معنی اسم گلستان

گلستان :    ۱- جايي كه در آن گل‌هاي بسيار و گوناگون پرورش می‌دهند، گلزار، گلشن؛ ۲- (اَعلام) ۱) کتاب فارسی از سعدی، شامل حکایتهایی به نثر همراه با شعر، غالباً با نتیجه گیریهای اخلاقی [تألیف در ۶۵۶ هجری]، از مؤثرترین کتابها در شکل‌گیری نثر فارسی از قرن ۸ به بعد؛ ۲) استانی در شمال ایران، در جنوب غربی دریای خزر.

 

 

اسم گلستان در لغت نامه دهخدا

گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه واقع در ۱۵هزارگزی شمال باختری رشخوار و ۶هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی تربت به رشخوار. آب آن ازقنات و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی آنان قالیچه و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ازغند بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه، واقع در ۱۶هزارگزی شمال فیض آباد و ۶هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی مشهد به کاشمر. هوای آن معتدل و دارای ۱۴۵ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان مرکزی بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع در ۴۰۰۰گزی خاور طرقبه، سر راه مشهد به طرقبه. هوای آن معتدل و دارای ۸۰۸ تن سکنه است. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در ۳۲هزارگزی خاور تربت جام. هوای آن گرم و دارای ۳۲ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در ۱۸هزارگزی جنوب باختری فریمان و ۳هزارگزی خاور راه مالرو عمومی فریمان به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای ۱۹۹ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، میوه و چغندر است.شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین واقع در ۲۵هزارگزی شمال باختری نائین و ۴هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اردستان نائین. هوای آن معتدل و دارای ۲۱۳ تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
گلستان. [ گ ُ ل َ / گ ُ س ِ / گ ُ ل ِ ] (اِ مرکب ) (از: گل + ستان، پسوند مکان ). گلستو. آنجا که گل بسیار باشد.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). محل روییدن گل. جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه. گلزار :
تهمتن ببردش به زابلستان
نشستنگهی ساخت در گلستان.
فردوسی.
نه همی بازشناسند عبیر از سرگین
نه گلستان بشناسند ز آبستنگاه.
قریع الدهر.
گلستان بهرمان دارد همانا شیرخوارستی
لباس کودکان شیرخواره بهرمانستی.
فرخی.
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان.
منوچهری.
گیاهی چند خود روید به بستان
دهندش آب در سایه ی گلستان.
(ویس و رامین ).
شاه چو دل برکند ز بزم گلستان
آسان آرد به چنگ مملکت آسان.
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص ۶۳۵).
یکی فرخنده گل بودی که اکنون
همی فردوس شاید گلستانت.
ناصرخسرو.
آب را چون مدد بود هم از آب
گلستان گردد آنچه بود خراب.
سنایی.
ناهید سزد هزاردستان
کایوان تو گلستان ببینم.
خاقانی.
قصرش گلستان ارم صدرش دبستان کرم
در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته.
خاقانی.
ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه
گلستانی نهاده در نظرگاه.
نظامی.
خال مشکین بر گلستان میزنی
دل همی سوزی و بر جان میزنی.
عطار.
این عجب بلبل که بگشاید دهان
تا خورد او خار را با گلستان.
مولوی.
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی (بدایع).
در گلستان ارم دوش چو از لطف صبا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت.
حافظ.
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش.
حافظ.
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) (کاخ…) رجوع به کاخ گلستان شود.
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) کنیزک سلطان یمین الدوله محمود غزنوی است، سلطان یمین الدوله را به مشاهده ٔ او استیناسی تمام و به مغازله ٔ او رغبتی بر کمال بود چون به باد خزان وفات ورقات آن گلستان بر خاک ریخت و از آن [ در حضرت ] شاه نقل کردند او جزع بسیار کرد و این سه بیت در مرثیه پرداخت :
تا تو ای ماه زیر خاک شدی
خاک را بر سپهر فضل آمد
دل جزع کرد، گفتم ای دل صبر
این قضا از خدای عدل آمد
آدم از خاک بود و خاکی شد
هرکه زو زاد باز اصل آمد.
(از لباب الالباب ص ۲۴ چ سعید نفیسی ).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) (کوه…) کوهی است به موغانات نوسنگ در فرسنگ، در او گلهای خودرو و خوشبوست.گویند که در زمان سابق آنرا ملاحده به فردوس کرده اندو نزهتگاه ایشان است. (نزهة القلوب چ لیدن ص ۱۹۹).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) (کوه…) حمداﷲ مستوفی نویسد: کوهی است به طوس… رجوع به نزهة القلوب چ لیدن ص ۱۹۹٫
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) چشمه ٔ… از مزارع خنامان کرمان است. (مرآةالبلدان ص ۲۲۴).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران. دارای ۳۰ تن سکنه و مزرعه ٔ شریف آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طفرود بخش دستجرد شهرستان قم. دارای ۱۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع در ۸۵۰۰گزی باختر علی آباد، کنار راه مالرو. هوای آن معتدل و دارای ۳۲۰ تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ گفش گیری و محصول آن غلات، هندوانه، توتون و سیگار است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان نجاری و آهنگری است. راه مالرو دارد و اتومبیل نیز میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود واقع در ۱۶۰۰۰گزی باختر نردین و ۱۸۰۰۰گزی خاور راه شوسه ٔ شاهرود به گرگان. هوای آن سرد و دارای ۱۲۰ تن سکنه است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایردی موسی بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل، واقع در ۲۵۰۰گزی جنوب اردبیل و ۳هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز به اردبیل. هوای آن معتدل و دارای ۶۱۴ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در ۱۷هزارگزی خاور مرکز بخش کیوی و ۱۲هزارگزی راه شوسه ٔ هروآباد به میانه. هوای آن سرد و دارای ۷۹۸ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و دارای مراتع و مزارع در کوههای طالش است. محل سکنای ایل شاطرانلو میباشد. در دو محل بفاصله ٔ هزار گز به نام گلستان بالا (علیا) و گلستان پائین (سفلی ) معروف است و سکنه ٔ گلستان پائین ۲۹۱ تن است. دارای دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در ۳۴هزارگزی شمال باختری نورآباد و ۱۱هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه. محلی تپه ماهور و هوای آن سرد میباشد. سکنه ٔ آن ۱۵۰ تن و آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفه ٔ غیب غلام بوده و قسمتی از آنان چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در ۳۰۰۰۰گزی شمال خاوری زرند و ۳۰۰۰گزی شمال فرعی زرند به چترود. دارای ۲۰ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در ۵۰۰۰۰گزی شمال میناب، سر راه فرعی کهنوج به میناب. دارای ۳۰ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهسرد بخش بافت شهرستان سیرجان واقعدر ۸۴۰۰۰گزی جنوب بافت، سر راه فرعی بافت به دولت آباد. هوای آن سرد و دارای ۸۹ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم واقع در ۷۶۰۰۰گزی جنوب خاوری راین، کنار راه شوسه ٔ جیرفت به بم. هوای آن سرد و دارای ۱۵۰ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به ده مجنون شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
گلستان. [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع در ۱۱هزارگزی شمال خاوری فدیشه. هوای آن معتدل و دارای ۳۴۹ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن بنشن است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو و دفتر ازدواج و طلاق نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).

اسم گلستان در فرهنگ فارسی

گلستان
مقر پادشاهان قاجار در تهران واقع بین خیابانهای ناصر خسرو و بوذر جمهری … که اکنون مراسم سلام رسمی در جشنها در آنجا انجام میگیرد .
جائی که درخت وبوته گل بسیارباشد، گلزار، گلشن، گلستوهم گفته شده
( اسم ) ۱ – جایی که در آن گل بسیار باشد گلزار : شاه چو دل بر کند ز بزم گلستان آسان آرد بچنگ مملکت آسان . ۲ – جایی که در آن گل سرخ بسیار روییده . ۳ – یکی از ادوار ملایم موسیقی قدیم .
دهی است از بخش حومه شهرستان نائین .
گلستان زاده
گل و سبزه . آنچه در گلستان رسته است
گلستان محله
دهی است از دهستان دو هزار شهرستان شهسوار
جلال آباد گلستان
دهی است از بخش حومه شهرستان نائین واقع در ۱۸ هزار گزی باختر نائین و ۸ هزار گزی شمال اردستان بنائین . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است .
چشمه گلستان
مولف مر آت البلدان نویسد : (( از مزارع خنامان کرمان است ))
قلعه گلستان
ده کوچکی است از بخش ایوانکی شهرستان دماوند .
موزه کاخ گلستان
کاخ سلطنتی گلستان ( تهران ) حاوی بهترین و نفیس ترین آثار دوره قاجاریه است .این کاخ در زمان آغا محمد خان قاجار در تهران بنا شد و فتحعلیشاه نیمی از بناهای آنرا تکمیل کرد و کاخ گلستان فعلی هم اکنون موزه اشیائ سلطنتی است و هفت اطاق بیشتر ندارد که در زمان ناصرالدین شاه بنا شد .
فرهنگ معین
گلستان
(گُ لِ) (اِ.) باغ گل، باغی که در آن گل – های گوناگون پرورش می دهند، گلشن .

اسم گلستان در فرهنگ فارسی عمید

گلستان
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. &delta، در شعر گاهی به جهت ضرورت گُلسِتان می گویند: گل دگر ره به گلسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱: ۱۹).

اسم گلستان در اسامی پسرانه و دخترانه

گلستانه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: golestāne) (گلستان + ه/e، / (پسوند نسبت) )، منسوب به گلستان، گلستان – نام روستایی در نزدیکی کاشان

قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز