بی بی نیمز

پ – سری اول


اسم کودکان ایرانی – اسم پسر با حرف پ

پارسا |    ۱- آن كه از ارتكاب گناه و خطا پرهيز كند، پرهيزگار، زاهد، متقي، ديندار، متدين، مقدس؛ ۲- عارف، دانشمند.

پارسیا |    منسوب به پارسي، (منسوب به قوم پارس)؛ پارسي، اهل پارس، از مردم پارس.

پاشا |    ۱- (مخففِ پادشاه)، بزرگ؛ ۲- (اَعلام) (منسوخ) در امپراتوري عثماني، لقب و عنواني براي مقامات لشكري و كشوري و بعضاً فرمانروا و حاكم هر يك از سرزمين‌هاي وابسته.

پایا |    ۱- آنچه دير مي‌پايد، ماندگار، ثابت؛ ۲- (در گياهي) ويژگي گياهي كه بيش از دو سال عمر داشته باشد يا چند ساله باشد.

پایدار |    ۱- داراي ثبات، ثابت، هميشگي؛ ۲- (در قديم) مقاوم، مقاومت كننده؛ ۳- (در حالت قيدي) به حالت هميشگي، پا برجا.

پدرام |    ۱- آراسته؛ ۲- نيكو؛ ۳- خوشدل، شاد؛ ۴- سرسبز وخرم؛ ۵- مبارك، فرخ، خجسته؛ ۶- شادي، خوشحالي.

پَرشان |   (از اوستایی، paršāna)، رزمجو .

پرویز |    (پهلوی، apayvej) 1- پيروز، پيروزگر، فاتح؛ ۲- (اَعلام) نام خسرو دوم شاهنشاه ساساني، مشهور به «خسرو پرويز» پسر هرمزد چهارم و نواده ی انوشيروان [۵۹۰-۶۲۷ میلادی].

پرهام |    (صورت فارسي برهام، ابراهيم)، ( ابراهيم. ۱- و ۲- ۲)

پژمان |    ۱- (در قديم) غمگين، دل‌تنگ، نا اميد؛ ۲- (اَعلام) پژمان [حسين پژمان بختياری] اديب و شاعر معاصر.

پژواک |    ۱- (در فيزيك) صدايي كه حاصل تكرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است؛ ۲- (اَعلام) شهرتِ عبدالرّحمان پژواک شاعر، نويسنده و سياستمدار معاصر افغانی.

پَشوتن |    ۱- فداكار؛ ۲- (در اوستايی، pesho tanu) به معني محكوم تن؛ ۳- (اَعلام) (در شاهنامه) نام پسر گشتاسب و از ياران سوشيانت در روز رستاخيز، بر اساس روايت های زرتشتی. زرتشت از اهورامزدا برايش عمر جاودانی خواست.