معنی اسم پَرَندیس

پَرَنديس :    (پَرَن + ديس (پسوند شباهت))، ۱- شبيه به پَرَن ش پَرَن؛ ۲- (به مجاز) زيبارو.

 

 

اسم پرندیس در اسامی پسرانه و دخترانه

پرندیس
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: paran dis) (پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، به علاوه (به مجاز) زیبارو – نرم و لطیف چون پرند

 

اسم پرندیس در لغت نامه دهخدا

پرن. [ پ َ رَ ] (اِخ ) پروین. ثُریّا. پَرو. و آن چند ستاره است یکجا جمع شده در کوهان ثور و بعربی ثریا خوانندش. (برهان ). پروه. (رشیدی ) :
بخط و آن لب و دندانش بنگر
که همواره مرا دارند در تاب
یکی همچون پرن بر اوج خورشید
یکی چون شایورد از گرد مهتاب.
فیروز مشرقی.
شاخش ملون همچو قوس قزح
برگش درخشان همچو نجم پرن.
فرخی.
تا چو خورشید نتابد ناهید
چون دوپیکرنبود نجم پَرَن.
فرخی.
حال ولایتی بمثال بنات نعش
از مردم گریخته برکرد چون پرن.
فرخی.
جهان را همه ساله اندیشه بود
از این تا نهد تخت او بر پرن.
فرخی.
چون سه سنگ دیگپایه هقعه بر جوزا کنار
چون شرار دیگپایه پیش او خیل پَرَن.
منوچهری.
مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد
از برای مدح تو آید فراهم چون پرن.
سوزنی.
میان عترت و اولاد مرتضی و نبی
چو بدر باشد بر آسمان میان پرن.
سوزنی.
متفرق بنات نعش از هم
بهم اندر خزیده نجم پرن.
مسعودسعد.
نخفته ام همه شب دوش و بوده ام نالان
خیال دوست گواه من است و نجم پرن.
مسعودسعد.
ز بخشش تو اگر بانگ بر زمانه زنند
بنات نعش بهم درفتد بشکل پرن.
کمال اسماعیل.
بگاه فکرت اگر بر بنات نعش روم
بنوک کلک بنظم آورم چنان پرنش.
کمال اسماعیل.
اطلس چرخی گردون بهر قد قدر اوست
خیط درزش آفتاب و دکمه ٔ جیبش پرن.
نظام قاری (دیوان البسه ).
رجوع به ثریا و پروین شود. || منزلی از منازل قمر؟. (برهان ).
پرن. [ پ َ رَ ] (اِ) دیبای منقش و لطیف. پرنیان :
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
گفتا یکی پرند سیاه و یکی پرن.
فرخی.
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد بمثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا
چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی بمیان پَرَنا.
منوچهری.
بروی و سینه و ساعد خجل شدند از وی
یکی حریر و دوم حله و سیم پرنا.
ادیب صابر.
|| (اِ، ق ) بمعنی دیروز که روز گذشته باشد. (برهان ).

اسم پرندیس در فرهنگ فارسی

پرن
شش ستاره کوچک که در کوهان ثور جمع شده اند و آن را به عقد ( گردن بند ) یا خوشه انگور تشبیه کنند ثریا نرگسه نرگسه چرخ و آن منزلی است از جمله بیست و هشت منزل قمر.
پروین ستاره پروین، ثریا، پرنیان، گذشته، پیشین، دیروز، روزگذشته
دیروز روز گذشته .

اسم پرندیس در فرهنگ معین

پرن
(پَ رَ) (اِ.) ۱ – دیبای منقش و لطیف . ۲ – پل، مرز.
(پَ رَ) (ق .) گذشته، پیشین .
( ~.) (اِ.) نک پروین .

اسم پرندیس در فرهنگ فارسی عمید

پرن
۱. گذشته، پیشین.
۲. (اسم) دیروز، روز گذشته.
۱. (نجوم) = پروین: متفرق بنات نعش از هم / به هم اندر خزیده نجم پرن (مسعودسعد: ۳۳۳).
۲. = پرنیان

اسم پرندیس در اسامی پسرانه و دخترانه

پرن
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: paran) (مخففِ پروین )، (در قدیم) (در نجوم) پروین، پرنیان پروین و پرنیان – پروین
پرنا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: parnā) (در قدیم) پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار پرنیان – پرنیان
پرناز
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: مرکب از پر + ناز (زیبا، قشنگ)
پرناک
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: جوان، برنا
پرند
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: parand) (= پرن، پروین) (در قدیم) نوعی پارچه ی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، حریر ساده، (در گیاهی) گروهی از گیاهان درختچه ای از خانواده علف هفت بند که در نواحی بیابانی و نیمه بیابانی می رویند + نک پرن و پروین – پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده
پرندخت
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: paran doxt) (پَرَن + دخت = دختر )، دختری که مثل پرن زیبا و لطیف است، (به مجاز) زیبارو – دختر لطیف چون پرند
پرنددخت
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: پرندخت
پرنددیس
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: پرندیس
پرندوش
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: paran doš) (در قدیم) پریشب، پرندوشین – پس پریشب
پرندک
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: پشته، کوه کوچک
پرندیس
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: paran dis) (پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، به علاوه (به مجاز) زیبارو – نرم و لطیف چون پرند
پرندین
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نرم و لطیف چون پرند
پرنسا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: مانند ستاره پروین، دیبای منقش و لطیف، پرنیان
پرنگ
نوع: دخترانه
ریشه اسم: کردی
معنی: هم به ضم پ و هم به کسر پ خوانده می شود، برق شمشیر، نور و فروق گوهر، برقو تلألو هر چیز، نوعی فلز مرکب از مس و روی و برنج
پرنوش
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: pornuš) (در قدیم) (به مجاز) شیرین، زیبا، دوست داشتنی – به ضم پ، شیرین، زیبا، دوست داشتنی
پرنون
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: parnun) (= پرنیان )، پرنیان – پرنیان
پرنیا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: parniyā) (= پرنیان )، پرنیان – فرنیا
پرنیان
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: parniyān) (در قدیم) پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار، نوعی پارچه ی حریر که برای نوشتن به کار می بردند، پرده ی نقاشی – پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار
پرنین
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: مانند پر

 

اسم پرندیس در لغت نامه دهخدا

دیس. [ دَ ] (ع اِ) پستان. (قاموس ) پستان. لغت عراقی است.(منتهی الارب ). ثدی. (ناظم الاطباء). || حمله و سر پستان. || پیزر. (ناظم الاطباء).
دیس. [ ی َ ](ع اِ) ج ِ دیسة. (منتهی الارب ). رجوع به دیسة شود.
دیس.(ع اِ) ج ِ دیسة. (تاج العروس ). رجوع به دیسة شود.
دیس. (ع اِ) کلمه ای است دخیل بمعنای گیاههایی که در آب روید و از آن حصیر سازند. (از معجم الوسیط). اسل. سمار. نی بوریا. سخونوس الاجامی. کولان. (یادداشت مؤلف ). و انما الفرق بینه (بین البردی ) و بین القرطاس المحرق ان البردی والدیس المحرق اضعف من القرطاس المحرق. (ابن البیطار ص ۸۷ ص ۱۵ ج ۱). و لکلرک دیس را به ژنک در اینجا ترجمه کرده است.
دیس. (پسوند) صورتی دیگر از دیز، دس، دیسه به معنی گون. وش. فش. (یادداشت مؤلف ). همتا و مانند و شبیه ونظیر. (برهان ). شبیه و مانند. (جهانگیری ). این لفظ برای تشبیه می آید بمعنی همتا و مثل و مانند. (غیاث ).این کلمه گاه به صورت مستقل می آید چون :
خوش آید ترا از گدایان مکیس
که در بذل هستی تو بی شبه و دیس.
؟
ندارد درگه شاه جهان دیس
بگیتی دربجز تمثال سدکیس.
عمادی.
و گاه به صورت پسوند و مزید مؤخر چون کلنگ دیس. خوردیس. فرخاردیس. تندیس. طاقدیس. ماه دیس.مهردیس. خایه دیس. (نوعی قارچ که به تخم مرغ ماند). ترنج دیس. (المعجم ) مردم دیس. (المعجم ). و در کلمه ٔ دزندیس نیز هرچند معنی جزء اول (دزن ) امروز معلوم نیست ولی مرکب با همین مزید مؤخر می نماید. (یادداشت مؤلف ) : تخت طاقدیس بودش و او تمام بساخت. (مجمل التواریخ ). و دارالملک او [ضحاک ] بابل بوده اول آنجایگاه سرای بزرگ کرده بود و کلنگ دیس نام نهاد. (مجمل التواریخ ). و کان بیوارسف ینزل بابل فاتخذها داراً علی هیاءة کرکی و سماها، کلنگ دیس. (تاریخ سنی ملوک الارض حمزه ٔ اصفهانی ).
چو تیغ گیرد بهرام دیس شورانگیز
چو جام گیرد خورشیدوار زرافشان.
فرخی.
یکی خانه کرده ست فرخاردیس
که بفروزد از دیدن اوروان.
فرخی.
در آن آرزوگاه فرخاردیس
نکرد آرزو بامقابل مکیس.
نظامی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هر صورتی قالبی ریخته.
نظامی.
چه قدر آورد بنده ٔ حوردیس
چو زیر قبا دارد اندام پیس.
سعدی.
|| (اِ) بشقاب کشیده. کشکولی. (یادداشت مؤلف ). || رنگ و لون. دیز. رجوع به دیز شود. || بهندی به معنی روز است که بعربی یوم خوانند. (برهان ). در فارسی هندی روز. (ناظم الاطباء). || بهندی ملک و ولایت را گویند. (از برهان ). در فارسی هندی ملک و ولایت. (ناظم الاطباء). || مخفف دیسک. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دیسک شود.
دیس. (اِخ ) بنابروایت طبری (چ لیدن ص ۱۵۴) نام فرزند سیامک است. (از حاشیه ٔ تاریخ سیستان ص ۳ چ بهار).

اسم پرندیس در فرهنگ فارسی

دیس
شبیه، مانند، نظیر، همتا، بصورت پسوندباکلمات، بشقاب درازوبزرگ
( اسم ) ۱ – صفحهای آهنین مدور قرص . ۲ – صفحهای چوبین که در میان طوقی فلزی جای داده شده و آنرا در میدان وزرش پرتاب کنند . ۳ – بشقاب دراز و بزرگ دیس .
بنابروایت طبری نام فرزند سیامک است .
دیس فس
همانا .
پاس دیس
نوعی از بازی که به سه تاس کنند و برای بردن آن باید از ده بیشتر داشت
خایه دیس
( اسم ) قارچ سماروغ .
دیو دیس
( صفت ) ۱ – مرد عظیم الجثه بد شکل . ۲ – مکار دغلباز .
مردم دیس
چون مردم
کلنگ دیس
نام سرای ضحاک که در بابل ساخته بود به شکل کلنگ یا کرکی
بال دیس
[flying wing] [حمل ونقل هوایی] هواپیمایی که بخش اعظم پیکر آن بال است
پوشنی دیس
[stratiformis, stratiform] [علوم جَوّ] ابری که به صورت ورق یا لایۀ افقی و وسیع گسترش می یابد؛ این اصطلاح همراه با ابرهای فرازکومه ای و پوشن کومه ای و گاهی پرساکومه ای می آید
فرخار دیس
۱ – مانند بتخانه آراسته و مجلل ۲ – مانند شهر فرخار زیبا و آراسته .
کومه ای دیس
[cumuliform] [علوم جَوّ] ابری که ویژگی اصلی آن گسترش قائم به صورت تپه و گنبد و برج باشد

اسم پرندیس در فرهنگ معین

دیس
(اِ.) رنگ، لون . ۲ – شبیه، نظیر.
پسوند شباهت و لیاقت : طاقدیس، تندیس .

اسم پرندیس در فرهنگ فارسی عمید

دیس
بشقاب دراز و بزرگ.
۱. شبیه، نظیر، مثل، مانند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تندیس، خایه دیس، طاقدیس، یکی خانه کرده ست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی: ۲۴۸).
۲. (اسم) [قدیمی] شبیه، نظیر، مثل، مانند.
خایه دیس
۱. بیضی.
۲. قارچ.

اسامی مشابه

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز