معنی اسم خلیل‌الرحمان

خليل‌الرحمان :    (عربي) (= خليل الله)، ( خليل الله.

خلیل الرحمان

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ فارسی

خلیل الله
دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان . دارای ۱۶۰ تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و توتون . شغل اهالی زراعت و راه مالرو و در تابستان اتومبیل می توان برد .

خلیل‌الرحمان در اسامی پسرانه و دخترانه

خلیل الله
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی

 

اسم خلیل‌الرحمان در لغت نامه دهخدا

خلیل .
[ خ َ ] (ع اِ) دوست .
رفیق .
یار.
(از منتهی الارب ).
ج ، اخلاء ، خلان : لیک اﷲ اﷲ ای قوم خلیل تا نباشد خوردتان فرزند پیل .
مولوی .
حریف عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم .
سعدی .
|| سوراخ نافذکرده .
|| دل .
(دهار) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
|| بینی .
(از منتهی الارب ).
خلیل .
[ خ َ ] (ع ص ) صادق در دوستی .
خالص در دوستی .
(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
دوستی که خلل در آن نیست .
ناصح .
(یادداشت بخط مؤلف ).
|| لاغر.
مختل الجسم .
|| درویش .
مفلس .
(منتهی الارب ) (از تاج العروس ): رجل خلیل ؛ مرد درویش مفلس .
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) لقب حضرت ابراهیم پیغمبر است و او را خلیل الرحمن و خلیل اﷲ نیز می گویند : در امان ایزدی از غرق و حرق روزگار همچو در آتش خلیل و همچو در دریاحکیم .
سوزنی .
ملوک شرق و سلاطین چین بدو نازند چو از خلیل و صهیب اهل شام و اهل حجاز.
سوزنی .
کمان گروهه ٔ گبران ندارد آن مهره که چار مرغ خلیل اندرآورد ز هوا.
خاقانی .
حق کرد خلیل را اشارت تا کرد بنا بسان کعبه .
خاقانی .
خلیل از خیلتاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش .
نظامی .
گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی به آتش برد زآب نیل .
سعدی .
دگر بروی کسم دیده باز می نشود خلیل من همه بتهای آذری بشکست .
سعدی .
بتولای تو در آتش محنت چوخلیل گوییادر چمن لاله و ریحان بودم .
سعدی .
مرا چون خلیل آتشی در دلست که پنداری این شعله بر من گلست .
سعدی .
یا رب این آتش که بر جان منست سرد کن زآنسان که کردی بر خلیل .
حافظ.
– خلیل الرحمن ؛ نام حضرت ابراهیم پیغمبر.
– خلیل اﷲ ؛ نام حضرت ابراهیم پیغمبر.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) نام شهری است که آن را تا بیت المقدس یک روز راه است وقبر حضرت خلیل الرحمن و اسحاق و یعقوب و یوسف در این شهر و در مناره ٔ زمینی قرار دارد.
نام اصلی این شهرحبرون بوده و بالای مناره در حال حاضر بنایی است که گرداگرد آن نیز توری کشیده اند.
(از معجم البلدان ).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) (مولانا.
.
.
).
او نقاش معروف و مصور مشهور به زمان شاهرخ گورکانی است .
(از تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی ص ۳۴۰).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) رجوع به صلاح الدین خلیل اشرف شود.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن سلیمان ، ملقب به سیف الدین ایوبی .
از خاندان بنی ایوب و از امراء بود که قلعه داری کیفا در دیاربکر را بعهده داشت .
او را کتاب «الدر المنضد» است که در آن برگزیده ٔ اشعار را جمع آورده است .
مرگ او بسال ۸۴۶ هَ .
ق .
اتفاق افتاد.
(از الاعلام زرکلی ج ۱ ص ۸۴۶).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن خلیل بن موسی بن عبداﷲبن عاصم ، مکنی به ابوسعید.
از محدثان بزرگ زمان خود بود و از سیستان برخاست .
تولد او بسال ۲۹۱ هَ .
ق .
و وفات او بسال ۳۷۸ هَ .
ق .
به فرغانه بود.
قضاوت چندین شهرداشت و کتب چندی به نام او است .
(یادداشت مؤلف ).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن احمد عروضی .
رجوع به خلیل بن احمد فراهیدی شود.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن احمد فراهیدی ، مکنی به ابوعبدالرحمن .
بسال صد هجری قمری متولد شد و بسال ۱۷۵ هَ .
ق .
درگذشت .
ابوعبداﷲ محمدبن خلکان در رساله ٔ فرهنگ آورده که خلیل بن احمد نحوی عروضی بصری در اصل از اولاد ملوک عجم بود یعنی از ابناء ملوکی بوده که نوشیروان ایشان را پس از فتح یمن در تحت سپهسالاری اهرن بدانجا فرستاد و نیز سیبویه از همین خاندان و نژاد است .
بنابر قول ابن ابی خثیمه احمد پدر خلیل نخستین کس است که در اسلام بدین نام خوانده شدو اصل او از ازد از فراهید است که یونس بجای فراهیدی او را فرهودی گفته .
او از بزرگان علم و از کسانی است که عمر خود را در راه علم گذراند و با تربیت شاگردان بزرگی و دست یافتن بر قواعد مهم زبان عرب نام خود را در ردیف بزرگان عالم این علم قرار داد.
حنین بن اسحاق معروف بنابر قول قاضی صاعد اندلسی در «طبقات » عربیت از خلیل آموخت و هم او بود که کتاب العین خلیل را در بغداد بپراکنید.
ابن ابی خثیمه می گوید: خلیل نخستین کس بود که به استخراج مسائل نحوی پرداخت و هم او نخستین کس بود که عروض را پایه گذاشت و با قواعد آن پایه های سنجش شعر عرب را تأسیس کرد.
کتبی که به خلیل منسوب است «کتاب العین » در لغت و «کتاب النغم » و «کتاب الروض » و «کتاب الشواهد» و «کتاب النقط و الشکل » و «کتاب فائت العین » است که از بین اینها کتاب العین مشهورتر از دیگر کتب اوست درباره ٔ تألیف کتاب العین و طرز انشاء و سقطات و زوائد آن بحثها شده و عقایدی ابراز گردیده است که مجموع اقوال موافق و مخالف می رساند که این کتاب ازمهمترین کتبی است که در لغت عرب پرداخته شده است .
ابن ندیم می گوید: که خلیل بن احمد را پنجاه ورقه شعر بود.
مرگ او را چنین آورده اند: او در حال فکر و استخراج قاعده ای در حساب داخل مسجد شد و چون غرق در فکر بود با گذرنده ای برخورد کرد و بر اثر آن صدمت درگذشت .
برای اطلاع بیشتر به اعلام زرکلی ج ۱ ص ۲۹۶ و الفهرست ابن ندیم و روضات الجنات و معجم المطبوعات رجوع شود.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن احمد فرهودی .
رجوع به خلیل بن احمد فراهیدی شود.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ )ابن احمد لغوی .
رجوع به خلیل بن احمد فراهیدی شود.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن موسی جندی ، مکنی به ابوالضیاء.
فقیه مالکی و از اهل مصر بود در قاهره علم آموخت و مفتی مذهب مالکی شد.
او را کتاب مختصر در فقه است که بفرانسه ترجمه شده و کتاب التوضیح است که شرح مختصر ابن حاجب میباشد و نیز کتاب المناسک و چند کتاب دیگر می باشد.
مرگ او بسال ۷۶۷ هَ .
ق .
اتفاق افتاد.
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۶).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن ایبک بن عبداﷲصفوی .
رجوع به صلاح الدین صفوی شود.
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن شاهین ظاهری .
از امیران مصر و از مشتاقان به بحث و فحص بود.
او سالها بر اسکندریه حکم راند و بسال ۸۴۰ هَ .
ق .
نیز امیرالحاج مصریان شد و نیز امارت کرک و صفد و غیر آن دو را بعهده داشت .
از معروفترین کتب او «زبدة کشف الممالک و بیان الطرق والمسالک » است .
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۷).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن ابراهیم بن خلیل قزوینی ، مکنی به ابویعلی .
از قضات و از حافظان حدیث و عارفان به علم رجال بود.
او راست : «الارشاد فی علماء البلاد» که در آن به ذکر حالات محدثان و قصص عالمان غیر محدث تا زمان خود پرداخت .
مرگ او بسال ۴۴۶ هَ .
ق .
اتفاق افتاد.
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۸).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن محمدمراد حسینی .
از مورخان زمان خود و مفتی شام بود بسال ۱۱۹۲ هَ .
ق .
بر مسند فتوی نشست و کتاب «سلک الدرر فی اعیان القرن الثانی عشر» را در چهار جلد و کتاب «عرف البشام فیمن ولی فتوی دمشق الشام » و کتاب «مطمح الواجد فی ترجمة الوالد» را پرداخت .
بعد نقابت اشراف شام کرد بسال ۱۲۰۵ هَ .
ق .
به حلب رفت و در سال ۱۲۰۶ هَ .
ق .
بشام درگذشت .
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۸).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن غازی قزوینی .
از فاضلان شیعی مذهب است و کتاب «شرح العده » در اصول و «حاشیه ٔ مجمعالبیان » و «رسالةالحمیه » و غیر آن را پرداخت .
بسال ۱۰۰۱ هَ .
ق .
در قزوین زاده شد و بسال ۱۰۸۹ هَ .
ق .
بدانشهر درگذشت .
در آخر عمر از دو چشم نابینا شد.
معروفترین کار او ترجمه ٔ فارسی کتاب کافی است .
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۸).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن قلاوون صالحی .
فرزند سلطان ملک منصور از ملوک مصراست که بسال ۶۶۲ هَ .
ق .
زاده شد و بعد از وفات پدرش بتخت نشست و قصد بلاد شام کرد.
و با فرنگان جنگید واز ایشان عکه و صور و صیدا و بیروت و قلعه ٔ روم و همه ساحل را ستد.
او از شجعان بخشندگان روزگار است .
شعراء را درباره ٔ او مدائحی است یکی از ممالیک او را بمصر بر پنهانی کشت .
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۸).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن کیکلدی بن عبداﷲ علائی دمشقی .
محدث و از فاضلان زمان بود.
در دمشق بسال ۶۹۴ هَ .
ق .
زاده شد و بدانجا علم آموخت .
بعد بسفر دور و دراز پرداخت و سرانجام در صلاحیه بسال ۷۳۱ هَ .
ق .
مدرس شد و هم بدانجا درگذشت .
بسال ۷۶۱ هَ .
ق .
او راست : ۱ – القواعد در اصول دین .
۲ – الوشی در حدیث .
۳ – المجالس المبتکره .
۴ – المسلسلات .
۵ – النفحات القدسیه .
۶ – منحةالرائض .
۷ – کتاب المدلسین .
۸ – مقدمه ٔ نهایةالاحکام و چندین کتاب دیگر.
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۰).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن محمد مغربی الاصل و مصری المولد و المنشاء والوفاة.
از فقیهان زمان بود و او را کتب چندی است که از آنجمله است : «شرح المقولات العشر» مرگ او بسال ۱۱۷۷ هَ .
ق .
اتفاق افتاد.
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۹).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن منصور دمشقی .
از فاضلان زمان بود.
او را حاشیتی است بر کتاب «الدرالمختار» بنام «دلائل الاسرار» و نیز شرح لامیةبن الوردی و «رحلة الی الدیار الرومیه ».
او را طبع شعر بود و بسال ۱۱۸۶ هَ .
ق .
در دمشق درگذشت .
(از اعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۲۹۹).
خلیل .
[ خ َ ] (اِخ ) ابن ولی بن جعفر.
او راست : المقصد التام فی معرفة احکام الحمام .
وفات او بسال ۱۱۰۶ هَ .
ق .
اتفاق افتاد.
(یادداشت بخط مؤلف ).<

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ لغت معین

خلیل
(خَ) [ ع . ] (ص . اِ.) دوست خالص ، صادق . ج . اخلاء.

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ عمید

خلیل
۱. لقب ابراهیم پیامبر. ۲. [قدیمی] دوست مهربان و یکدل؛ دوست صادق.

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ فارسی

خلیل
(سلطان ) تیموری ( جل. ۸۰۷ ه. ق ./۱۴۰۴ م .- ف. ۸۱۲ ه. ق ./۱۴۰۹ م . ) پسر میرانشاه پس از فوت تیمور امرا او را بسلطنت برداشتند.پیر محمد که ولیعهد تیمور و حاکم فارس بود سلطنت او را نشناخت و تابع شاهرخ شد . خلیل هم مجبور گردید که سلطنت شاهرخ را برسمیت بشناسد و شاهرخ وی را حکومت عراق داد.
( صفت اسم ) دوست خالص صادق دوست مهربان . جمع : اخلائ ( اخلا) .
بن محمد بن ابراهیم بن منصور دمشقی از فاضلان زمان بود او را حاشیتی است بر کتاب [ الدر المختار ] بنام [ دلائل الاسرار ] و نیز شرح لامیه ابن الوردی و [ رحله الی الدیار الرومیه ] او را طبع شعر بود و بسال ۱۱۸۶ هجری در دمشق درگذشت.
خلیل آباد
۱ – یکی از بخشهای شهرستان کاشمر ( استان نهم ) جلگه گرمسیر و سکنه آن بیش از ۳۱۰۰ تن است . محصول غلات باغهای انگور پنبه شغل مردم کشاورزی قالیچه و قالی بافی میباشد. ۲ – مرکز بخش قصبه خلیل آباد است که در ۱۵ کیلومتری مغرب کاشمر قراردارد.
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد دارای ۴۰۰ تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راه اتومبیل رو است .
خلیل آباد الیگر
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد . دارای ۹۸۰ تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و پنبه و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و راه مالرو است .
خلیل اغه شی
دهی است از دهستان ساری سوباساز بخش پلدشت شهرستان ماکو دارای ۱۲۰ تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . این ده قشلاق ایل میلان می باشد .
خلیل الرحمن
لقب حضرت ابراهیم خلیل است
خلیل الله
دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان . دارای ۱۶۰ تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و توتون . شغل اهالی زراعت و راه مالرو و در تابستان اتومبیل می توان برد .
خلیل بیک
ابن زین الدین او دوم حاکم از حکمرانان ذوالقدریه است که از سال ۷۸۷ ه. ق . تا ۷۸۸ ه.ق . حکمرانی کرد .
خلیل ثقفی
دکتر خلیل خان ثقفی معروف به اعلم الدوله فرزند میرزا عبدالباقی حکیم باشی ملقب باعتضاد الاطبائ است که میرزا عبدالباقی از اطبائ معروف ناصرالدین شاه بود .
خلیل سرا
دهی است جزئ دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن . دارای ۳۲۱ تن سکنه . آب آن از رودخانه ماسوله و محصول آن برنج و ابریشم و گردو و ذغال . شغل اهالی زراعت و کسب و راه مالرو است .
خلیل سلطان
که بنام خلیل سلطان گورکانی یا تیموری معروف است بسال ۷۸۶ هجری قمری متولد شد و بسال ۸۱۴ هجری قمری متولد شد و بسال ۸۱۴ هجری قمری درگذشت وی پسر میرزا میرانشاه گورکانی است که بسال ۸۰۷ هجری قمری بعد از مرگ امیر تیمور بجانشینی او برخاست و بر پیر محمد جهانگیر پسر عموی خود در سمرقند پیروز شد .
خلیل طالقانی
نام یکی از شاعران دوره قاجار است
خلیل عروضی
لقب خلیل بن احمد نحوی
خلیل قزوینی
ملا خلیل
خلیل گر
دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد . آب آن از چشمه برد سفید و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی زنان فرشبافی و راه مالرو است .
خلیل گرد
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج و دارای ۴۶۰ تن سکنه آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و سقز و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است .
خلیل محله
دهی است از دهستان پنچهزاره بخش بهشهر شهرستان ساری دارای ۲۰۳۵ تن سکنه آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج و غلات و پنبه و ابریشم و توتون و سیگار و صیفی و مرکبات .
خلیل وار
خلیل گونه
خلیل کلا
نام قریتی است از قرای بلوک زیر آب مازندران .
ابراهیم خلیل
نام پیغمبری از قبیله بنی سام
ام خلیل
ملقب به شجره الدر مادر ملک غیاث الدین بن ملک صالح از ملوک مصر و زنی خردمند و زیبا بود .
پطرونه خلیل
در دوره سلطان احمد خان ثالث یکی از ضباط ینی چریها و از مردم ارناودستان بود
پور خلیل
مراد ابراهیم پیغمبر است
پیره خلیل
دهی از دهستان مغان بخش کرمی شهرستان اردبیل
جبل خلیل
نام کوهی در فلسطین
چار مرغ خلیل
کبوتر و زاغ و خروس و طاوس که حضرت خلیل ( ع ) بموجب امر حقتعالی گوشت هر یک از آن چهار بر سر کوهی نهاد و باز بسوی خود طلب فرمود آنها زنده شده حاضر آمدند .
چاله خلیل
ده مخروبه ایست از دهستان مو گونی بخش آخوره شهرستان فریدن .
چشم خلیل
دهی است جزئ دهستان خسرو آباد شهرستان بیجار .
حاجی خلیل
نام محلی است در شمال غربی ارمینیه
خانقاه قدس خلیل
نام مدرسه ایست که صلاح الدین ایوبی بقدس خلیل بنا کرد .
خلال خلیل
درخت آطریلال
دره خلیل
دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان
سلطان خلیل
از سلاطین دوره گورگانی فرزند حسن بیگ از ۸۷۲ تا ۸۸۲ حکومت کرده .
سید آباد میرزا خلیل
دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه شهرستان نیشابور .
فرح آباد خلیل
دهی است از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری .
قره خلیل
از دانشمندان است . اوراست حاشیه بر فناری در منطق این کتاب در ۲۳۲ صفحه در سعادت مطبعه عثمانیه چاپ شده است
قصر خلیل
دهی است از دهستان ایرج بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در ۸۱ هزار گزی خاور اردکان و ۳ هزار گزی راه فرعی خانی من به پل خان موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل مالاریایی است .
قلعه خلیل
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در ۲۴ هزار گزی خاور الیگودرز و ۴ هزار گزی شمال شوسه الیگودرز به گلپایگان . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است .
نار خلیل
آتشی که نمرود بر افروخت سوزاند ابراهیم خلیل اله را و بمشیت خداوندی آن آتش بر خلیل اله گلستان گشت و بر دو سلام شد .

اسم خلیل‌الرحمان در اسامی پسرانه و دخترانه

خلیل
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: دوست یکدل ، لقب ابراهیم(ع)
خلیل الله
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: دوست خداوند ، لقب ابراهیم(ع)

اسم خلیل‌الرحمان در لغت نامه دهخدا

رحمان .
[ رَ ] (ع ص ) رَحْم̍ن .
بخشاینده .
(ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار).
بسیار بخشنده .
(ترجمان ترتیب عادل ص ۲).
بخشایشگر.
(یادداشت مؤلف ).
|| روزی دهنده .
(مهذب الاسماء).
|| مهربان .
(دهار).
|| (اِخ ) یکی از اسماء حسنی است و مختص به خدا و آن غالباً صفت برای اﷲ استعمال شود مانند: بسم اﷲ الرحمن الرحیم و گاهی اسم موصوف باشدمانند: الرحمن علی العرش استوی .
(قرآن ۵/۲۰).
(از اقرب الموارد).
یکی از نامهای خداوند تبارک و تعالی .
قوله تعالی : قل ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن .
(قرآن ۱۱۰/۱۷).
(ناظم الاطباء).
مشتق از رحمت ، صیغه ٔ صفت مشبهه ، معنی آن بخشاینده و اطلاق این لفظ بجز ذات حق تعالی بر دیگری روا نیست ، بخلاف رحیم ، زیرا که حق تعالی امر کرده است : قل ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن .
(قرآن ۱۱۰/۱۷).
پس از اینجا ثابت شد که رحمان هم مثل لفظ اﷲ که اسم ذات است حکم خصوصیت پیدا کرده و در رسم الخط بدون الف باید نوشت ، زیرا که رحمن یکی از نامهای مسیلمه ٔکذاب هم هست و آن کافری بوده که دعوی نبوت کرده ، پس نوشتن و ننوشتن الف بجهت تمیز و تفرقه باشد و دیگر آنکه در نوشتن الف اتباع خط قرآنی است .
(از شرح نصاب ) (غیاث اللغات ).
بخشاینده ، رحیم مثله ، و هما اسمان مشتق من الرحمة لان الرحمن مختص باﷲ تعالی و لایجوز ان یسمی به غیره .
(منتهی الارب ) (آنندراج ) : زنهار که مرجان را بی جان نگذاری زیرا که به بی جان نرسد رحمت رحمان .
ناصرخسرو.
مرا گر قوم بی رحمان براندند بجوید رحمت و اقبال رحمان .
ناصرخسرو.
حجتان دست رحمان از امام روزگار دست اگر خواهنددر تأویل بر کیوان کنند.
ناصرخسرو.
نروم جز ز پی پیشرو رحمان گر درست است که من بنده ٔ رحمانم .
ناصرخسرو.
گویی که خداست فرد رحمان مولاست همه خلق واوست مولا.
ناصرخسرو.
چند گویی که دو سال دگر است آیت خسف دفع را رأفت رحمان به خراسان یابم .
خاقانی .

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ لغت معین

رحمان
(رَ) [ ع . رحمن ] (ص .) ۱ – مهربان . ۲ – بخشاینده ، از صفات خداوند.

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ عمید

رحمان
۱. بخشاینده و مهربان. ۲. (اسم ، صفت) از نا م های خدای تعالی.

اسم خلیل‌الرحمان در فرهنگ فارسی

رحمان
سوره ۵۵ قران مکیه تعداد آیات ۷۸٫
مهربانی کردن , دلسوزی کردن , بخشودن , بخشایش
( صفت ) ۱ – مهربان . ۲ – بخشاینده . ۳ – یکی از نامهای خدا .
رحمان آباد
یا رحمن آباد ده از دهستان میر بیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد .
رحمان آباد انوج
ده از دهستان سامن بخش شهرستان ملایر
رحمان الیمامه
مسیلمه کذاب
رحمان بیگی
نام یکی از ایلات کرد ایران
رحمان سر بسر
کنایه از دفع ضرر و گذشتن از منافع باشد
رحمان قلی
ده از دهستان رویگر بخش نوخندان شهرستان درگز .
تام میر رحمان
دهی است از دهستان کندگلی بخش سرخس شهرستان مشهد است ۰
چاه رحمان
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد .
چم رحمان
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم آباد
عرش رحمان
کرسی خداوند عالمان که گرزمان نیز گویند عرش اعلی

اسم خلیل‌الرحمان در اسامی پسرانه و دخترانه

رحمان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: مهربان ، بخشاینده ، از نامهای خداوند

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز