معنی اسم فیروزه

فيروزه :    (معرب) ۱- پيروزه؛ ۲- نوعي كاني قيمتي حاوي مس و فسفر، داراي رنگ آبي يا سبز كه در جواهر سازي به كار مي‌رود؛ ۳- گُهري گران‌بها و آسماني رنگ. [فیروزه در پهلوی، Pirojak و معرب آن «فیروزج» است. نام آن به فارسی به معنیِ نصر (پیروزی) است و به همین جهت آن را «حجرالغلبه» گویند و «حجرالعین» هم نامند، زیرا دفع شراز دارنده‌ي خویش می‌کند و مشهور است که صاعقه را نیز دفع می‌کند. (از حاشیه‌ي برهان، به اهتمام دکتر معین ص۴۳۹].

 

 

اسم فیروزه در لغت نامه دهخدا

فیروزه. [ زَ / زِ ] (اِ) پیروزه. فیروزج. یکی از سنگهای آذرین که ترکیب آن عبارت از فسفات ئیدراته ٔآلومینیوم طبیعی است و وزن مخصوصش بین ۲/۶۲ تا ۲/۸۳است و سختی آن مساوی شیشه یعنی برابر با ۶ است. فیروزه به مناسبت رنگ آبی درخشانی که دارد در شمار سنگهای گرانبها شناخته میشود. همیشه بی شکل است و در حالت طبیعی رگه های قهوه ای یا سفید مشاهده میشود. شکست فیروزه ناصاف است و معمولاً رنگش در برابر رطوبت یا خشکی هوا و در ارتفاعات تغییر میکند. مرغوبترین نوع فیروزه دارای رنگ آبی آسمانی و مخصوص ایران است و در محلی موسوم به معدن در نزدیکی نیشابور وجود دارد. در ترکیه و هند نیز معادن فیروزه موجود است که رنگهای آنها غالباً آبی مایل به سبز یا سبز زیتونی و سبز مایل به زرد است. پیروزه. فیروزج. حجرالظفر. حجرالغلبه. حجرالعین. حجرالجاة. (فرهنگ فارسی معین ) :
فرنگیس را دید بر تخت عاج
نهاده به سر بر ز فیروزه تاج.
فردوسی.
یکی گرز فیروزه دسته به زر
فرود آن زمان برگشاد از کمر.
فردوسی.
تهمتن نشست از بر ژنده پیل
اَبَر تخت فیروزه مانند نیل.
فردوسی.
امیر یک انگشتری فیروزه – نام امیر نبشته بدانجا – به دست خواجه داد. (تاریخ بیهقی ).
نار چون بیجاده گردد سیب چون مرجان شود
آب چون فیروزه گردد خاک چون مینا شود.
قطران.
لاله گهر سوده و فیروزه گل
یک نفسه لاله و یک روزه گل.
نظامی.
انگشت خوبروی و بناگوش دلفریب
بی گوشوار و خاتم فیروزه شاهد است.
سعدی.
– فیروزه ٔ بادامی ؛ فیروزه ای که بشکل بادام و بشکل حباب بود. (آنندراج ). که بشکل حباب و بشکل بادام است. (فرهنگ فارسی معین ).
– فیروزه ٔ بواسحاقی ؛ پیروزه ٔ بواسحاقی. فیروزه ٔ منسوب به معدن نیشابور. بعضی تصور کرده اند که فیروزه ٔ بواسحاقی وجود ندارد و مأخوذ از همین بیت حافظ است که اشاره به ممدوح وی شیخ ابواسحاق اینجوست ولی قرنها پیش از حافظ فیروزه ٔ بواسحاقی را میشناختند. در بیت حافظ هم ایهام است به دو معنی :
الف – خاتم شاه شیخ ابواسحاق.
ب – فیروزه ٔ مخصوص بواسحاقی که نامبردار بوده. (فرهنگ فارسی معین ) :
راستی خاتم فیروزه ٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.
حافظ.
– فیروزه ٔ حبابی ؛ فیروزه ای بشکل حباب.
– || کنایت از آسمان است :
در عشق هر کجا که بلندی است پست هاست
فیروزه ٔ حبابی گردون به دست ماست.
میر محمدحسین شوقی.
– فیروزه ٔ رگدار ؛ قسمی فیروزه ٔ ناصاف و قیمتی. (فرهنگ فارسی معین ) :
قدر میخواهی ز مردم چون فلک ناصاف باش
هست از آن فیروزه ٔ رگدار را قیمت گران.
شفیع اثر.
– فیروزه ٔ زنده ؛ فیروزه ٔ خوش رنگ. مقابل فیروزه ٔ مرده. (فرهنگ فارسی معین ).
– فیروزه ٔ کهن ؛ فیروزه ٔ قدیمی که خوش رنگ و گرانبهاست. (فرهنگ فارسی معین ).
– فیروزه ٔ کهنه ؛ فیروزه ٔ کهن. رجوع به فیروزه ٔ کهن شود.
– فیروزه ٔ مرده ؛ پیروزه ٔ مرده. فیروزه ٔ بدرنگ. مقابل فیروزه ٔ زنده. (فرهنگ فارسی معین ).
ترکیب های دیگر:
– فیروزه ایوان . فیروزه پنگان. فیروزه پوش. فیروزه پیکر. فیروزه تاج. فیروزه تخت. فیروزه چادر. فیروزه چرخ. فیروزه چشم. فیروزه خرقه. فیروزه خشت. فیروزه دریا. فیروزه رنگ. فیروزه سقف. فیروزه سلب. فیروزه طشت. فیروزه فام. فیروزه فامی. فیروزه فرش. فیروزه قبا. فیروزه کاخ. فیروزه گنبد. فیروزه گون. فیروزه مرقد. فیروزه مغفر. فیروزه نشان. فیروزه وار. فیروزه وطاء. فیروزه ای. رجوع به هر یک از این ترکیب ها شود.
|| (ص )فیروزه ای. فیروزه رنگ. آبی آسمانی یا سبز. به رنگ یکی از انواع فیروزه :
اینک دهنم بر صفت گنبده ٔ گل
این گنبد فیروزه به یاقوت و زر آگند.
خاقانی.
طوافی زد در آن فیروزه گلشن
میان گلشن آبی دید روشن.
نظامی.
بجزآن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
حافظ.
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد.
حافظ.
رجوع به پیروزه شود.
فیروزه. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنجابی شهرستان کرمانشاهان که دارای ۸۰ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، حبوب دیم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
فیروزه. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه که دارای ۷۵ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
فیروزه. [ زَ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل که دارای ۵۰ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
فیروزه. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که دارای یکهزارتن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله ،بنشن و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
فیروزه. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش نوخندان شهرستان دره گز که دارای ۴۲۲ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
فیروزه. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیروان شهرستان قوچان که در کنار مرز ایران و شوروی و در باختر قراول تپه و در هشتادهزارگزی شمال شیروان واقع است. در حدود ۴۵۰۰ تن سکنه دارد. محصول عمده اش غله و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).

اسم فیروزه در فرهنگ فارسی

فیروزه
۱ – قصبه حزو بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در کنار مرز ایران و شوروی و آن محدود است از مشرق به قراول تپه و کاروان رو از شمال به کوه آقارضا از جنوب به کوه چومیان و کوه سانسور و از مغرب به کوه گونی در ۸٠ کیلومتری شمال شرقی شیروان کوهستانی و سردسیر حدود ۴۵٠٠ تن سکنه رودخانه محصول غلات میوه شغل زراعت و کسب . ۲ -دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد در ۱۵ کیلومتری جنوب غربی بجنورد سراه شوسه عمومی بجنورد- اسفراین جلگه و معتدل ۱٠٠٠ تن سکنه رودخانه محصول غلات بنشن میوه شغل زراعت و مالداری .
پیروزه:یکی ازسنگهای قیمتی برنگ آبی آسمانی که ازمعدن استخراج میشود، بیشترنگین انگشترمیکنند
( اسم ) ۱ – یکی از احجار آذرین که ترکیب آن عبارت از فسفات ئیدراته آلومینیوم طبیعی است . وزن مخصوص بین ۲ / ۶۲ تا ۲ /۸۳ است و سختیش برابر شیشه یعنی مساوی با ۶ می باشد . فیروزه به مناسبت رنگ آبی درخشانی که دارد بزودی در بین احجار کریمه شناخته می شود . همیشه بی شکل است . و در حالت طبیعی در آن رگه های قهوه یی یا سفید رنگ مشاهده می گردد . شکست فیروز ناصاف است و معمولا رنگش در برابر رطوبت یا خشکی هوا و در ارتفاعات تغییر می کند . مرغوبترین نوع فیروزه رنگ آبی آسمانی خوش رنگ می باشد که مخصوص ایران است و در محلی موسوم به معدن در نزدیک نیشابور وجود دارد . در ترکیه و هند نیز معادن فیروزه موجود است که رنگهای آن غالبا آبی مایل به سبز یا سبز زیتونی و سبز مایل به زرد است پیروزه فیروزج حجرالظفر حجرالغلبه حجرالعین حجرالجاه یا فیروزه بادامی . فیروزه ای که به شکل حباب و یا بادام است. یا فیروزه بو اسحاقی ( بوسحاقی ) . پیروزه بو اسحاقی فیروزه منسوب بمعدن نیشابور : راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود . ( حافظ ۱۴۱ ) توضیح بعضی تصور کرده اند که فیروزه بواسحاقی وجود خارجی نداشته و ماخوذ از همین بیت حافظ است که اشاره بممدوح وی شیخ ابواسحاق اینجوست ولی باید دانست که قرنها پیش از حافظ فیروزه بوسحاقی را می شناختند در بیت حافظ هم ایهام است بدو معنی : الف – خاتم شیخ ابواسحاق ب – فیروزه مخصوص بواسحاقی که نامبردار بوده . یا فیروزه رگدار . قسمی فیروزه ناصاف و قیمتی : قدر می خواهی ز مردم چون فلک ناصاف باش هست از آن فیروزه رگدار را قیمت گران . یا فیروزه زنده . فیروزه خوش رنگ مقابل فیروزه مرده . یا فیروزه کهن ( کهنه ) . فیروزه قدیمی که خوشرنگ و گرانبها تر است . یا فیروزه مرده . فیروزه بد رنگ مقابل فیروزه زنده ۲ – برنگ فیروزه کبود . یا خیمه فیروزه . ۱ – سرا پرده نیلی ۲ – آسمان : بالای هفت خیمه فیروزه دان ز قدر میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش .
فیروزه خشت
بنایی که از خشت فیروزه باشد ساخته از فیروزه .
فیروزه دریا
( اسم ) آسمان
فیروزه سقف
( اسم ) آسمان
فیروزه فرش
هر جا که فرش آن از پیروزه باشد . یا هر جا که از پارچه یا فرش یا رخام پیروزه ای و مانند آن فرش شده باشد .
فیروزه مرقد
( اسم ) دنیا عالم سفلی .
فیروزه نشان
مرصع به فیروزه
فیروزه کاخ
( اسم ) دنیا عالم سفلی .
فیروزه ی
پیروزی
فیروزه یی
( صفت اسم ) یکی از انواع رنگ آبی و آن آبی روشن است که با کمی سبز مخلوط شده باشد .
تاج فیروزه
کنایه از فلک آسمان .
تخت فیروزه
کنایه از آسمان است یا تخت کیخسرو را نیز گویند کنایه ار تخت کیخسرو باشد تخت کیخسرو .
جقه فیروزه
یکی از جواهر سلطنتی ایران جقه ( پیش کلاه ) زرین مرصع بالماس و فیروزه است . که دو شیر وخورشیددردو طرف آن قرار گرفته و در بالای آن ۹ قطعه نیمه تنه ناصر الدین شاه برجسته جای دارد و در قسمت پایین آن رقم (( السلطان ذوالقرنین ناصر الدین شاه قاجار )) مرصع شده . این جقه توسط نیر الدوله پیشکش شده است و اکنون در خزانه بانگ مرکزی ایران است .
حصن فیروزه
نام حصاری و نام شهری است کنایه از آسمان
خاکه فیروزه
ازکان جواهر چیزی که درشت و بزرگ بر آید از آن نگین انگشتر و غیره سازند و آنچه ریزه و خرد است آنرا خاکه گویند .
خاک فیروزه
ریزه فیروزه خرده فیروزه
طارم فیروزه
بمعنی طارم اخضر است که کنایه از آسمان باشد .
قصر فیروزه
ده کوچکی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در ۱۴ هزار گزی شمال خاوری شهر ری . این ده در دامنه قرار دارد .
گنده فیروزه
نام صمغی است که آن را به عربی لبان خوانند و به فارسی کندر گویند .

اسم فیروزه در فرهنگ معین

فیروزه
(زِ) (اِ.) پیروزه، از سنگ های گران بهای معدنی به رنگ آبی آسمانی .

اسم فیروزه در فرهنگ فارسی عمید

فیروزه
نوعی کانی قیمتی به رنگ آبی آسمانی یا سبز که در جواهرسازی کاربرد دارد.
فیروزه فام
= پیروزه فام

اسم فیروزه در اسامی پسرانه و دخترانه

فیروزه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: firuze) (معرب) پیروزه، نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا سبز که در جواهر سازی به کار می رود یا گُهری گران بها و آسمانی رنگ – پیروزه نام سنگی قیمتی به رنگ آبی یا سبز

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز