معنی اسم گلشَن

گلشَن :    ۱- (در قديم) گلستان؛ ۲- (به مجاز) خانه، + ( گلستان.

 

 

اسم گلشن در لغت نامه دهخدا

گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِ مرکب ) جای گل و این مرکب است از گل و شن که کلمه ٔ نسبت است. (غیاث ) (آنندراج ). مرادف گلستان. (آنندراج ). گلزار. (صحاح الفرس ) :
نبید روشن چو ابر بهمن
بنزد گلشن چرا نباری.
رودکی.
سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن.
کسایی.
با نعره ٔ اسبان چه کنم لحن مغنی
با نوفه ٔ گردان چه کنم مجلس و گلشن ؟
ابوابراهیم اسماعیل بن منصور.
کز این بگذری شهر بینی فراخ
همه گلشن و باغ و میدان و کاخ.
فردوسی.
لاجرم دشمنان به زندانند
خواجه شادان به طارم و گلشن.
فرخی.
فروبارید بارانی به گردون
چنانچون برگ گل بارد به گلشن.
منوچهری.
با ملک چه کار است فلان را و فلان را
خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار.
منوچهری.
از گلشن استادم به دیوان آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۴۹).
گر تنم از گلشن دور است، من
از دل پر حکمت در گلشنم.
ناصرخسرو.
گلخن با دانا گلشن شود
گلشن با بیخردان گلخن است.
ناصرخسرو.
گل بی خار اندر گلشن دهر
به چشم تیزبین کی میتوان دید.
مسعودسعد.
گر ز گلشن ها براند ما به گلخنها رویم
یار با ما دوست باشد گلخن ما گلشن است.
سنایی.
شاها ز گل باغ جلال تو که بشکفت
شد گلشن نیلوفری از عطر چو گلزار.
سیدحسن غزنوی (دیوان ص ۷۳).
در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف
دود از سموم غصه به گلشن درآورم.
خاقانی.
هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
وز صور آه بر فلک آوابرآورم.
خاقانی.
در آن گلشن چو سرو آزاد می باش
چو شاخ میوه ٔ تر شاد می باش.
نظامی.
طوافی زد در آن فیروزه گلشن
میان گلشن آبی دید روشن.
نظامی.
چو آن گلشن که می جویم نخواهد یافت کس هرگز
ره عطار را زین غم بجز گلخن نمیدانم.
عطار (دیوان ص ۴۲۰).
هوای باغ جهان را چو بلبلی بودم
که بود گلشن صدر تو آشیانه ٔ من.
سیف اسفرنگ.
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود.
حافظ.
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید؟
حافظ.
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید بسوی روزن باز.
حافظ.
در گلشن زمانه اگر گل نمیشوی
خود خار هم مباش خدا را گیاه باش.
محیط قمی.
|| خانه. (صحاح الفرس ) :
نشستند در گلشن زرنگار
بزرگان پرمایه با شهریار.
فردوسی.
چنان بد که در گلشن زرنگار
همی خورد روزی می خوشگوار.
فردوسی.
بسازید در گلشن زرنگار
یکی بزم خرم تر از نوبهار.
اسدی (گرشاسب نامه ).
گلشن چو کرد مرد در او کاه دود
گلخن شود ز دود سیه گلشنش.
ناصرخسرو.
دلش میداد گفت ای شمع گلشن
چراغ دیده و مهتاب روشن.
نظامی.
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) محمدعلی. نام پدر قاآنی بود که به گلشن تخلص میکرد و اصلش از ایل زنگنه ٔ کرمانشاه بود. مدتی در اصفهان و شیراز بسر برد. در عروض و قافیه تتبعی داشت در ایام مشیب او که زمان شباب مؤلف بود مکرر در شیراز صحبتش دست میداد. مردی قانع، درویش مشرب و متوسطالطبع بود. بزرگان عهد رعایتش لازم میشمردند و سیاق اشعارش پسندیده فصحای زمان بیفتاد. پسران قابل از او ماندند که یکی از آنها جناب میرزا حبیب اﷲ، متخلص به قاآنی رحمه اﷲ بود و از فحول فضلای شعرای معاصرین گردید. او راست :
دلم دارد تمنای وصالش
دریغا از تمنای محالش
به بالینم میاریدش دم نزع
مباد از مردنم گیرد ملالش
و نیز از اوست :
شده تابش ز زلف از تاب زلفی
پریشانی بجمع لشکری بین
ز ناز آن خون که مردم را به دل کرد
کنون بر عارض از چشم ترش بین.
(از مجمع الفصحاء ج ۲ ص ۴۲۲).
و رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ص ۲۱۶ شود.
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چارکی بخش لنگه ٔ شهرستان لارواقع در ۱۰۸۰۰۰گزی شمال باختر لنگه و شمال کوه چهر. هوای آن گرم و دارای ۲۵۳ تن سکنه است. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرماست. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان واقع در ۸۰۰۰گزی شمال زرند و ۳۰۰۰گزی باختر راه فرعی زرند به راور. دارای ۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
گلشن.[ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔشهرستان نیشابور واقع در ۲۸هزارگزی جنوب نیشابور. هوای آن معتدل و دارای ۱۹۵ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد واقع در ۳هزارگزی جنوب خاوری مشهد. هوای آن معتدل و دارای ۳۵۰ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلشن. [ گ ُ ش َ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهردیران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در ۳۰هزارگزی شمال خاوری مهاباد و ۱۰هزارگزی شمال باختری مهاباد به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای ۴۰۰ تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات، چغندر، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سلوئیه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان واقع در ۳۲۰۰۰گزی جنوب باختری زرند و ۱۶۰۰۰گزی خاور راه مالرو زرند به رفسنجان. دارای ۶ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در ۳۶هزارگزی شمال خاوری چکنه ٔ بالا. هوای آن معتدل و دارای ۸۳ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلشن. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام جدیدی است که برای طبس تعیین شده است. رجوع به طبس شود.

اسم گلشن در فرهنگ فارسی

گلشن
دهلوی سعد الله ملقب به شاه گلشن ( ف. ۱۱۴٠ م . ) صوفی و شاعر فارسی گوی هندی که اشعار بسیاری دارد .
گلزار، گلستان، باغی که گلهای فراوان داشته باشد
( اسم ) گلستانگلزار : بسیط عالم بجمال چهر. جهان آرایش گلشن و چشم جهان بنور طلعت بهجت فزایش روشن ساخت . ( المعجم ) یا گلشن قدس . عالم جبروت : طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم ? ( حافظ ) ۲ – خان. آراسته : نشستند در گلشن زرنگار بزرگان پرمایه با شهریار .
نام جدیدی است که برای طبس تعیین شده است .
گلشن آباد
دهی است از دهستان چناران بخش حوم. ارداک شهرستان مشهد
گلشن آرا ی
( صفت ) آنکه گلشن را آرایش دهد باغبان . ۲ – ( صفت ) سرخ مانند گل ( سرخ ) .
گلشن دهلوی
اسمش سعدالله ملقب بشاه گلشن بوده و ارادات خود را در خدمت مولانا شیخ عبد الاحد نواد. شیخ احمد هنرمندی تربیت نموده
گلشن راز
منظومه فارسی سروده شیخ محمود شبستری وی این کتاب را در جواب سوالات میر سید حسین هروی خلیفه شیخ بهائ الدین ملتانی سروده و معانی تصوف را در مثنویی شیرین در هزار بیت شرح داده است.
گلشن صبا
منظومه ایست فارسی سروده فتحعلی خان صبا ( ف. ۱۲۳۸ ه .ق . ) . این منظومه بسیار مطبوع است و بتقلید از بوستان شیخ سعدی ساخته شده وبهمان سبک و وزن است و شامل داستانهای کوتاه و زیبا و پند و اندرز میباشد .
گلشن طراز
( صفت ) گلشن آرا باغبان : رهی گلشن طراز بزم نیرنگ چو بوی گل نهان در پرد. رنگ . ( بیدل )
گلشن فروز
۱ – ( صفت ) روشن کنند. گلشن . ۲ – معشوق محبوب : زما گر شبی رفت روزی رسید گلی رفت و گلشن فروزی رسید . ( نظامی )
گلشن قدس
کنایه از عالم جبروت است .
سبز گلشن
کنایه از آسمان است
باغ گلشن
باغی در تهران
عین گلشن
نام چشمه ایست نزدیک طوس

اسم گلشن در فرهنگ معین

گلشن
( ~ . شَ) (اِمر.) گلزار، گلستان .

اسم گلشن در فرهنگ فارسی عمید

گلشن
باغی که گل های فراوان داشته باشد، گلزار، گلستان.
گلشن آرا
آرایندۀ گلشن، باغبان.
گلشن طراز
گلشن آرا، باغبان.
گلشن فروز
روشن کنندۀ گلشن.

اسم گلشن در اسامی پسرانه و دخترانه

گلشن
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: golšan) (در قدیم) گلستان، (به مجاز) خانه، گلستان – گلستان

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز