و ادیب و شاعر از شافعیان یمن و از مردم صنعا بود. (از یادداشت مؤلف ) (از اعلام زرکلی ). و رجوع به فاضل یمنی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن قاسم بن مفرج بن ورع ثعلبی (یا تغلبی ) تکریتی ، مکنی به ابوزکریا ، دانشمند و ادیب و فقیه شافعی بود. وی به سال ۵۳۱ هَ. ق. در تکریت به دنیا آمد و در سال ۶۰۷ هَ. ق. به بغداد رفت و استاد نظامیه گردید و به سال ۶۱۶ هَ. ق. در همان شهر درگذشت. ابن نجار گفته است : او در مذهب و ادب و خلاف تألیفاتی دارد. و سبط ابن جوزی گفته است : من از طرف اواجازه دارم و ابیاتی از اشعار او را آورده است. (ازاعلام زرکلی ). و رجوع به معجم الادباء ج ۷ ص ۲۸۸ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن کامل بن طلیحة خدری ، مکنی به ابوعلی ، از اباضیه و او در اول از اصحاب بشر مریسی و از مرجئه بود سپس به اباضیه گرایید. از اوست : ۱- کتاب جلیلة. ۲- المخلوق. ۳- التوحید و الرد علی الغلاة. (از فهرست ابن الندیم ص ۲۷۲).
یحیی. [ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن مبارک بن مغیرة عدوی ، مکنی به ابومحمد و معروف به یزیدی ، از ادبا و علمای نامی قرن دوم هجری عرب بود. رجوع به معجم الادباء ج ۷ ص ۲۸۹ و غزالی نامه ص ۷۷ و ماده ٔ یزیدی (یحیی بن مبارک…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محسن بن محفوظبن محمدبن یحیی ، از نسل هادی از امامان زیدیه در یمن بود. به سال ۶۱۴ هَ. ق. در صعدةقیام کرد و المعتضد باللّه لقب یافت. به سبب نیرومندی از اشراف بنی حمزه کارش رونقی نگرفت تا در سال ۶۳۶هَ. ق. درگذشت. او از دانشمندان بود و کتاب «المقنع فی اصول الفقه » بدو منسوب است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمد ارزنی ، مکنی به ابومحمد ، در زبان عربی و حسن خط و سرعت نگارش استاد بود. هنگام عصر به سوی بازار کتابفروشی بغداد روی می آورد و چیزی می نوشت و آن را به نیم دینار می فروخت و از پول آن شراب و گوشت و میوه می خرید و نمی خوابید مگر اینکه آنچه از آن همراه داشت خرج کند. تألیف مختصری در نحو دارد و به سال ۴۱۵ هَ. ق. درگذشت. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۲).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی شکر ، مکنی به ابوالفتح و معروف به ابن ابی شکر و حکیم مغربی ، از مردم قرطبه ٔ اندلس و دانشمندنجوم و معاصر خواجه نصیر طوسی بود. در مراغه در تأسیس رصدخانه با او همکاری داشت و آثاری دارد. از آن جمله است : ۱- ملخص المجسطی. ۲- عمدة الحاسب و غنیة الطالب. ۳- تسطیح الاسطرلاب. ۴- کتاب النجوم. ۵- شکل القطاع. ۶- کتاب المخروطات. ۷- طوالع الموالید. ۸- تحریر اقلیدس فی اشکال الهندسة. او در حدود سال ۶۷۰ هَ. ق. درگذشته است. (از اعلام زرکلی ). در تاریخ گزیده نام او یحیی بن محمدبن ابی السکر (با سین ) آمده است. ونیز رجوع به حکیم مغربی در تاریخ گزیده ص ۱۸۲ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن حمید حارثی مذحجی زیدی معروف به مقرائی (۹۰۸ – ۹۹۰ هَ. ق ). فقیه و دانشمند بود. او تألیفاتی دارد ، از آنجمله است : ۱- الشموس والاقمار. ۲- مصباح الرائض فی علم الفرائض. ۳- تنقیح المصباح. ۴- نزهة الابصار ، درباره ٔ اهل بیت و شیعیان آنان. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن صاعد ، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن صاعد ، از ادبای قرن سوم و چهارم هجری بود. او راست : تخریج احادیث ابن مسعود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن صاعد شود.
یحیی. [ ی َح ْیا ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدان بن عبدالواحد. رجوع به ابن اللبودی (صاحب نجم الدین ابوزکریا یحیی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عطاربن صالح بن محمدبن عبداﷲبن شعبان عنبری ، مکنی به ابوزکریا ، از مردم نیشابور. مردی ادیب و لغوی و فاضل و مفسر بود. نزدیک ده سال از مردم دوری گزید و به گردآوری حدیث پرداخت. او از ابوحسن حرسی و احمدبن سلمة و جز آن دو روایت شنید و ابوبکربن عبدوس مفسر و ابوعلی حسین بن علی حافظ و جز آنان از او روایت دارند. یحیی به سال ۳۴۴ هَ. ق. درگذشت. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۱).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم بن محمدبن طباطبا علوی حسنی ، مکنی به ابوالمعمر و معروف به ابن طباطبا از علمای انساب و متکلمان وشعرا و فضلای شیعه و از مردم بغداد بود و کتابی سودمند در صنعت شعر تألیف کرد. ابن الجوزی و ابن تغری بردی گفته اند: او آخرین کس از بازماندگان اولاد طباطبا در عراق بود. ولی این گفته محل تأمل است ، زیرا هم اکنون در عراق و ایران گروه بیشماری طباطبائیان هستند.مرگ وی به سال ۴۷۸ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن قیس بصری قواریری ، مکنی به ابوبشر ، از محدثان بود و در ری و اصفهان به روایت حدیث پرداخت. او از ابی عاصم و محدثان دیگربصره روایت دارد. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۵۶).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن عبدالرحمان الخطاب رعینی الاصل مکی ، فقیه مالکی زمان خوددر مکه بود (۹۰۲ – ۹۹۵ هَ. ق ) وی در علم نجوم تبحرداشت. از آثار اوست : ۱- وسیلة الطلاب فی علم الفلک بطریق الحساب. ۲- الاجوبة فی الوقف. ۳- ارشاد السالک المحتاج الی بیان المعتمر والحاج. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ )ابن محمدبن محمدبن عبداﷲ شاوی ملیانی جزایری ، مکنی به ابوزکریا ، از فقهای مالکی بود در ملیانة به سال ۱۰۳۰ به دنیا آمد و در سفر حج به سال ۱۰۹۶ هَ. ق. درگذشت. وی در الجزایر تحصیل کرد و مدتی در مصر اقامت داشت و در الازهر به تدریس پرداخت. او راست : ۱- توکیدالعقد فیما اخذاﷲ علینا من العهد. ۲- رساله ای در اصول نحو. ۳- شرح التسهیل ابن مالک. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن حسن بن خلدون. رجوع به ابن خلدون (ابویحیی…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن هبیرةبن سعد ، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به عون الدین و متوفی به سال ۵۵۵ هَ. ق. او راست : ۱- الاجماع و اختلاف. ۲- العبادات ، در مذهب حنبلی. ۳- الافصاح عن شرح معانی الصحاح. ۴- المقصور والممدود. ۵- اختلاف العلماء. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن هبیرة (عون الدین ) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی حمیدالدین حسنی علوی طالبی ، امام المتوکل علی اﷲبن منصور باللّه ، از ملوک یمن ، از امامان زیدیه بود. به سال ۱۲۸۶ هَ. ق. در صنعا به دنیا آمد و به سال ۱۳۲۲ هَ.ق. پس از مرگ پدر به امامت رسید. صنعا را که در آن روزگار در دست ترکها بود پس از جنگهای زیاد به تصرف درآورد و ترکها را از یمن بیرون کرد و خود به استقلال حاکم یمن شد و همه ٔ امور حکومت را از جزء تا کل به دست گرفت و به قدرت و استبداد حکومت راند. مرگ وی به سال ۱۳۶۷ هَ. ق. بود و ۱۴ پسر از او باقی ماند که لقب «سیوف الاسلام » داشتند. یحیی به شعر و ادب اشتغال داشت و اشعار فراوانی سروده است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به حیکان ، امام اهل حدیث و امام زاده ٔ آنان در نیشابور بود. به عراق سفر کرد و از احمدبن حنبل و جز وی حدیث شنید. در جنگ با سپاه احمدبن عبداﷲ خجستانی گرفتار شد و به زندان افتاد و خجستانی در زندان او را کشت (سال ۲۶۷ هَ. ق ). (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمد (ناصر)بن یعقوب (المنصور)بن یوسف بن عبدالمؤمن کومی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به المعتصم المؤمنی از حاکمان دولت مؤمنیه در مغرب اقصی بود. موحدان مراکش پس از خفه کردن عموی عادل او (عبداﷲبن یعقوب ) و شکستن بیعت عموی دیگرش مأمون (ادریس بن یعقوب ) با او بیعت کردند. او با عمویش مأمون به جنگ پرداخت و در سال ۶۲۹ هَ. ق. به کمک جمعی از عربها و بربرها مأمون را شکست داد و کشت. و بعد با پسر او رشید جنگها کرد. یحیی به سال ۶۰۸هَ. ق. به دنیا آمد و به سال ۶۳۳ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف انصاری ، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن الصیرفی ، مورخ و از گویندگان نیکو سخن و از مردم غرناطة بود. کتاب «تاریخ الدولة اللمتونیة» را او نوشت و موشحاتی داردو شعرش به لطافت و باریک اندیشی خاصی ممتاز است. به سال ۴۶۷ هَ. ق. به دنیا آمد و به سال ۵۵۷ هَ. ق. در اریولة از اعمال مرسیة درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف سعیدی ملقب به تقی الدین و معروف به ابن الکرمانی ، محقق و دانشمند و پزشک و محدث و شاعر و نویسنده و در فنون مختلف استاد بود. در نسبت او به «سعیدبن زید» از صحابه ، از عشره ٔ مبشره است و اصل او از کرمان است ، ولی در بغداد به سال ۷۶۲ به دنیا آمد و به سال ۸۳۳ هَ. ق. در قاهره درگذشت. او کتابی در پزشکی دارد شاید «المختصر من خواص ابی العلأبن زهر» باشد و نیز از اوست : ۱- مختصر صحیح مسلم. ۲- مختصر تاریخ مکه ، تألیف ازرقی. ۳- مجمع البحرین و جوهر الحبرین ، در ۸ جلد. ۴- المختصر فی اخبار مصر. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن محمد شفیعاصفهانی ، از فقهای شیعه و از مردم اصفهان بود. وی را تألیفاتی است و از آن جمله است : ۱- تفضیل الائمة علی الملائکة. ۲- الحواشی علی خاتمة مستدرک الوسائل. یحیی به سال ۱۳۲۵ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن مطهربن اسماعیل ، از نسل قاسم بن محمد حسنی ، از مردم صنعاء و مورخ و ادیب و شاعر بود. از آثار اوست : ۱- العطاء و المنن. ۲- الروض الباسم فی معرفة اولاد الامام القاسم. ۳- عنبرالهندی فی سیرة المهدی. ۴- بلغة المرام. ۵- شرح سنن النسائی. ۶- دیوان اشعار. تولد او به سال ۱۱۹۰ و مرگ او به سال ۱۲۶۸ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن مظفر شاه بن امیر مبارزالدین بن مظفر معروف به شاه یحیی و ملقب به نصرةالدین شاه ممدوح خواجه حافظ که از طرف امیر تیمور به سال ۷۸۹ هَ. ق. به حکومت شیراز رسید. (یادداشت مؤلف ). امیر تیمور حکومت شیراز را به شاه نصرةالدین یحیی واگذاشت. شاه یحیی به آرزوی دیرینه ٔ خود رسید و به شیراز آمد و به جای شاه شجاع و سلطان زین العابدین بر کرسی امارت مظفری نشست ، اما شاه منصور برادر کوچکش بر او شورید و چون وی در خود در مقابل برادر تاب مقاومت نمی دید شیراز را رها کرد و به یزد آمد و شاه منصور به سال ۷۹۲ هَ. ق. در مراجعت به یزد با سلطان احمد حاکم کرمان به جنگ پرداخت تا کرمان را از دست او خارج سازد ولی شکست خورد و گریخت. (از تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال ص ۵۸۳) :
گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود.
حافظ.
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل.
حافظ.
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یارب به یادش آور درویش پروریدن.
حافظ.
نصرت الدین شاه یحیی آنکه خصم ملک را
از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی.
حافظ.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن معاذ رازی واعظ ، مکنی به ابوزکریا ، یکی از رجال طریقت است. ابوالقاسم قشیری ذکر او را در رساله بیاورده و از جمله ٔ مشایخ شمرده و درباره ٔ او گوید: یکتای زمان خود بود. او را لسانی است در رجاء و کلامی در معرفت. وی به بغداد آمد و مشایخ صوفیه و ناسکان با اوفراهم شدند و برای وی منصه ای برپا کردند و او را برآن نشانده و در پیش روی او نشستند و به سخن گفتن پرداختند پس جنید تکلم کرد. یحیی وی را گفت خاموش باش ای خروف هنگامی که مردم سخن می گویند ترا سخن گفتن نشاید. یحیی به سال ۲۵۸ هَ.ق. در نیشابور درگذشت. (ازوفیات الاعیان ج ۲ صص ۳۶۵ – ۳۶۶). یکی از مشایخ بزرگ متصوفه و به نوشته ٔ هجویری نخستین کسی بود که از این طایفه بر منبر رفت. وی معاصر بایزید بسطامی و احمد خضرویه بوده و تصانیف بسیاری دارد. در راه عزیمت به خراسان از ری در بلخ مردمان وی را بازداشتند و برای آنان سخن گفت و وی را صد هزار درم بدادند چون خواست به ری برگردد دزدان آن همه سیم بستدند و وی مجرد به نشابور آمد و همانجا درگذشت. (یادداشت مؤلف ). حسن بن علویه ٔ دامغانی این سخن را از او نقل می کند: «گناهی که مرا در پیشگاه خدا به عجز و خواری دارد در نظر من پسندیده تر است از طاعتی که مرا به فخر و غرور آرد».و نیز از سخنان اوست : «خدایا! اگر مرا ببخشی بهترین بخشنده هستی و اگر عذاب دهی ستمگر نیستی. دانشمند از میوه ٔ وجود خود سیر می شود». یحیی از اسحاق بن ابراهیم رازی و مکی بن ابراهیم بلخی و علی بن محمد طنافسی حدیث شنید. (از صفة الصفوة ج ۴ صص ۷۱ – ۸۰) :
گفته امت مدحتی خوبتر از لعبتی
سخت نکو حکمتی چون حکم بومعاذ.
منوچهری.
تا که از حکمت مثل باشد ز لقمان حکیم
تا که در تقوی خبر باشد ز یحیای معاذ.
معزی.
چون باز به طاعت آیی از پاکدلی
یحیی بن معاذی و معاذ جبلی.
خاقانی.
و رجوع به الوزراء و الکتاب ص ۱۹۵ و ۲۲۵ و ۲۵۹ و حبیب السیر چ تهران ج ۱ ص ۲۹۶ و تاریخ سیستان ص ۱۸ و تاریخ ابن خلکان ج ۲ ص ۳۶۵ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن معطی. رجوع به ابن معطی (زین الدین…) شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن معمربن سهیل قرشی بصری ، مکنی به ابوزکریا از محدثان بود و با ابراهیم خطابی به اصفهان آمد و از اصمعی و ازهر و جزآن دو روایت کرد. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۵۸).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن معین بن عون بن زیادبن بسطام بن عبدالرحمان مری بغدادی ، حافظ حدیث مشهور ، مکنی به ابوزکریا ، عالم و حافظ حدیث و متفنن بود و بیش از صدوسی صندوق کتاب ازاو برجای ماند. یحیی صاحب جرح و تعدیل است و بزرگان ائمه چون ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل بخاری و ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری و ابوداود سجستانی و حفاظ دیگر از وی حدیث روایت کنند. یحیی را با امام احمدبن حنبل صحبت و الفت و شرکت در اشتغال به علوم حدیث مشهور است و او و ابوخیثمه از وی روایت کنند و این دو از اقران امام احمد هستند. او را وارث و حافظ و صاحب علم همه ٔ علمای بزرگ بصره و کوفه و حجاز و شام خوانده اند. احمدبن حنبل گفت : حدیثی که یحیی بن معین صحه نگذاردحدیث نیست و می گفت اینجا مردی است که خدا او را برای آشکار ساختن دروغ دروغگویان آفریده است. در آخرین حج که از مدینه خارج شد شب به خواب دید که هاتفی وی را می گوید: «ای ابوزکریا آیا از همسایگی من رو برمی گردانی ؟» چون بامداد شد رفقای خود را گفت بروید که من به مدینه بازمی گردم. آنان برفتند و یحیی به مدینه بازگشت و سه روز بماند پس از ۷۷ و به قولی ۷۵ سال زندگی به سال ۲۳۳ هَ. ق. درگذشت. والی مدینه بر او نماز گذاشت و در بقیع به خاکش سپردند و اشعار و خطابه های بسیار در رثاء و مقام وی ایراد کردند. (از وفیات الاعیان ج ۲ صص ۳۵۵ – ۳۵۶). وی از ائمه ٔ حدیث و مورخان رجال آن بود. ذهبی او را سید الحفاظ خوانده و عسقلانی او را امام جرح و تعدیل گفته و ابن حنبل گفته : داناترین ما در علم رجال است. و او خود گفته است : هزار هزار حدیث به دست خود نوشتم. او راست : ۱- التاریخ والملل. ۲- معرفة الرجال. اصل وی از سرخس بود ولی خود در دیه نقیا در نزدیکی انبار به سال ۱۵۸ هَ. ق. به دنیا آمد. ثروتی هنگفت از پدر به ارث برد و همه را در گردآوری حدیث خرج کرد. در مدینه زندگی کرد و در مدینه به سال ۲۳۳ هَ. ق. در سفر حج درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به الموشح ص ۳۵۹ و البیان و التبیین ج ۱ ص ۱۲۱ و ۲۸۳ و تاریخ گزیده ص ۸۰۰ و فهرست تاریخ الخلفا و تاریخ ابن خلکان ج ۲ ص ۳۵۵ و قاموس الاعلام ترکی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن مندةبن ولیدبن مندة… عبدی. رجوع به یحیی (ابن عبدالوهاب…) و بنومنده شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نجاس فلاس اموی قرطبی ، مکنی به ابوالحسین ، متوفی به سال ۴۲۲ هَ. ق. او راست : سبیل الخیرات فی المواعظ والرفائق. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نزاربن سعید منبجی حافظ ، ابوسعید عبدالکریم بن سمعانی در کتاب «الذیل علی تاریخ الخطیب المختص ببغداد» مینویسد: «او شعری دلپذیر و بی تکلف دارد و ابیاتی از اشعار خود را برای من نوشت و از خود او نیز اشعاری شنیدم. از سال تولدش پرسیدم. گفت : به سال ۴۸۶ هَ. ق. در منبج به دنیاآمده ام. ابوسعید سمعانی ابیاتی از او ذکر می کند و گوید جز اینها یحیی نظمی ملیح و سرشار از معانی لطیف دارد. و علاوه بر قصاید ، قطعات دلنشین از او بجای است. وی به سال ۵۵۴ هَ. ق. در بغداد درگذشت. (از ابن خلکان ج ۲ ص ۴۰۱). و رجوع به معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۳ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نصر حولانی مصری. کتاب شافعی را در رد بر علی بن علیه از شافعی روایت کند. (فهرست ابن الندیم ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نصوح بن اسرائیل ، معروف به نوعی ، متوفابه سال ۱۰۰۷ هَ. ق. او راست : ۱- محصل الکلام فی اصول الدین. ۲- گوهر راز (نظم و نثر ترکی ). ۳- حاشیه بر هیاکل جلال الدین دوانی. ۴- حاشیه بر حاشیه ٔ بردعی بر شرح حسام الدین کاتی بر ایساغوجی ابهری. ۵- شرح ممزوج بر عوامل شیخ عبدالقاهر جرجانی. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نضربن عبداﷲ دقاق اصفهانی ، مکنی به ابوزکریا ، از راویان بود و از حسین بن حفص و ابوداود روایت کرد. ابن ابی داود از او روایت دارد. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۵۷).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نعیم ثقفی ، شاعر معاصر ابی العتاهیة بود و پس از وی نیز مدتی زندگی کرد. او هجویه هایی بر ضد قاضی یحیی بن اکثم ساخت. مرگ یحیی در حدود سال ۲۴۰ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نورالدین ابی الخیربن موسی عمریطی شافعی انصاری ازهری ، ملقب به شرف الدین ، عالم نحو بود و منظومه ها دارد ، از آن جمله است : ۱- الدرة البهیة فی نظم الاجرومیة. ۲- نظم التحریر. ۳- ارجوزة فی النحو. یحیی پس از سال ۹۸۹ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نوفل یمانی ، شاعری از حمیر بود. گویند او در آغاز خود را به ثقیف منسوب می داشت ، ولی چون حجاج ، خالدبن عبداﷲ قسری را والی عراق کرد او به رغم حجاج ادعا کرد که از قبیله ٔ حمیر است. او سخت هجوگوی بود و هرگز کسی را مدح نگفت. (از الشعر و الشعراء صص ۲۸۵ – ۲۸۹).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن واقدبن محمد طائی بغدادی ، مکنی به ابوصالح ، از محدثان بودو از هیثم و ابن ابی زائدة و ابن علیة و جز وی روایت دارد. او در عهد خلافت مهدی به دنیا آمد و در نحو و زبان و ادب عرب سرآمد اقران گردید. (از ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۵۶). و رجوع به معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۴ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن وثاب اسدی کوفی ، امام اهل کوفه در قرآن و از تابعان ثقه و کم حدیث و ازبزرگان قراء بود و به سال ۱۰۳ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج ۲ ص ۳۵۶ و عقد الفرید ج ۲ ص ۹۵ و ۹۶ و تاریخ الخلفاء ص ۱۶۴ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن احمدبن علی خانی ، مکنی به ابومنصور. از این رو ، وی را خانی می گفتندکه وی قیم خان بن عبداﷲبن جروده در بغداد بوده. محدثی است که ابن سمعانی رحمه اﷲ از او روایت کرده است. وی به سال ۳۸ هَ. ق. درگذشته است. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن (هبیرةبن ) محمدبن هبیرة ذهلی شیبانی. رجوع به یحیی بن محمدبن هبیرة… و ابن هبیرة عون الدین ابوالمظفر یحیی… شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن هذیل بن حکم بن عبدالملک بن اسماعیل تمیمی قرطبی معروف به کفیف ، ادیب و شاعر بود. در اواسط قرن چهارم به سوی مشرق آمد و رمادی شاعر و جز وی از محضر او کسب فیض کردند. او بیش از ۹۰ سال زندگی کرد و به سال ۳۸۹ هَ. ق. درگذشت. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۴).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن هرثمه ، از حکام قم به سال ۲۴۳ هَ. ق. بوده است. صاحب تاریخ قم ذیل مساحتها به قم آرد: بعضی دیگر که این مساحت در روزگار حاکم شدن یحیی بن هرثمه بود به شهر قم و آل سعد بعداز این مساحت به صحبت او میل کردند و او را در شهر بردند و به میدان الیسع فرود آوردند پیشتراز آن به کمیدان فرود آورده بودند و این روایت متفاوت است و از خلافی خالی نیست زیرا که یحیی در سنه ٔ ثلث و اربعین و مائتین (۲۴۳ هَ. ق.) والی قم شد در روزگار خلافت متوکل ، چه اگر این مساحت در این وقت بودی محمدبن مجمع یاد کردی و مساحت ابی الجارود یاد نکردی و من که مصنف این کتابم کتابی از آن محمدبن مجمع خوانده ام. (ص ۱۰۳) و در صفحه ٔ ۱۸۵ آرد: ابوالحسن بن محمدبن احمدبن یحیی بن ابی البغل چون به بلاد جبل آمد تا دستور بندد و قوانین نهد نامه ای نوشت به علی بن عیسی در روزگار وزارت حامدبن عباس که عبیداﷲبن سلیمان او را در سنه ٔ اربع و ثمانین و مأتین (۲۸۴ هَ. ق.) به جبل فرستاده است و او را فرموده است که ابتدا به اصفهان کند و دستوری که یحیی بن هرثمه در سنه ٔ (۲۶۰ هَ. ق.) بسته است باطل گرداند و دستوری دیگر ظاهر و روشن به حسب اقتضای زمان و حال و وقت مجدد و نو گرداند.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یحیی بن بکیربن عبدالرحمان تمیمی حنظلی نیشابوری ، مکنی به ابوزکریا ، در حدیث و پرهیزگاری مشهور و ثقه و از بزرگان علم و دین و تقوی و یقین بود. راویان حدیث های او را به پنج طبقه تقسیم کرده اند. و ابن راهویه گفته است : «او مرد در حالی که امام جهان بود». یحیی به سال ۱۴۲ متولد و در ۲۲۶ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ). ابوبکر مروزی از قول ابوعبداﷲ احمدبن حنبل گوید: خراسان نظیر ابن مبارک و بعد از او مثل یحیی بن یحیی را ندیده است. ابوعلی حسن بن علی بن بندار زنجانی گوید: روزی قلم یحیی در مجلس مالک شکست و مأمون قلم یا قلمدان زرین به او تعارف کرد ، ولی یحیی از قبول آن تن زد. مأمون نام او را پرسید. یحیی نام خود را گفت. مأمون گفت : مرا می شناسی ؟ یحیی گفت : آری ، تو مأمون پسر امیرالمؤمنین خلیفه هستی. مأمون نام او را و امتناعش را از گرفتن قلم زرین در پشت کتاب نوشت و وقتی که به خلافت رسید بوسیله ٔ نماینده اش حکم قضاوت نیشابور را برای یحیی فرستاد. یحیی نپذیرفت و گفت در سن جوانی قلم زرین از تو نپذیرفتم ، اکنون در دوران پیری قضاوت را بپذیرم ! یحیی از مالک و لیث بن سعد و جز آن دو روایت کرد و به سال ۲۲۶ هَ. ق. درگذشت. (از صفة الصفوة ج ۴ ص ۹۵). و رجوع به تاریخ الخلفاء ص ۲۲۶ و ۲۳۷ و تاریخ گزیده ص ۸۰۰ و تاریخ بیهقی ص ۱۲۶ و ۱۴۱ و ۱۴۲ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یحیی بن سعید معروف به ابن ماری. رجوع به یحیی (ابن سعید ماری…) و معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۵ شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یحیی بن کثیربن وسلاس و یا وسلاسن ، ابن شمال بن منغایا اللیثی ، مکنی به ابومحمد ، اصل وی از مردم بربر است ولی خود به اندلس درآمد و در قرطبه ساکن گشت و در آنجا از زیادبن عبدالرحمان بن زیاد لخمی معروف به سبطون قرطبی راوی موطاء مالک بن انس و از یحیی بن مضر قیسی اندلسی حدیث شنید. آنگاه رخت به مشرق بست و در مکه و مدینه و بصره و کوفه خبر شنید و احکام فقه آموخت. مالک او را عاقلترین مردم اندلس می نامید. او در بازگشت به اندلس به ریاست آنجا رسید و مذهب مالک را در آنجا رواج داد. یحیی به سبب احترام و نفوذ در دربار سلطان در انتصاب قضات اندلس مورد مشورت قرار می گرفت و جز اصحاب خود کسی را معرفی نمیکرد و همین امرسبب رسوخ مذهب مالک در اندلس شد. در دم مرگ مالک درحضور او بود و بر جنازه ٔ وی حاضر شد. یحیی به شرکت در فعالیت آشوبگران متهم شد و به طلیطله رفت. پس امان خواست امیر بدو امان داد تا دوباره به قرطبه بازگشت. یحیی را مستجاب الدعوه گفته اند او به سال ۲۳۴ و به روایتی ۲۳۳ هَ. ق. درگذشت و آرامگاهش در مقبره ٔ بنی عامر است در بیرون قرطبه و بدان استسقا کنند. گروه بیشماری از اهل حدیث محضر او را درک کردند و روایات او را بهترین و معروفترین حدیث و خود او را برترین محدث اندلس می دانستند. او باوجود مقام علمی و فقهی در نزد حکام و سلاطین مقامی ارجمند داشت. یحیی به سال ۲۳۴ هَ. ق. درگذشت. (از تاریخ ابن خلکان ج ۲ ص ۳۵۶).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یحیی قرطبی معروف به ابن سمینه ، وی به سوی مشرق روی آورد و به بغداد و قاهره سفر کرد. او در نحو و زبان و ادب عرب و اخبار و شعر و عروض و حدیث و فقه و جدل و ریاضی و نجوم و پزشکی دست داشت و به گوشه نشینی می گرایید و به سال ۳۱۵ هَ. ق. درگذشت. (از معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۵).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یعمر العدوانی الوشقی النحوی البصری ، مکنی به ابوسلیمان. وی تابعی بود و عبداﷲبن عباس و جز او را ملاقات کرد. از او قتادةبن دعامه سدوسی و اسحاق بن سویدی عدوی روایت کنند. وی یکی از قراء بصره است و عبداﷲبن ابی اسحاق قرائت از وی فرا گرفته است. یحیی به خراسان منتقل گشت و قضاوت مرو به عهده گرفت. وی عالم به قرآن کریم و نحو و لغات عرب بود و نحو از ابوالاسود دؤلی فراگرفت. گویند چون ابوالاسود باب فاعل و مفعول به را وضع کرد مردی از بنی لیث ابوابی بر آن افزود که شاید همین یحیی بن یعمر باشد. حجاج را خبر رسید که یحیی گوید: «حسن و حسین ازذریه ٔ رسول اﷲ (ص ) اند» حجاج خشمگین گشت و احضارش نمود و دلیل خواست و او به آیه ٔ شریفه «و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلاهدینا و نوحاً هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین » استناد جست و گفت در میان عیسی و ابراهیم فاصله بیشتر از میان حضرت رسول (ص ) و حسنین است و حجاج آن را پذیرفت. ابن خلکان او را دارای استنباطهای عجیب و غریب می داند. به امر حجاج قتیبه او را قاضی خود ساخت. ولی به سبب صراحت در خرده گیری بر لحن حجاج در سال ۸۴ هَ. ق. به امر او تبعید گردید و حجاج سه روز مهلت داده بود تا از عراق خارج شود وگرنه کشته شود و او ناچار از عراق خارج شد. (از وفیات الاعیان ج ۲ صص ۳۶۸ – ۳۶۹). یحیی وشقی عدوانی ، مکنی به ابوسلیمان ، نخستین کسی بود که قرآن را نقطه گذاری کرد. در اهواز به دنیا آمد و در بصره اقامت گزید. از علمای تابعان و عارف به حدیث و فقه و زبان و ادب عرب و ازنویسندگان رسائل دیوانی بود. برخی از صحابه را درک کرد و لغت را از پدر فراگرفت و نحو را از ابی الاسود دؤلی آموخت. یحیی فصیح بود و به عربی خالص بدون تکلف سخن می گفت. شیعه بود و به خدمت یزیدبن مهلب در خراسان رسید و کاتب رسائل او شد. حجاج را استواری سبک نگارش او خوش آمد از یزید بخواستش. یحیی نزد او آمد ولی به سبب صراحت لهجه ای که داشت با هم سازگاری نیافتند و باز به خراسان برگشت. هنگامی که قتیبةبن مسلم والی ری شد او را مأمور قضای مرو کرد و باز معزول ساخت. مرگ یحیی به سال ۱۲۹ هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابن خلکان ج ۲ ص ۳۶۸ و معجم الادباء ج ۷ ص ۲۹۶ و فهرست ابن الندیم و البیان و التبیین ج ۱ ص ۲۹۱ و ۲۹۰ و الوزراء والکتاب ص ۲۵ و قاموس الاعلام ترکی شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبدالرحمان تاذفی حنبلی ، مکنی به ابوالمکارم و ملقب به نظام الدین و معروف به سبط ابن الشحنه قاضی ، اشعار کمی از او باقی است. در حلب به سال ۸۷۱ به دنیاآمد و در آن شهر و دمشق تحصیل فقه کرد و در حلب به نیابت پدرش به قضای حنبلی ها رسید و پس از مرگ پدر به سال ۹۰۰ آن مقام را احراز کرد. در سال ۹۲۲ هَ. ق. که ترکان عثمانی حلب را گرفتند به دمشق و از آنجا به مصر رفت و در آنجا نیابت قضای حنبلی ها را برعهده گرفت و به سال ۹۵۹ هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یوسف بن یحیی انصاری ، مکنی به ابوزکریا و ملقب به جمال الدین و معروف به صرصری ، کور و شاعر بود. رجوع به صرصری شود.
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابوزکریا. یکی از امرای دولت موحدین است و از طرف اینان سمت والیگری در افریقا را داشت و چون آن دولت رو به ضعف نهاد وی در اندیشه ٔ خودسری افتاد و استقلال خویش را اعلام کرد و به اصلاح مال کافه ٔ رعایا و تبعه کوشید و خود به تفتیش امور مردم و جریان محاکمات می پرداخت به شکایات و عرایض مردم رسیدگی می کرد و با لباس مبدل شبها به گردش و کنجکاوی احوال مردم می رفت و میان محتاجان و نیازمندان ارزاق توزیع می نمود و به سرپرستی علما و دانشمندان و حمایت ارباب علم و هنر می پرداخت و به مجلس ایشان برای مذاکره حضور می یافت. برای تمام امور و استراحت و تفریح خود نیز ساعاتی معین کرد. نوادر زیاد در حق وی نقل کرده اند. به قبیله ٔ مصمودیان از بربر منسوب است. مدت مدیدی فرمانروایی نمود و در سال ۶۴۷ هَ. ق. درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) دمشقی ، دستور کنیسه ٔ یونانی.مولد او به شام ، وفات او پس از ۷۵۴ هَ. ق. و یاد کرد و ذُکران وی به ششم مارس است. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) سیدمحمد یحیی رضوی اباً حسینی ، اماً ابوالعلایی ، از مردم عظیم آباد است و در علوم رسمی و شعر و تاریخ مطلع. ابیات زیراز اشعاری است که خود برای صبح گلشن فرستاده است :
اﷲ اﷲ چه نازنین شده ای
دشمن جان بلای دین شده ای
در زمان و مکان نمی گنجی
در دل من چه سان مکین شده ای.
#
مسجد ارزانی به شیخ شهر ای یحیی مرا
هست محراب عبادت طاق ابروی کسی.
(از صبح گلشن صص ۶۱۲ – ۶۱۳).
وی در سال ۱۲۹۳ هَ.ق. زنده بوده است. (از فرهنگ سخنوران ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) شیطوی. از شعرای عصر سلطان سلیمان و متوفی در حدود سال ۱۰۰۰ هَ. ق. او راست : ۱- اصول به ترکی و منظوم. ۲- خمسه به ترکی. (یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) (قاضی…) قاضی ملک سیستان بود و در ایام سلطنت ابوتراب میرزا دیوانه شد و با وجود جنون بدیهه ٔ او روان بود. در حبس غزلی گفت و نزدابوتراب میرزا فرستاد. این سه بیت از آن غزل است :
بی لعل آبدار تو دلهای ما کباب
مستان خراب باده و بی باده ما خراب
تا پای در کشاکش زنجیر شد مرا
عمر عزیز من همه بگذشت در عذاب
یحیی اگر ترا غم و سودا زیاده شد
زنهار عرضه دار به سلطان ابوتراب.
(از مجالس النفائس ص ۱۴۴).

اسم یحیی در فرهنگ فارسی

یحیی
نوری ملقب به صبح ازل فرزند میرزا عباس ( و. ۱۲۴۸ ه.ق . – ف.۱۱ جمادی الاولی ۱۳۳۰ ه.ق ) از نور مازندران موسس فرق. ازلیان پس از کشته شدن سید علی محمد باب پیروان او بر میرزا یحیی صبح ازل گرد آمدند بهائ ا… برادر وی نیز متابعت او را پذیرفت و تا سال ۱۲۷۸ ه.ق . این موافقت بر قرار بود لیکن سرانجام بین دو برادر کار به اختلاف کشید و پس از آنکه حکومت عثمانی ازل را به قبرس و میرزا حسینعلی بهائ ا… را به عکا تبعید کرد این اختلاف بین دو فرقه بیشتر شد و پیروان میرزا حسینعلی بر ازلیان فائق شدند. ازل را الواح و رسائلی است که بخط میرزا رضوان علی پسر اوست .
ابن محمد بن حسن ابن حمید حارثی مذحجی زیدی معروف به مقرائی فقیه و دانشمند بود
یحیی آباد
ده دهستان قاقازان بخش ضیائ آباد شهرستان قزوین استان مرکز . در ۳۰ کیلومتری شمال ضیائ آباد . جلگه معتدل
یحیی اندام
( صفت ) لاغر باندام یحیی لاغراندام نحیف : عیسی معده است ویحیی اندام امارمضان خوراست مادام . ( تحفه العراقین )
یحیی لاهیجانی
از فضلا و شعرا و علمای زمان خود بود و مدتی در کاشان و چندی در دهلی با منصب منادمت و کتابداری سلاطین توقف داشت و در شغل قضا لوا افراشت و سرانجام از هند به کاشان برگشت و به سال ۹۵۳ ه . ق . در آن شهر درگذشت وی برادر زاده قاضی عبدالله بود
ابو یحیی
کنیه عزرائیل ملک الموت
نهمین از ملوک بنی حفص تونس
امام الدین یحیی
در زمان منکو قا آن با برادرش ملک افتخار الدین محمد بخاری بوده است .
امیر یحیی
یحیی بن ادریس بن علی بن حمود از خلفای دولت حمودی اندلس بود .
پیر یحیی
از خطاطان معروف قرن هشتم هجری است
رئیس یحیی
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگاش شهرستان بوشهر .
ربیعه بن یحیی
ربیعه بن یحیی بن معاویه معروف به اعشی تغلب از بنی تغلب شاعری بود که در دوران خلافت امویان شهرت یافت .
رجائ بن یحیی
ابن عمر الغسانی مکنی به ابو زبیر تابعی است .
صاری یحیی
حافظ فخرالدین بن عثمان وی از خطاطان مشهور و از محله طوپخانه استانبول است
قاضی یحیی
از علوم ظاهری بهره مند و اشعارش دلپسند و برادر زاده قاضی عبدالله است .

اسم یحیی در اسامی پسرانه و دخترانه

یحیی
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عبری
معنی: تعمید دهنده ، نام پسر زکریا از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز