معنی اسم ملایم

ملايم :    (عربي) ۱- فاقد شدت و تندي؛ ۲- (به مجاز) داراي اخلاق خوش و سازگار با ديگران، مهربان، نرمخو؛ ۳- (در حالت قيدي) با نرمي و آهستگي، به آرامي، آهسته؛ ۴- (در قديم) داراي تطابق، سازگار، متناسب؛ ۵- (در قديم) خوشايند.

 

 

اسم ملایم در لغت نامه دهخدا

ملایم. [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی، سازوار و موافق و مناسب. (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم. مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (چهار مقاله چ معین ص ۲۱). اکنون که تمکین سخن گفتن فرمودی، حسن استماع مبذول فرمای که لوایم نصح ملایم طبع انسانی نیست. (مرزبان نامه چ قزوینی ص ۱۴). در مجلس گاه اوانی و خوابی یشم مرصع به لاَّلی نهاده و ملایم آن آلات دیگر. (جهانگشای جوینی ). به اهالی قهستان پیغامی داد، هم ملایم مضامین آن اکاذیب. (جهانگشای جوینی ).
– ملایم آمدن ؛ موافق بودن. سازگار بودن : آفرینش همه ٔ آفریدگان چنان است که هر آنچه بشنود و طبیعت او را موافق و ملایم آید زود به قبول آن مسترسل شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص ۸۲).
– ملایم طبع بودن یا نبودن ؛ با طبع ساختن یا نساختن. سازگار بودن با طبع یا نبودن.
|| نرم و حلیم و سلیم و با سلامت نفس و خوشخوی و رام و آرام و فرمان بردار و باآسایش و صلح جو و خوش نفس و نازنین و بدون خشونت و درشتی. (ناظم الاطباء).
– ملایم شدن ؛ نرم خو شدن. خوشخو شدن. صلح جو شدن. آرام شدن :
زمانه بوته ٔ خار از درشت خویی تست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است.
صائب.
چون شود دشمن ملایم احتیاط از کف مده
مکرها در پرده باشد آب زیر کاه را.
صائب.
– ملایم گو ؛ آنکه سخنان شیرین و نرم گوید :
کند تأثیر در دل چون ملایم گو بود واعظ
به نرمی جا کند در سنگ آب آهسته آهسته.
گلی شادی (از آنندراج ).
|| خوش و خوشگوار. || آهسته و با آهستگی و بدون تندی و بانرمی. (ناظم الاطباء) :
چو می رود حرکاتش ملایم است چنان
که وقت نازکی نغمه جنبش مضراب.
وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص ۱۷۲).
|| معتدل. (ناظم الاطباء).
– آب ملایم ؛ آب نیم گرم. آبی که نه سرد و نه گرم بلکه میانه است. آب فاتر.
– آتش ملایم ؛ نار لینه. نار رقیقه. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا).
– توتون ملایم ؛ مقابل توتون تند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
– هوای ملایم ؛ هوایی نه گرم و نه سرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| روان. مایل به روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خشنود و راضی. || صاف. (ناظم الاطباء).

اسم ملایم در فرهنگ فارسی

ملایم
موافق و مناسب طبع، سازگار، آرام
( اسم ) ۱ – موافق مناسب : [ … و انبساطی فزوده که خرد آنرا موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند … ] ( چهارمقاله ) ۲ – سازگار ۳ – آهسته آرام : [ باصدای ملایمی که لبانش را بزحمت بجنبش آورد گفت … ] ( سروته یک کرباس .ج ۴ ) ۱۵۶:۱ – نرم : [ چو میرود حرکاتش ملایم است چنان که وقت نازکی نغمه جنبش مضراب . ] ( وحشی بافقی . چا . امیر کبیر .۵ ) ۱۷۲ – شخص نرم خو آرام طبع مقابل آتشی مزاج تند خشن : [ مرد ملایمی است . ]
ملایم آمدن
( مصدر ) ۱ – موافق بودن مناسب بودن : [ آفرینش همه آفریدگان چنانست که هر آنچه بشنود و طبیعت او را موافق و ملایم آید زود بقبول آن مسترسل شود . ] ( مرزبان نامه. تهران .چا.۸۲:۱ )
فاصلۀ ملایم
[consonant interval] [موسیقی] فاصلۀ پایداری که نیاز به حل شدن ندارد
نسیم ملایم
[gentle breeze] [علوم جَوّ] بادی با سرعت ۷ تا ۱۰ گره در مقیاس باد بوفورت متـ . عدد بوفورت ۳ Beaufort number 3
کم شنوایی ملایم
[mild hearing loss, mild hearing impairment] [شنوایی شناسی] درجۀ کم شنوایی که در آن آستانۀ شنوایی از ۲۶ تا ۴۰ دسی بل است
آکورد ملایم
[consonant chord, concord] [موسیقی] آکورد پایداری که نیاز به حل شدن ندارد
توزیع ملایم
[tempered distribution] [ریاضی] فرمولدار
چین ملایم
[gentle fold] [زمین شناسی] چینی که زاویۀ بین یال های آن ۱۲۰ تا ۱۸۰ درجه است
رژیم ملایم
[bland diet] [تغذیه] رژیمی عاری از غذاهای محرک دستگاه گوارش

اسم ملایم در فرهنگ معین

ملایم
(مُ یِ) [ ع . ملائم ] (ص .) سازگار، آرام .

اسم ملایم در فرهنگ فارسی عمید

ملایم
۱. موافق و مناسب طبع، سازگار.
۲. آرام.

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز