معنی اسم وارث

وارث :    ۱- (در فقه و حقوق) آن که مال، مِلک یا مقامی را از کسی به ارث می بَرَد؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند، بدین معنی که پس از فنای خلایق او زنده می‌ماند و هر آن کس، هرچه را که در حیطه‌ي مالکیت خویش دارد به او بر می‌گردد؛ ۳- (در ادیان) نام زیارتی معروف که حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را بدان زیارت می کنند.

%d9%88%d8%a7%d8%b1%d8%ab

 

اسم وارث در لغت نامه دهخدا

وارث .
[ رِ ] (ع ص ) ارث بر.
کسی که به او ارث میرسد.
(از اقرب الموارد).
آن که از کسی ارث می برد.
میراث گیرنده .
(غیاث ) (ناظم الاطباء).
مرده ریگ بر.
مرده ریگ برنده .
عقب .
ج ، ورثه ، وُرّاث ، وارثون : خه ای وارث بزم کیخسروی به بازوی تو پشت دولت قوی .
نظامی .
کسی کو خون فرزندی بریزد چو وارث باشد آن خون برنخیزد.
نظامی .
گویند وارثی بود او را در بخارا بمرد علماء بخارا آن مال را نگاه داشتند سفیان را خبر شد عزم بخارا کرد اهل بخارا تا لب آب استقبال کردند و به اعزاز تمام در بخارا بردند.
(تذکرة الاولیاء).
تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته .
(گلستان ).
رد میراث سخت تر بودی وارثان را ز مرگ خویشاوند.
سعدی (گلستان ).
|| تصاحب کننده منصب و مقام کسی پس از مرگ او : امام زمان وارث مصطفی که یزدانش یار است وخلقش عیال .
ناصرخسرو.
کس نبرد نام وارثان پیمبر خلق نگوید که بود بوذر و سلمان .
ناصرخسرو.
بهاءالدوله وارث ملک شد.
(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
چنین گفت شوریده ای در عجم به کسری که ای وارث ملک جم .
سعدی (بوستان ).
این مژده مرا نیست بلکه دشمنان مراست یعنی وارثان مملکت را.
(گلستان ).
|| (اِخ ) باقی پس ازفناء خلق .
(اقرب الموارد).
یکی از صفات خدای تعالی .
(مؤلف ) (ناظم الاطباء).
آن که باقی ماند پس از فناءخلق .
(ناظم الاطباء).
خداوند تبارک و تعالی .
(ناظم الاطباء).
نامی از نامهای خدای تعالی .
(مهذب لااسماء).
|| (ع ص ) آن که از همه کس بیشتر عمر میکند.
|| آن که کارهای دیگری را مرتب می نماید .
(ناظم الاطباء).
آنکس را گویند که پرداخت و تیمار احوال کسی او نماید و در فکر آسودگی و سرانجام کار او کوشد.
(آنندراج ).
|| خداوند.
صاحب .
(ناظم الاطباء) : و نیزفرموده که وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین به سوی ما است .
(تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۰۷).
– بی وارث ؛ آن که کسی را ندارد که پس از مردن میراث وی بدو رسد.
(ناظم الاطباء).
– وارث تاج و نگین ؛ کنایه از شاهزاده .
(غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
– وارث داود ؛ کنایه از سلیمان علیه السلام .
(برهان ) (آنندراج ).
رجوع به سلیمان شود.
وارث .
[ رِ ] (اِخ ) (زیارت .
.
.
) نام زیارت نامه ای در زیارت حضرت حسین بن علی علیه السلام .
(مؤلف ).
وارث .
[ رِ ] (اِخ ) از شاعران لاهور است و صاحب صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: جواهر آبدار مضامین از خزینه ٔ خاطر برمی آورد و گویی از جوهریان سخن میراث همو برد.
او راست : الهی از کرم عنقاصفت گردان نشانم را همای قدس اگر جوید نیابد استخوانم را زبانم را به وحدت آنچنان حمدآشنا گردان که هفتاد و دو ملت آید و بوسد دهانم را.
(تذکره ٔصبح گلشن ص ۵۷۸).
برخاستن ما ز درش باعث ننگ است بگذار بجایی که نشستیم نشستیم .
(از تذکره ٔ صبح گلشن )(قاموس الاعلام ترکی ).
وارث .
[ رِ ] (اِخ ) شیخ محمد وارث اﷲآبادی که مرید خلیفه قطب الدین مصیب اﷲآبادی و همراه پیر خود به سال ۱۱۰۶ به حج رفت و پس از بازگشت در وطن خود گوشه نشین شد و در همانجا درگذشت .
این ابیات از اوست : چون عندلیب گرچه بود ناله کار ما آگه نشد گلی ز غم روزگار ما بر چرخ رفت و تا سر دامان او نرفت گردی که شد بلند ز خاک مزار ما وارث ز فیض صحبت استاد من مصیب باری رسیده است بانجام کار ما.<

اسم وارث در فرهنگ لغت معین

وارث
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) ارث برنده .

اسم وارث در فرهنگ عمید

وارث
۱. (فقه ، حقوق) کسی که از دیگری چیزی به ارث می برد؛ ارث برنده؛ میراث بر. ۲. از نام های خداوند.

اسم وارث در فرهنگ فارسی

وارث
ارث برنده , میراث برکسی که ازدیگری به ارث ببرد
( اسم ) ۱ – آنکه از متوفی پول و مال و ملک و مستقل ارث برد میراث خوار مرده ریگ بر . ۲ – کسی که درجه ای مادی یا معنوی را از دیگری بارث برد: (( بفرمان امام حق و فرزند رسول مصطفی و وارث مقام جد خویش … )) جمع ( عربی ) وارثین وراث ورثه . ۳ – باقی پس از فنائ خلق ( اقربی الموارد ) و آن یکی از صفات خدای تعالی است . یا بی وارث . ( صفت ) آنکه خویشاوندی ندارد که پس از مرگش ازوی ارث برد . یا وارث تاج رنگین . شاهزاده ولیعهد .
شیخ محمد وارث الله آبادی که مرید خلیفه قطب الدین مصیب الله آبادی و همراه پیر خود بسال ۱۱۰۶ بحج رفت و پس از بازگشت در وطن خود گوشه نشین شد و در همانجا در گذشت .
وارث آباد
دهی از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هرو آباد که در ۱۴ هزار گزی جنوب غربی هرو آباد و ۷ هزار گزی راه هرو آباد به میانه واقع شده است .
وارث بن کعب
از ائمه اباضیه در عمان بود . وی نخستین کسی بود از بنی خروص که بامامت رسید .
وارث شدن
( مصدر ) ارث برنده شدن میراث یافتن مرده ریگ یافتن .
بلا وارث
بی وارث . بدون وارث . کسی که وارثی ندارد .
بی وارث
آنکه ارث بر ندارد ۰ یا کسیکه اولاد نداشته باشد تا میراث وی را برند ۰

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • سلام یک سوال داشتم. اسم وارث کردی هست؟ من در گوگل گشتم جایی ننوشته بود. راهنمایی می کنید؟