معنی اسم هدایت‌الله

هدایت‌الله :    (عربي) راهنمايي شده از سوی خدا، ارشاد شده‌ي خداوند.

%d9%87%d8%af%d8%a7%db%8c%d8%aa%e2%80%8c%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87

اسم هدایت الله در اسامی پسرانه و دخترانه

هدایت الله
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: هدایت شده توسط خداوند

 

اسم هدایت الله درلغت نامه دهخدا

هدایت. [ هَِ ی َ ](ع اِمص ) هدایة. رهبری. راهنمایی. ارشاد. رهنمونی. (یادداشت به خط مؤلف ). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی. (ناظم الاطباء) :
بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. (تاریخ بیهقی ).
قومی که بر هدایت ایشان خرد مشیر
قومی که بر سخاوت ایشان جهان عیال.
ناصرخسرو.
انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه ). برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. (کلیله و دمنه ). دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قناعت نشسته. (کلیله و دمنه ).
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش.
خاقانی.
ائمه ٔ معرفت و هدایت در انجمن وی ناظر و واقف. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
تابه من امید هدایت کراست
تا به خدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
ز حرص من چه گشاید تو ره بخویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت.
سعدی.
– هدایت کردن ؛ دلالت کردن. راهنمائی کردن. (یادداشت به خط مؤلف ).
– هدایت کننده ؛ آن که دیگری را راه نمایی کند.
– هدایت یابنده ؛ آن که هدایت و راهنمایی پذیرد: برانگیخت او را در حالتی بود چراغ نوردهنده ، و بشارت دهنده و ترساننده و هدایت کننده و هدایت یابنده. (تاریخ بیهقی ). رجوع به هدایة شود.
هدایت. [ هَِ ی َ] (اِخ ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت. در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف ناصرالدین شاه به ریاست مدرسه ٔ دارالفنون رسید. (از کتاب سال کیهان ۱۳۴۲ ص ۳۹۹).
رضا قلی خان ، فرزند محمد هادی ولادتش در شب پانزدهم محرم الحرام در سنه ٔ ۱۲۱۵ هَ. ق. در تهران واقع گردید. والدش از اعیان قریه ٔ چارده مضافات دامغان بوده و از اوان شباب ملازمت پیشه نموده و در حضرت قهرمان ایران محمدشاه قاجار (آقامحمدخان ) خزانه دار بوده و در دوران فتحعلیشاه نیز این شغل را ادامه داده است. رضاقلی خان بنا به اظهار خود از دوران صغر طبعش به معلومات و منظومات راغب بوده و در دبستان به سخن منظوم زبان گشوده است. آثار و تألیفات او که خود در سن ۴۵ سالگی آنها را در خاتمه ٔ ریاض العارفین نام برده است عبارتنداز: ۱- مثنوی هدایت نامه در بحر رمل. ۲- مثنوی گلستان ارم. ۳- مثنوی دیگر موسوم به انیس العاشقین. ۴- مثنوی موسوم به بحرالحقایق. ۵- کتاب مظاهرالانوار. ۶- مثنوی انوارالولایه. ۷- مثنوی خرم بهشت. ۸- فهرست التواریخ. ۹- منهج الهدایه. ۱۰- مفتاح الکنوز. ۱۱- تذکره ٔ ریاض العارفین. ۱۲- مدارج البلاغه. ۱۳- مجمعالفصحا در تذکره ٔ شعرا شامل دو مجلد بزرگ. ۱۴- لطایف المعارف. ۱۵- رساله ٔ جامع الاسرار. ۱۶ تا ۱۸- سه جلد در تکمیل تاریخ روضةالصفای میرخواند. ۱۹- دیوان غزلیات شامل بیش از۸ هزار بیت. ۲۰- دیوان قصاید شامل بیش از ۱۰ هزار بیت. (از خاتمه ٔ ریاض العارفین چ سنگی ص ۳۵۲ ببعد). آنچه رضاقلی خان هدایت به روضةالصفا افزوده شامل تاریخ دوره ٔ صفویه ، افشاریه ، زندیه و قاجاریه است. (از سبک شناسی بهار ج ۳ ص ۲۰۶). از تألیفات دیگر او فرهنگ معروف انجمن آرای ناصری و کتابی به نام نژادنامه است و فرهنگ مزبور آخرین اثر اوست. رضاقلی خان علاوه بر تحقیقات و تألیفات متعدد خدمت دیگری به فرهنگ ایران کرده و آن تأسیس یک چاپخانه است که بسیاری از کتب ادبی در عصر قاجاریه در آن چاپخانه طبع شده است. (از سبک شناسی بهار ج ۳ ص ۳۷۰ و ۳۷۱).
هدایت. [ هَِ ی َ ] (اِخ ) صادق. رجوع به صادق هدایت شود.
هدایت. [ هَِ ی َ ](اِخ ) طبرستانی. رجوع به هدایت (رضا قلیخان ) شود.
هدایت. [ هَِ ی َ ](اِخ ) مخبرالسلطنه. رجوع به هدایت (مهدیقلی ) شود.
هدایت. [ هَِ ی َ ] (اِخ ) مهدیقلی… از خاندان معروف هدایت و از بستگان رضا قلیخان است. وی از مطلعان تاریخ و فرهنگ ایران بود و در سیاست بمناصب عالی رسید آثار بسیاری از خود بجا گذاشته و آنچه بطبع رسیده عبارت است از:
۱- فوائدالترجمان در تعلیم زبان فرانسه در ۲ جلد. ۲- تحفةالاَّفاق در تاریخ ، جغرافیا ، سیاست و افتصاد اروپا. ۳- گزارش ایران باستان با تحقیقی در سلسله ٔ کیان. ۴- مجمعالادوار در علم موسیقی. ۵- افکار امم در تحقیق مذاهب و تطبیق با حکمت. ۶- سفرنامه ٔ گرد کره از طریق چین و ژاپن به عزم زیارت بیت اﷲ. ۷- خاطرات و خطرات. ۸- تعلیم الاطفال در تدریس الفبا و الفبای مخصوص.
وی تا آخرین سالهای عمر خود و بنا بنوشته ٔ خودش تا سال ۱۳۲۶ هَ.ش. که خاطرات و خطرات را مینوشته همواره در کار تصنیف و تألیف بوده و آثار دیگری نیز بوجود آورده که عمرش برای طبع آنها وفا نکرده است. (از کتاب خاطرات و خطرات ).
حاج مخبرالسلطنه هدایت در سال ۱۳۰۵ هَ.ش. وزیر فوائد عامه گردید. در اردیبهشت ۱۳۰۶ به ریاست دیوان عالی تمیز منصوب شد و سپس در خرداد ماه ۱۳۰۶ هَ.ش. برای اولین بار به نخست وزیری رسید. مخبرالسلطنه در دیماه ۱۳۰۹ مجدداً نخست وزیر شد و کابینه ٔ دوم خود را تشکیل داد. در فروردین ۱۳۱۲ پس از تشکیل دوره ٔ نهم مجلس شورای ملی از نخست وزیری مستعفی و برای بار سوم مأمور تشکیل کابینه گردید. وی در روز چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۳۴ هَ.ش. درگذشت. (از فرهنگ فارسی معین ).
هدایت. [ هَِ ی َ ] (اِخ ) (میرزا…) خلف میرزا شاه تقی نصرآبادی نویسد: جوان قابل بآرامی است در اوانی که به اصفهان بود به نوعی سلوک میکرد که دشمن و دوست زبان تحسین می گشودند و او را بیکدیگر مینمودند. در وقتی که والد او شیخ الاسلام مشهد مقدس بود وی نیز قاضی آن شهر بود و الحال شیخ الاسلام مشهد است. او راست :
به ما بیگانگیها چیست گاهی ؟
تبسم گر نمیخواهی ، نگاهی
به جانان تحفه ٔ ما تنگدستان
گل داغی است یاریحان آهی.
(از تذکره ٔ نصرآبادی صص ۱۷۷ – ۱۷۸). میرزاهدایت از شعرای قرن یازدهم هجری بوده است.
هدایة. [ هَِ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (از منتهی الارب ). ارشاد. ضد ضلال. در حجاز گویند: هداه الطریق و در غیر آن گویند: هداه الی الطریق و یا للطریق ؛ یعنی راه راست را بر او آشکار کرد و شناسانید. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الارب ). || پیدا و آشکار کردن. || آگاهانیدن. || راه نمودن. (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل ). || (اصطلاح صوفیه ) دلالت کردن بر چیزی که آدمی را به مطلوب رساند و گویند آن پیمودن راهی است که به مطلوب انجامد. (تعریفات ). || (اصطلاح فلسفی ) ملاصدرا در معنی هدایت گوید: «فالخلق هو اعطاء الکمال الاول و الهدایة هی افادة کمال الثانی » که ابتدا بندگان را آفرید و بعد آنها را به راه راست و طریق سعادت هدایت نمود و فرمود: «ربنا الذی أعطی کل شی ٔ خلقه ثم هدی » (قرآن ۵۰/۲۰)و بالجمله هدایت عبارت است از سوق دادن اشیاء به طرف کمال دوم آنها. و کمال دوم کمالی است که موجودات در اصل وجود نیازی بدان ندارند و در بقاء هم احتیاج بدان ندارند. (از فرهنگ مصطلحات فلسفی تألیف جعفر سجادی از ج ۲ اسفار ملاصدرا ص ۸۲). رجوع به هدایت شود.

 

اسم هدایت الله در فرهنگ لغت معین

هدایت
(هِ یَ) [ ع . هدایة ] (اِمص .) راهنمایی ، راه راست نمودن .

اسم هدایت الله در فرهنگ عمید

هدایت
راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.

اسم هدایت الله در فرهنگ فارسی

هدایت
صادق فرزند اعتضاد الملک ( و. طهران ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ – ف. پاریس ۱۳۳۰ ) در تهران متولد شد و برای تحصیل به فرانسه رفت . ابتدا در پاریس اقامت نمود و سپس به بزانسون رفت . داستانهای معروف : زنده بگور سه قطره خون نمایشنامه پروین افسانه آفرینش فوائد گیاه خواری را در پاریس نوشت . سپس بایران بازگشت و در ۱۳۱۵ به بمبئی رفت و زبان پهلوی را آنجا فرا گرفت و سفرهای چندی به تاشکند و سایر شهرهای ازبکستان کرد و بالاخره در سال ۱۳۲۹ به پاریس رفت و پس از چهار ماه توقف در آن شهر خودکشی کرد .صادق به زبانهای انگلیسی و فرانسه آشنائی داشت . گذشته از مقالات و داستانها و سفرنامه ها چند کتاب را از متون پهلوی به فارسی برگردانده است مانند : گجسته ابالش . کارنامه اردشیر بابکان . یادگار جاماسب. شهرستانهای ایران و داستان هایی نیز از فرانسه به فارسی ترجمه کرده است چون دیوار مسخ و غیره . هدایت از نویسندگان بنامی است که در ادبیات فارسی عصر حاضر اثری عمیق گذاشته است. و کتابهای او بارها بچاپ رسیده و بعضی بزبانهای بیگانه ترجمه شده است .
راهنمایی کردن , راه راست نمودن
۱- (مصدر) راهنمایی کردن راهراست نمودن
هدایت مخبر السلطنه
مخبر السلطنه ( حاج مخبر السلطنه ) مهد قلی میرزا . از خاندان معروف هدایت و از بستگان رضا قلی خان هدایت است . وی از مطلعان تاریخ و فرهنگ ایران بود و در سیاست بمناصب عالی رسید. آثاربسیاری از خود بجا گذاشت که عبارتند از : ۱ – فوائد الترجمان در تعلیم زبان فرانسه در دو جلد .۲ – تحفه الافاق در تاریخ و جغرافیا. ۳ – گزارش ایران باستان یا تحقیقی در سلسله کیان ۴ -. مجمع الادوار در علم موسیقی ۵ -. افکار امم در تحقیق مذاهب و تطبیق آن با حکمت . ۶ – سفرنامه گرد کره از طریق چین و ژاپن بعزم زیارت بیت الله. ۷ – خاطرات و خطرات . وی تا آخر عمرش که ۱۳۳۴ شمسی میباشد مشغول تالیف و تصنیف بوده است . حاج مخبر السلطنه در سال ۱۳۰۵ شمسی وزیر فوائد عامه گردید . در اردیبهشت ۱۳۰۶ بریاست عالی دیوان تمیز منصوب شد و در خرداد ۱۳۰۶ برای اولین بار به نخست وزیری برگزیده شد و در دیماه ۱۳۰۹ مجددا نخست وزیر گردید . وی در چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۳۴ شمسی در گذشت.
چراغ هدایت
کنایه از حضرت رسول اکرم ( ص ) . یا قر آن مجید .
مهدیقلی هدایت
حاج مخبرالسلطنه از رجال ادب و سیاست بود .

اسم هدایت الله در اسامی پسرانه و دخترانه

هدایت
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: راهنمایی کردن به مسیر درست ، ارشاد ، نویسنده نامدار قرن چهاردهم ، صادق هدایت
هدایت الله
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: هدایت شده توسط خداوند

 

 

لغت نامه دهخدا
الله. [ اُ ل َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است. (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ لغت معین
الله
(اَ لْ لا) [ ع . ] (اِ.)ایزد ، خدا ، معبود یگانه . ؛~ُ اعلم خدا داناتر است . (هنگامی که نسبت به موضوعی شک و تردید است ). ؛~ اکبر الف – خدا بزرگ تر است . (هنگام تعجب ، عصبانیت و تأیید گفته می شود). ب – بخشی از اذان و نماز است .
الله بختی
(اَلú لا بَ) (ص نسب .) (عا.) تصادفی ، اتفاقی .
آیت الله
( ~ُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) نشانه و حجت خدا ، ع نوان یا لقبی که مسلمانان به مجتهدان و عالمان بزرگ دین می دهند. ؛ ~العظمی عنوان و لقب مجتهدان شیعه که مرجع تقلید هستند.
بارک الله
(رِ یا رَ کَ لْ لا) [ ع . ] ( جملة دعایی .) = باریکلا: آفرین خدا بر تو باد.
بسم الله
(بِ مِ لْ لا) [ ع . ] (جملة اسمی . فعل امر.) ۱ – به نام خداوند ، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند). ۲ – (عا.) بفرما میل کن ، بخور. ۳ – نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود: بفرمایید ، پیش افتید. ۴ – در موقع ت
بعون الله
(بِ عُ نِ لْ لا) [ ع . ] (شب جم .) (ق .) به یاری خدا.
بقیة الله
(بَ یَّ تُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر. اِمر.) باقی ماندة خدا ، باقی گذاشتة خدا از چیزهای خوب و حلال .
بیت الله
( ~. لْ لا) [ ع . ] (اِمر.)خانة خدا ، کعبه .
بینی و بین الله
(بِ یْ یُ بِ یْ نُ لْ لا) [ ع . ] (عا.) سوگند گونه ای برای تأکید ادعای خود یا پرسیدن حقیقت از کسی .
علی الله
( ~. لا) (ق مر.) گرفته شده از عربی به معنای ۱ – پناه بر خدا ، توکل به خدا. ۲ – (عا.) هرچه باداباد.
کلمة الله
(کَ لِ مَ ةُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) ۱ – کلمة خدا. ۲ – عیسی (ع ).
ایام الله
( ~. لا) [ ع . ] (اِ.) روزهایی که از نظر مذهبی و اعتقادی مهم اند. مانند روز عاشورا.
تقبل الله
(تَ قَ بَّ لَ لْ لا) [ ع . ] (جملة دعایی ) خدا بپذیرد ، ایزد بپذیرد.
حزب الله
(حِ بُ) [ ع . ] (اِمر.) حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند.
حق الله
( ~ُ لا) [ ع . ] (اِمر.) اجرای اوامر خدا و طاعت و عبادت او.
داعی الله
(یُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) ۱ – خوانندة خدا. ۲ – پیغامبر اسلام (ص ).
یوم الله
( ~ُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) روز مقدس ، روز گرامی .
فرهنگ عمید
اللـه
خدا؛ ایزد؛ معبود یگانه؛ واجب الوجود.
اللـه اعلم
در مقام شک و تردید در درست یا نادرستی گفته و مطلبی گفته می شود. * اللـه اعلم بالصواب: خدا داناتر است به حق و راستی.
اللـه اللـه
۱. زنهار؛ زینهار؛ الحذر؛ بترس از خدا. δ در مقام تحذیر و هنگامی که کسی سخنی بگوید یا کاری کند که روا نباشد استعمال می شود. ۲. تو را به خدا؛ برای خدا. δ در مقام اصرار به کار می رود. ۳. عجبا؛ شگفتا. δ در مقام تعجب و تحیر از شگفتی و عظمت چیزی می گویند.
اللـه اکبر
در مقام تعجب از عظمت و شگفتی چیزی می گویند. δ در اذان ، اقامه ، و نماز گفته می شود.
اللـه بختی
تصادفی؛ برحسب تصادف و اتفاق.
اللـه داد
۱. [عامیانه] مال خداداده. ۲. [قدیمی] خداداد. ۴. [قدیمی] آنچه به غنیمت ببرند یا غارت کنند.
اللـه وردی
= اللـه داد
اللـهم
یااللّه؛ ای خدا؛ خدایا.
بارک اﻟﻠﻪ
هنگام اظهار شادی یا خشنودی یا تحسین کسی به کار می رود؛ آفرین؛ مرحبا: بارک الله ، گُل کاشتی.
بیت اﻟﻠﻪ
خانۀ خدا؛ کعبه.
فرهنگ فارسی
الله
نامی که مسلمانان به خدا دهند .
اله: خدا , ایزد , معبودیگانه , واجب الوجود
( اسم ) ۱ – خدا . ۲ – ذات مستجمع صفات ( الوهیت ) .
الله آباد
شهر مقدس واقع در شمال غربی هند ( ایالت اوتار پرداش ) در ملتقای رود گنگ و رود جمنا ۴۹۱۰۰۰ سکنه . استخراج و ذوب فلزات و مصنوعات مکانیکی .
الله اعلم
( جمله اسمی ) خدا داناترست ( در مورد ندانستن و یا تردید در حقیقت چیزی گویند ) : و محمد بن جعفر گوید که از این تاریخ سه هزار سال است والله اعلم . یا الله اعلم بالصواب . خدا داناترست حقیقت را خدا میداند که واقع چیست یا الله اعلم بحائق الامور . خدا داناترست حقیقتهای کارها را .
الله الصمد
( جمله اسمی ) خدا پناه نیازمندان است ( ترجمان القر آن . ذیل صمد ) ( در آیه ۲ از سوره ۱۱۲ اخلاص آمده )
الله الله
۱ – برای خدا برای خدا . خدا را . زنهار زنهار . الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند . ۲ – گاه برای اظهار تعجب بکار رود . دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله . که تلف کرد و که اندوخته بود ? ( حافظ ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود : هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته …. ( عالم آرای عباسی )
الله الهادی
( جمله اسمی ) خدای راهنمای است . یاالله الهادی الی ما هو الا وضح سبیلا و الارشد دلیلا. خدا راهنمای است بدانچه پیداترین راه راست و راهبر ترین راه شناسی است : ….و درتجارب متقدمان تامل عاقلانه واجب دید آرزوهای دنیا بیاید و در آخرت نیک بخت خیزد و الله الهادی الی ما هو الا وضح سبیلا والا رشد دلیلا . ( کلیله )
الله اکبر
کوهی است در نزدیک ابیورد که نادر شاه افشار در حوالی آن متولد شده است .
۱- ( جمله اسمی ) خدابزگتر است ( از آنکه وصف شود ) ایزد برتر و والاتر است ( از همگان ) ( در اذان و نماز گفته شود ): در نماز که الله اکبر می گوییم یعنی معین است که الله اوست و بس . ۲ – برای تعجب بکار رود : دیده ام آن ماه را در نیمه شب گفته ام الله اکبر . نیمه شب . ( منسوب به باباکوهی )
الله بختی
( صفت ) تصادفی اتفاقی .
الله بخش محله
دهی است از دهستان میانده بخش رضوانده شهرستان طوالش .
الله تعالی
یعنی خداوند بزرگوار . خدایی که والاست .
الله جارک
یعنی خدا پناه دهنده تو باد
الله چال
دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل .
الله حق
دهی است از دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب .
الله خیر حافظا
ماخوذ است از آیه فالله خیر و هو ارحم الراحمین .
الله خیل
ده کوچکی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری .
الله داد
سر هندی . او راست کتاب مدار الافاضل در لغت فارسی .
الله دانه
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان .
الله دره
دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج .
الله ده
دهی است جزئ دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش .
الله دو
دهی است از دهستان بخش میان کنگی شهرستان زابل .
الله دو خواجه احمد
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل .
الله دو شهرستان نو
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل .
الله دی
دهی است از دهستان بخش پشت آب شهرستان زابل .
الله رسان
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد .
الله رودبار
دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان زابل .
الله ساخلاسون
در ترکی بمعنی خدا نگه دار است که گاه جدا شدن از دوستان و کسان گویند .
الله شاه
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل .
الله قلی
دهی است از دهستان هیلان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد .
الله قلیخان
حاکم کرمانشاه در عهد زندیه
الله معک
خدا باتو باد . خدا همراهت باد
الله و بس
خدا و بس . تنها خدا کافی است
الله و لبیک کردن
تضرع و زاری کردن
الله وردی
جزئ دوم ترکی است بمعنی عطا کرده و داده .
الله وردی آباد
دهی است از دهستان ریگان بخش گرمسار شهرستان دماوند .
الله وردی بیگ
شاعر و از ملازمان نواب سر بلند خان بود
الله وردی خان
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد .
الله وردی کازرونی
شاعر عهد شاهجهان و عالمگیر
الله وردی کندی
دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو .
الله ولی التوفیق
( جمله اسمی ) خدا صاحب توفیق است ( توفیق می دهد ) . یا الله ولی التوفیق لما یرضیه بواسع فضله و کرمه . خدای توفیق می دهد بر آنچه او را خشنود سازد بفضل و بزرگواری وسیع خویش : ….و آنگاه بنای کارهای خویش و تدبیرمعاش و معاد برقضیت آن نهند تاجمال منافع آن هر چه تابنده تر روی نماید و دوام فواید آن هر چه پاینده تر روی نماید و دوام فواید آن هر چه پاینده تر دست دهد والله ولی التوفیق لما یرضیه بواسع فضله و کرمه .
الله کاج
دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل .
الله کرک
نام چند تپه بزرگ که حد بین عبه های داز و دواجی را مشخص میکند .
الله کلنگ
( اسم ) آلاکلنگ .
الله کندی
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه .
آجرک الله
( جمله فعلی دعایی ) خدای ترا پاداش دهاد
خدات مزد دهاد
آجرکم الله
خدایتان مزد دهاد
آل الله
اولیای خدا
آمر باحکام الله
لقب ابو علی منصور دهمین خلیفه فاطمی مصر که در سال ۴۹۵ ه. ق . در سن پنجاه سالگی او را به خلافت برداشتند و در سنه ۵۲۴ ه. ق . بقتل رسید .
لقب ابو علی منصور از خلفای فاطمی مصر
آیات الله
جمع آیه الله
آیه الله
۱- نشانه خدا حجت خدا . ۲ – عنوانی که بمجتهدین وعلمای بزرگ دینی دهند آیات الله یا آیه الله العظمی . عنوانی که بمجتهد مرجع تقلید دهند .
نشانه و حجت خدای
اباده الله
( جمله فعلی دعایی ) هلاک گرداند او را براندازد خدا نیست کناد او را : آن جا حظ وقت را بدای خواه جامد دین اباده الله . ( تحفه العراقین )
خدا او را براندازد
ابقاه الله
( جمله فعل دعایی ) زنده بدارد او را خدا جاوید بدارد او را خدا . : قاضی قضاه بو سلیمان داود بن یونس – ابقاه الله – که اکنون بر جای است مقدمتر و بزرگتر این شهر ….
ابن الله
لقب عیسی مسیح نزد مسیحیان
ابن حوط الله
دانشمندی جامع فنون ادب و فقه بود و در مغرب باندازه او سماع نداشت
ابن فضل الله
در شعر و ادب و جغرافیا و تاریخ و خاصه در تاریخ مغول و ترک و هند و رمل و اسطرلاب و فقه شافعی فرید عصر خویش بود
احسن الله
( جمله دعایی ) خدا نیکو کناد یااحسن الله خلاصه . خدا رهایی او را نیکو انجام دهاد . : اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه بجانب ماالتفاتی کند . یا احسن الله جزاک خدا پاداش ترا نیکو دهاد . بدوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تابمنت احسان باشد احسن الله جزاک . ( رودکی )
ادام الله
( جمله فعلی دعایی ) خدای پایدار داراد. یا ادام الله اشرافه . خدای تابش وی را پایدار داراد . : چونه بفراصطناع و یمن اقبال مجلس قاهری شاهانشاهی ادام – الله اشرافه خانه خواجه من بنده… قبله احرار…بود . یا ادام الله اقباله ( اقبالها اقبالهما اقبالهم ) . خدای پایدار داراد نیکبختی او ( مرد ) را ( او (زن) را آن دو را ایشانرا ) : ((… وارث ملک سلیماتن مظفرالدین ابی بکر بن سعدابن زنگی ادام الله اقبالهما…)) یاادام الله ایامه . خدای روزگار ( دولت ) او را پایدار داراد. : … وارث ملک سلیمان اعدل ملوک زمان مظفرالدین والدین اتابک ابی بکر سعد ادام الله ایامه ونصیرالدین اتابک ابی بکر سعد الله ایامه و نصراعلامه … ادام الله ایامه و انعامه . خدای روزگار ( دولت ) و بخشش او را پایدار دارداغد . : خانه خواجه من بنده اطال الله بقائ ه وادام ایامه و انعامه …قبله احرار … بود . یاادام الله رفعته ( رفعتها …) . خداوند بلندی ( قدر ) او ( مرد و زن ) را پیوسته کناد . ….. و در دسترس رفیع و خدر منیع ادام الله رفعتها.. یا ادام الله سلطانه ( سلطانها ) خدای پادشاهی او نور تمام کفایت است از خداوند زمان – ادام الله سلطانه – بر بندگان … یا ادام الله ظلکم . خداسایه شما را برقرار داراد . ( بعنوان دعا و تعارف بمخاطب گویند ). یا ادام الله علوه . خدای بلندی ( برتری ) او را پیوسته کناد . : که در خدمت این خداوند – ادام الله علوه – بغایت و نهایت همی رسد .
ارض الله
( اسم ) زمین خدا ملک خدا ( ماخوذ از آیه ۹۹سوره ۴ نسائ : (( قالوا لم تکن ارض الله و اسعه فتها جروافیها .)) ملائکه جواب دهند : الم تکن ارض الله واسعه : آنک ارض الله واسع گفته اند عرصه ای دان کاولیا دررفته اند. ( مثنوی )
ارغمه الله
خشم کند بر او خدا
ارفه هم الله
بر آسوده و تن آسان داراد ایشان را خدای
ارفه‌هم الله
ارقاه الله
خشک و ساکن گرداناد اشک او را خدای
ارم و الله
قسم بخدای
ارماو الله
قسم به خدای
استغفر الله
بخشایش میجوی از خدای خویش و باز میگردیم به سوی او .
اسد الله
۱- شیرخدا ۲ – لقب علی علیه السلام ۳ ۰- لقب حمزه سیداشهدائ .
کرمانی معروف به حسن خط
اسرائیل الله
لقب یعقوب پیغامبر
اسمائ الله
( اسم )۱ – نامهای خدا صفات خدای تعالی ۲- نام هایی اند که مرشد یکی از آنها را بمرید گوید تا وی آن نام را تکرار کند تا مظهر آن اسم شود
صفات خدای تعالی شانه .
اطال الله
( جمله فعلی دعایی ) خدای درازکناد۰۰٫ یا اطال الله بقائ ک ۰ خدای بقای ترا دراز کناد( دعا ) . یااطال الله بقائ ه ۰ خدای دراز کناد بقای او را : خسروا ایران ملک الجبال اطال اللهبقائ ه۰۰٫٫ یااطال اللهعمره ۰ خدای دراز کناد زیست او را . : ..۰۰ابوبکربن ابی نصرازاطال الله عمره ۰۰٫٫
اعزه الله
جمله ایست که از عربی نقل شده و در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است .
اعلاه الله
( جمله فعلی دعایی ) بلند گردانش خدای . بالابرد اورا خدا . رای عالی اعلاه الله بفرماید دانستن . یا اعلاه الله تعالی . خدای تعالی او را بلند گرداناد . : حضرت اعلی – اعلاه الله تعالی – که اوصاف حمیده اش پسندیده عالمیان …است برخلاف این معنی سلوک فرموده …
جمله ایست که بیشتر بصورت معترضه و برای دعا در ضمن عبارات فارسی بکار رود .
اعلی الله
( جمله فعلی خدایی ) خدای بالابراد … یا اعلی الله درجته. خدا مرتبه او را بالا برد. یا اعلی الله درجتهما. خدا مرتبه آن دورا بالا برد : اعلی الله درجتهما ولقن یوم الحساب حجتهما . یا اعلی الله رایه . خدا رای ( تدبیر ) او را بلند کناد . یا اعلی الله رایه و رایته . خدای رای ( تدبیر ) ورایت ( درفش ) او را بلند گرداناد . : امروز که زمانه در طاعت و فلک درمتابعت رای ورایت خداوند عالم … اعلی رایه و رایته … آمده است . یا اعلی الله مقامه . خدای مقام او رابالابراد ( در بهشت ). ( دعایی است که برای علمای بزرگ متوفی کنند ) .
افوض امری الی الله
کار خود را بخدا باز میگذارم
التوفیق من الله
( جمله اسمی ) توفیق از ( جانب ) خداست : و مرتب این حروف را …. بدعائ خیر مدد فرمایند و التوفیق من الله .
الرزق علی الله
( جمله اسمی ) روزی ( دادن ) برخدای است ( بعهد خداست ) : زن گفت : الرزق علی الله . راست می گویی ….
الظافر بامر الله
سی و پنجمین خلیفه عباسی
الفائز بنصر الله
عیسی بن الظافر بالله مکنی بابوالقاسم از خلفای فاطمی متوفی بسال ۵۵۵ ه.ق .
القائ بحق الله
لقب مروان حمار
الله الله
۱ – برای خدا برای خدا . خدا را . زنهار زنهار . الله الله باید که فرستادن لشکر تقصیر نکند . ۲ – گاه برای اظهار تعجب بکار رود . دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت الله الله . که تلف کرد و که اندوخته بود ? ( حافظ ) توضیح در این کلمه شعار طائفه قزلباش بود : هنگام آن حرکت از اطراف و جوانب صدای غمزدای الله الله که شعار طبقه رفیعه قزلباش است بلند ساخته …. ( عالم آرای عباسی )
المتوکل علی الله
جعفر بن امتعصم بالله مکنی به ابوالفضل
المستضئ بامر الله
یا المستظی بنور الله یا المستضی بالله حسن بن المستنجد بالله مکنی به ابو احمد سی و سومین خلیفه عباسی .
المستکفی بامر الله
سلیمان بن احمد الحاکم مکنی به ابوالربیع از خلفای دوم عباسی در مصر .
المعتمد علی الله
احمد بن المتوکل بن المعتصم مکنی به ابوالعباس پانزدهمین خلیفه عباسی .
المعزلدین الله
معد بن اسماعیل مکنی به ابو تمیم چهارمین خلیفه فاطمی .
المقتدی بامر الله
عبدالله بن محمد بن القائم بن القادر ابن اسحاق بن المقتدر مکنی به ابوالقاسم بیست و هفتمین خلیفه عباسی .
المنه الله
منت خدای راست سپاس خدای راست
الی الله
( اسم ) بسوی خدا بجانب خدا در راه خدا : آنگاه برانید تکاور بسوی شاه باپور و برادر بشتابید الی الله . کای شاه ملک افسر وی میر فلک جاه العبد و مافی یدی کان لمولاه . (ازمنظومهای مذهبی شرح حال حربن یزید ریاحی )
ام عبد الله
دختر امام حسن ( ع ) و همسر امام سجاد ( ع ) و مادر امام محمد باقر ( ع ) بود .
امر الله
ده از بخش بستان آباد شهرستان تبریز
امه الله
گلنوش یا کلثوم زن سلطان محمد چهارم و مادر سلطان احمد سوم و سلطان مصطفی دوم و او را جدید والده نیز می گفته اند یتنکی جامع غلطه را او ساخته است .
ان شائ الله
( جمله فعلی ) اگر خدا خواهد گرایزد بخواهد هنگام اخبار از چیزی گویند و ظاهرا ماخوذ است از این آیه : ولاتقولون لشئ انی فاعل ذلک غدا الاان تقولون لشئ انی فاعل ذالک غدا الاان یشائ الله . ( سوره ۱۸ ( کهف ) آیه ۲۳ ) : (( گفت فالی خوبست ان شائ الله چنین بر آید . توضیح این کلمه را (( استثنائ )) گویند . یا ان شائ الله تعالی . ( جمله ) اگر خدای – که والاست – بخواهد : (( این قصد فتح بیکند بجایگاه او گفته شود ان شائ الله تعالی .)) یا انشائ الله گفتن . ( ان شائ الله تعالی گفتن ) . گفتن جمله ان شائ الله بدنبال اعلام تصمیم بر کاری یا انجام وعده ای : (( آنگه به ترتیب کتاب مشغول شویم ان شائ الله تعالی .)
کلمه غیر موصول که در مقابل استقبال کار ها استعمال می کنند یعنی اگر بخواهد خدا . اگر خدای خواهد .
انشائ الله
ان شائ الله
اهل الله
مردان خدای اهل خدا
مردان متقی و پارسا
اولیائ الله
۱- دوستان مومنان ( بمدول آیه : الله ولی الذین آمنوا ) ۲ – آنان که از جانب خداموید بحالات و مکاشفاتی شده اند که دیگر خلایق را بدانها دسترسی نیست . مقام اولیائ بعد از انبیائ است .
اسامی پسرانه و دخترانه
الله داد
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی , عربی
معنی: الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند
الله نظر
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی , عربی
معنی: کسی که نظرکرده خداست
اللهیار
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی , عربی
معنی: الله (عربی) + یار (فارسی) آن که خداوند یار ویاور اوست

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز