معنی اسم یُسرا

يُسرا :    (عربي) ۱- آسان، فراخي، به آساني، به سهولت؛ ۲- (در قديم) چپ، طرف چپ در مقابلِ يمني.

 

 

اسم یسرا در لغت نامه دهخدا

یسر. [ ی َ ] (ع اِ) ثروت و دولت و توانگری، مذکر آید. (ناظم الاطباء).
یسر. [ ی َ ] (ع مص ) به سوی چپ آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). از جانب چپ کسی آمدن. (ناظم الاطباء). || به آسانی زادن زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دست راست را به سوی خود درکشیدن. (ناظم الاطباء). || فرو رویه تافتن به اینکه دست راست را به سوی خود درکشی. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سوی روی خود نیزه زدن. || بخش بخش کردن شتر قمار را به جهت قسمت. || قمار باختن. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] (ع اِمص ) انقیاد و فرمانبرداری خواه در انسان باشد و یا در اسب. (ناظم الاطباء). انقیاد و فرمانبرداری. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نرمی. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] (ع مص ) آسان گردیدن. || نرم گردیدن. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرمانبردار گردیدن. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
یسر. [ ی ُ / ی ُ س ُ ] (ع اِمص ) توانگری. (دهار). توانگری و فراخ دستی. خلاف عسر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراخی. (آنندراج ). فراخ دستی. میسرة. مقابل عسر، تنگدستی. (یادداشت مؤلف ) :
همواره یمن باد ترا بر یمین
پیوسته یسر باد ترا بر یسار.
فرخی.
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین و یسر باشد بر یسار.
فرخی.
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار او.
فرخی.
گر یمن کسی طلب کند یمنی
ور یسر کسی طلب کند یسری.
منوچهری.
راه سفر گزینی هر سال یمن و یسر
با تو دلیل راه و رفیق سفر شود.
مسعودسعد.
به شب و روز یمن و یسر جهان
بر یمین تو و یسار تو باد.
مسعودسعد.
هست ترا ملک و دین تخت و نگین و قلم
هست ترا یمن و یسر جفت یمین و یسار.
خاقانی.
درد عسر افتاد و صافش یسر آن
صاف چون خرما و دردی بسر آن.
مولوی.
|| آسانی. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). مقابل عسر، سختی. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) آسان و میسر. (یادداشت مؤلف ) : و این طریقی محمود و سیرتی پسندیده است اگر یسر شود. (کشف المحجوب هجویری ص ۲۳۴). || (اِ) مقام. (دهار). || دست چپ. (از مهذب الاسماء). || سوی دست چپ. (دهار) :
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم مانند طوق.
مولوی.
|| ج ِ یَسار و یِسار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به یسار شود.
یسر. [ ی ُ ] (ع مص ) سهل و آسان گردیدن. (ناظم الاطباء). آسان شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص ۱۰۸) (دهار) (المصادر زوزنی ) (غیاث ). || اندک گردیدن. (ناظم الاطباء). اندک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص ۱۰۸) (دهار) (المصادر زوزنی ). || توانگر گردیدن. بی نیاز گشتن. یسار. (منتهی الارب ). || واجب شدن. (دهار). || قمار بازیدن. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار).
یسر. [ ی َ س َ ] (ع ص، اِ) آسان. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حاضرشده. (ناظم الاطباء). آماده. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گروه گرد آمده بر قمار. || قمارباز. || امین تیر قمار. || نام تیر سوم از تیرهای قمار. ج، یسار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رجل اعسر یسر؛ مردی که به هردو دست برابر کار کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِمص ) سهولت و آسانی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
یسر. [ ی َ س ِ] (ع ص ) سهل و آسان. (ناظم الاطباء). آسان. (غیاث ).
یسر. [ ی ُ ] (اِ) مرجان سیاه. حجرالعقاب. حجرالنسر. حجرالماسکة. حجرالبهت. اکتمکت. دانه های سیاهی که از آن سبحه کنند. (یادداشت مؤلف ). || چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن در ساختن تسبیح و منبت کاری استفاده می کنند. از گل و دانه ٔ درخت بان ماده ٔ معطری به دست می آورند که در عطرسازی مورد استفاده دارد. درخت بان بیشتر در هند شرقی می روید. || (اصطلاح گیاه شناسی ) درخت محلب (آلبالوی تلخ ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شستشوی دندانها استفاده میکردند. و رجوع به محلب شود. || گل. قسمی گل : تخم گل یسر؛ حب هان. (یادداشت مؤلف ).

اسم یسرا در فرهنگ فارسی

یسر
سهولت، آسانی، توانگری، فراخ دستی، ضدعسر، درختی بادانه های سخت وخوشبوبرای ساختن تسبیح
آسانی توانگری
سهل و آسان آسان
اعسر یسر
آنکه بهر دو دست برابر کار کند
قره یسر
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس . واقع در ۳۶٠٠٠ گزی شمال خاوری کلاله و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است .
گل یسر
گیاهی است که از دانه آن روغن گیرند .

اسم یسرا در فرهنگ معین

یسر
( ~.) (اِ.) ۱ – درخت محلب (آلبالوی تلخ ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان ها استفاده می کردند. ۲ – چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می کنند.
(یُ) [ ع . ] (اِمص .) آسانی، فراخی مق عسر.

اسم یسرا در فرهنگ فارسی عمید

یسر
۱. سهولت، آسانی.
۲. توانگری، فراخ دستی.
درختی با دانه های سیاه، سخت، و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند.

اسم یسرا در اسامی پسرانه و دخترانه

یسرا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: yosrā) (عربی) آسان، فراخی، به آسانی، به سهولت، (در قدیم) چپ، طرف چپ در مقابلِ یمنی – گشایش، راحتی
یسری
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: مایه گشایش و آسانی، دختر خوش قدم

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز