نام های اصیل دختر ایرانی با ریشه فارسی(پ)
پ | |||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | ||
پادینا | padina | فارسی | در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود | ||
پارمیدا | parmida | فارسی | پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است | ||
پارمیس | parmis | فارسی | نام دختر بردیا که زنِ داریوش (اول) بود. | ||
پارمین | parmin | فارسی | (پار + مین ) ۱- تکه یا قطعهای از بلور ؛ ۲- نام زنِ داریوش. | ||
پانیا | paniya | فارسی | به معنی محافظ و نگهدارنده. | ||
پانیذ | paniz | فارسی | شکر | ||
پدیده | padideh | فارسی |
۱- (در فلسفه) آنچه اتفاق میافتد یا وجود دارد و میتوان آن را تجربه کرد؛ ۲- پدیدار؛ ۳- (به مجاز) شخص، چیز یا حادثهی چشمگیر.
|
||
پرتو | parto | فارسی | درخشش، تلألو | ||
پردیس | Par-dis | فارسی | فردوس ، باغ، بستان | ||
پُرسا | porsa | فارسی | پرسنده، جستجوگر، پرسشگر. | ||
پَرسا | Parsā | فارسی |
نرم و لطیف مانند پر.
|
||
پرستش | parastesh | فارسی | ۱- (اسم مصدر از پرستیدن)، پرستیدن؛ ۲- (در قدیم) خدمتکاری. | ||
پرستو
|
parastoo | فارسی |
پرنده ای سیاه و سفید با بالهای باریک که مهاجر است
|
||
پرشاد | parshad | فارسی | نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی | ||
پرنا | parna | فارسی | (در قدیم) پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار | ||
پرند | Parand | فارسی | پرن ، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده | ||
پَرَنسا | Paransā | فارسی | (پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت))، ۱- شبیه ستاره پروین؛ ۲- همانند ابریشم و دیبا؛ ۳- (به مجاز) زیبا و لطیف. | ||
پرنیا | Parniyā | فارسی | = پرنیان=ﭘﺎرﭼﻪ اﺑﺮﯾﺸﻤﯽ داراﻯ ﻧﻘﺶ و ﻧﮕﺎر | ||
پروا | parva | فارسی | ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری ، فراغت و آسایش، توجه | ||
پروانه | parvane | فارسی | حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ | ||
پری | pari | فارسی | ۱- (فرهنگ عوام) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفتهی خود میکند؛ ۲- (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظریف؛ ۳- (در ادب فارسی) پری گاه به معنای «فرشته» و متضاد نام های مانند دیو و اَهرِمن، به معنای شیطان به کار رفته است. | ||
پریا | Pariyā | فارسی | (پری + الف اسم ساز)؛ همانند پری. | ||
پروین | pərvin | فارسی | ﺩﺳﺘﻪ اﻯ از ﺷﺶ ﺳﺘﺎرﻩ درﺧﺸﺎﻥ در ﺻﻮرﺕ ﻓﻠﮑﯽ ﺛﻮر، ﺛﺮﯾﺎ | ||
پریاس | فارسی | گلبرگ یاس ، زیبا و با طراوت ، شاداب و جذاب | |||
پریچهر | Pari-chehr | فارسی |
دارای صورتی همچون فرشته
|
||
پریزاد | Pari-zād | فارسی |
(در قدیم) ۱- پریزاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ ۲- (به مجاز) زیبارو.
|
||
پریسا | Parisā | فارسی |
زیبا چون پری
|
||
پریماه | Pari-mah | فارسی | زیبا چون ماه و پری | ||
پریناز | pari-naz | فارسی | دارای ناز و کرشمه ای چون پری | ||
پریوش | pari-vash | فارسی |
(پری + وش (پسوند شباهت))، مانند پری در زیبایی.
|
||
پگاه | pegah | فارسی |
سپیده دم
|
||
پوپک | poopak | فارسی |
نوعی پرنده,
|
||
پوران | pooran | فارسی |
۱- (= بوران) سرخ، گلگون؛ ۲- (اَعلام) ۱) نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی؛ ۲) بانوی ایرانی دختر حسن ابن سهل و همسر مأمون عباسی [۱۹۲-۲۷۱ قمری].
|
||
پوراندخت | poran-dokht | فارسی |
یکی از شخصیت های شاهنامه
|
||
پوری
|
poori | فارسی |
موفق
|
||
پونه
|
poone | فارسی |
گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانوادهی نعناع که برگها وگلهای آن مصرف دارویی دارد؛ پودنه.
|
||
پیوند
|
Pey-vand | فارسی |
رابطه
|