معنی اسم عقیق

عقيق :    (عربي) ۱- سنگي سليسي و آبدار و قيمتي، كه رنگ سرخ آن بسيار جالب است و در زينت استفاده مي‌شود؛ ۲- (به مجاز) شخص ارجمند و گرامي.

 

 

اسم عقیق در لغت نامه دهخدا

عقیق.[ ع َ ] (ع اِ) مهره ای است سرخ رنگ که در یمن یافته شود، و جنسی است از آن که در سواحل دریای روم خیزد، تیره رنگ مانند آب که از گوشت نمکزده رود و در آن خطوط سپید خفی می باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سنگ سرخ، و نوعی از نگینهای لعل. (دهار). سنگی است مشهور. (الفاظ الادویة). اجناس آن بسیار است در بلاد یمن و ساحل بحر روم و نیکوترین آن بود که بغایت سرخ و شفاف بود. (از اختیارات بدیعی ). بهترین او سرخ و زرد و سفید است. (از تحفه ٔحکیم مؤمن ). بر چند نوع است و سرخ آن که صفای لون بیشتر دارد به بود و آن در ملک یمن بیشتر است. (نزهةالقلوب ). معروف است و آن را نوعهای بسیار است لکن مخصوصاً باید در سنگ قرمز معروف استعمال شود، ولی عقیق سفید مقصودشان الماس نبوده زیرا قدما علم تراش آن را نداشتند و بعید نیست که مقصود از بلور بوده و یکی از سنگهای گرانبها و حکاکی شده است که بر سینه بند کاهن اعظم، و هم یکی از سنگهای اساس اورشلیم بوده. (ازقاموس کتاب مقدس ). قسمی از بلور معدنی که به رنگهای مختلف متلون است. (ناظم الاطباء). سنگی است سیلیسی وآبدار که از کانیهای مجاور کوآرتز است، و آن سیلیس خالص است که دارای n مولکول آب است و این n ممکن است تا ۱۸ مولکول هم برسد و نسبت به انواع مختلف عقیق مقدار مولکولهای آب فرق می کند. بطور کلی فرمول عقیق را میتوانم بصورت nh2o و sio2 بنویسم. به علت وجود همین مولکولهای آب است که اگر عقیق خرد شده را روی آتش بریزند مثل خرده های نمک تک تک می کند و آبش را از دست میدهد. عقیق بر خلاف کوارتز بی شکل – یعنی آمورف – است و خاصیت ژلاتینی و کلوئیدی دارد، بطوری که گاهی منظره ٔ صمغ را پیدا می کند و سبک وزن است. عقیق در طبیعت به رنگهای مختلف بسیار زیاد است این سنگ در قلیائیات مثل پتاس و سود حل میشود و وزن مخصوصش بین ۱/۹ تا ۲/۳ متغیر است، و گاه آنقدر سبک میشود که ممکن است روی آب بایستد. سختی این کانی نیز از کوآرتز کمتر است و بین ۵/۵ و ۶ می باشد. عقیق اقسام بسیار مختلف دارد و اگر مخصوصاً رنگ سرخ آتشی داشته باشد بسیار جالب است و در زینت به عنوان یکی از احجار کریمه مصرف میشود. قسم دیگر عقیق سنگی است به نام دلربا که در داخل آن ذرات میکا فراوان است و برق این ذرات جلوه ٔ مخصوصی به سنگ میدهد (وجه تسمیه ٔ دلربا به همین مناسبت است ). عقیق در نتیجه ٔ جریانهای آب در سنگهای سیلیسی یا سنگهای سیلیکات دار و یا در نتیجه ٔ برخاستن گازهای اسید از درون زمین ایجاد میشود و در خلال سنگهای دیگر بوجود می آید مخصوصاً در بین سنگهای آذرین سطحی که ساختمان سماکی دارد. (فرهنگ فارسی معین ). سنگی است شفاف به الوان، و از آن نگین انگشتری کنند. و چون برنگ عقیق گویند مراد سرخ باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). واحد آن عَقَیقة است. (از اقرب الموارد) (دهار). ج، عَقائق. (منتهی الارب ). و رجوع به الجماهر بیرونی صص ۱۷۲ – ۱۷۴ شود :
یک لخت خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک
هم بوی مشک دارد و هم گونه ٔ عقیق.
رودکی.
زان عقیقین میی که هر که بدید
از عقیق گداخته نشناخت.
رودکی.
میان ما دو تن آمیخته دو گونه سرشک
چو لؤلؤی که کنی با عقیق سرخ همال.
آغاجی.
ای سرخ گل تو بسد و زر و زمردی
ای لاله ٔ شکفته عقیق و خماهنی.
خسروی.
زمرد اندر تاکم عقیقم اندر شرب
سهیلم اندر خم آفتابم اندر جام.
ابوالعلاء ششتری.
خوشه چون عقد در و برگ چو زر
باد همچون عقیق و آب چو زنگ.
عماره.
دوگویا عقیق گهرپوش را
که بنده بدش چشمه ٔ نوش را.
فردوسی.
عقیق و زبرجد فروریختند
می و مشک و عنبر برآمیختند.
فردوسی.
عقیق و زبرجد بر او برنگار
میان اندرون گوهر شاهوار.
فردوسی.
به یک تختشان شاد بنشاندند
عقیق و زبرجد برافشاندند.
فردوسی.
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی.
ناصرخسرو.
سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن.
سنائی.
دل او هست سنگین پس چه معنی
که عشق او عقیق از اشک من ساخت.
خاقانی.
دروغ است آنکه گویند اینکه درسنگ
فروغ خورعقیق اندر یمن ساخت.
خاقانی.
رواقی جداگانه دید از عقیق
ز بنیاد تا سر به گوهر غریق.
نظامی.
بخور مجلسش از ناله های دودآمیز
عقیق زیورش از دیده های خون پالای.
سعدی.
ز برگ پان لب جانان عقیق پیما شد
حنای عید می از بهر بوسه پیدا شد.
میرزا صائب (از آنندراج ).
– عقیق ابلق . رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
– عقیق احمر ؛ عقیق سرخ. عقیق قرمز، که نوعی عقیق است. یَنَع. رجوع به عقیق سرخ در همین ترکیبات شود.
– عقیق اسود ؛ عقیق سیاه. رجوع به عقیق سیاه در همین ترکیبات شود.
– عقیق جگری . رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
– عقیق چشم بلبلی ؛ نوعی عقیق شجری است که دارای دوایر متحدالمرکز کوچکتری است. زمینه ٔ این کانی به رنگ صورتی کم رنگ است. (فرهنگ فارسی معین ).
– عقیق دلربا ؛ نوعی عقیق براق با جلوه ای زیاد. رجوع به عقیق شود.
– عقیق رُطَبی ؛ عقیقی است سرخ تیره و خطوطی سفید و نازک در آن هست. (یادداشت مرحوم دهخدا).
– عقیق سرخ ؛ عقیق احمر. نوعی عقیق که دارای رنگ سرخ آتشی است و در جواهرسازی مصرف میشود (فرهنگ فارسی معین ).
– || نوعی مهر سلیمان سرخ رنگ، که در جواهرسازی مصرف میگردد. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مهر سلیمان شود.
– عقیق سیاه ؛ عقیق اسود. نوعی سنگ آذرین شیشه ای شکل تیره از دسته ٔ سنگهای آتشفشانی قلیایی که شبیه شیشه های سیاه یا سبز (مثل شیشه ٔ ته بطریهای شکسته ) می باشد، به همین جهت به آن شیشه ٔ آتشفشانی نیز گویند. این سنگ چون دارای سختی و برندگی بالنسبه جالب است انسانهای نخستین وسایل دفاعی خود را (از قبیل سرنیزه و کارد و سوزن و غیره ) از این سنگ میساخته اند. ساختمان این سنگ در زیر میکرسکپ اغلب به صورت توده های بی شکل است و ندرةً دارای بلورهای فلدسپات می باشد. حجرالمینا. عقیق اسود. البسیدین. شیشه ٔ آتشفشانی. شیشه ٔ معدنی. (فرهنگ فارسی معین ).
– عقیق ِ لَب ؛ کنایه از لب از جهت تشبیه آن به عقیق در رنگ از اسمای محبوب است. (آنندراج ) :
به یکدست گیرد رخ شهرناز
به دیگر عقیق لب ارنواز.
فردوسی.
عقیق لب صنما تا جدایم از بر تو
همی حسدبرد از اشک من عقیق مذاب.
ادیب صابر (از آنندراج ).
– عقیق ْ لَب ؛ که لبی چون عقیق دارد :
کنار من ز عقیق آن زمان تهی گردد
که آن عقیق لبم در بر و کنار بود.
امیرمعزی (از آنندراج ).
– عقیق مذاب ؛ کنایه از شراب. رجوع به عقیق مذاب در ردیف خود شود.
– عقیق یمان ؛ عقیق یمن. عقیق یمنی. عقیق سرخ رنگ. رجوع به عقیق شود :
دُرّ یتیم گوهر یکدانه را ز اشک
جزع دو دیده پر زعقیق یمان شود.
سعدی.
– عقیق یمن ؛ عقیق یمانی. عقیق یمنی. عقیق که از یمن آرند و سرخ رنگ باشد. رجوع به عقیق شود:
می اندر قدح چون عقیق یمن
به پیش اندرون دسته ٔ نسترن.
فردوسی.
– عقیق یمنی ؛ عقیق یمن. عقیق یمان. عقیق که از یمن آرند و سرخ رنگ باشد : عقیق در یمن معدن نیک و عقیق یمنی مشهور است و آن معدن را قساس می خوانند. (نزهةالقلوب ج ۳ ص ۲۰۴).
|| به مجاز لب معشوق. (از آنندراج ). کنایه از لب است به مناسبت رنگ :
آتش چو نبات و سنگ حیوان
دارش چو عقیق تو سخنور.
ناصرخسرو.
عتابش گرچه میزد شیشه بر سنگ
عقیقش نرخ میبرید در جنگ.
نظامی.
وزین پس برعقیق الماس میداشت
زمرد را به افعی پاس میداشت.
نظامی.
|| کنایه از هر چیز سرخ و به رنگ عقیق است :
بر آن عقیق من سپه آورد زعفران
تا ساخت با الف من چو دال ذال.
ناصرخسرو.
تا چهره ٔ عقیق کند احمر از شعاع
بر اوج گنبد فلک اخضر آفتاب.
خاقانی.
– مثل عقیق ؛ مثل عقیق یمن : لبی سرخ. ماهی یا سیب زمینی یا پیازی خوب برشته شده. (امثال و حکم دهخدا).
|| وادی و دره. (از اقرب الموارد). || هرچه سیل بشکافد از زمین. (منتهی الارب ). هر مسیلی که آب سیل، از پیش آن را شکافته باشد و وسیع شده باشد. گویند«سال العقیق » که مجاز است در معنی «سال الماء فی العقیق » ج، أعِقّة. (از اقرب الموارد). || موی همزاد کودک. (منتهی الارب ). موی هر نوزادی از انسان و بهائم. (از اقرب الموارد). || پشم شتر بچه. || موی شکمی هر چه از ستور باشد. (منتهی الارب ).
عقیق. [ ع َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک مدینه. وموضعی است به مدینه و به یمامة و به طائف و به تهامة و به نجد و شش موضع دیگر. ج، أعقّة. (از منتهی الارب ). نام چند وادی است در بلاد عرب، از آن جمله است : عقیق عارض یمامة، که وادی وسیعی است و چشمه های گوارایی دارد. و نیز در ناحیه ٔ مدینه عقیقی است دارای چشمه ها و نخلها، و برخی آن را دو عقیق دانند به نام عقیق اکبر و عقیق اصغر. و دیگر عقیق البصرة است و آن وادیی است به دنبال سفوان. و عقیق دیگری است که سیل آن در غور تهامه جاری میشود. و عقیق تمرة در نزدیکی تبالة و بیشه است و برخی آن را همان عقیق یمامة دانند. دیگر وادیی است از آن بنی کلاب. نام عقیق در اشعار شاعران عرب بسیار آمده است که غالباً تشخیص اینکه کدام یک از این عقیقها است مشکل است. (از معجم البلدان ).
عقیق. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در نزدیکی سواکن از ساحل بحر، در بلاد بجاه. محصول آن تمر هندی است.و بر این لغت «ال » داخل نشود. (از معجم البلدان ).
عقیق. [ ع َ ] (اِخ )آبی است از آن بنی جعده و بنی جرم. در زمان پیامبر (ص ) بر سر این آب بین این دو قبیله اختلاف رخ داد و پیغمبرحکم داد که از آن بنی جرم است. (از معجم البلدان ).

اسم عقیق در فرهنگ فارسی

عقیق
( اسم ) ۱ – سنگی سیلیسی و آبدار که از آن کانی های مجاور کو آرتز است . اگر عقیق خرد شده را روی آتش بریزند مثل خرده های نمک تک تک می کند و آبش را از دست می دهد. عقیق بر خلاف کوارتز بی شکل یعنی آمورف است و خاصیت ژلاتینی و کلوئیدی دارد به طوری که گاهی منظره صمغ را پیدا می کند و سبک وزن است . عقیق در طبیعت به رنگهای مختلف بسیار زیاد است این سنگ در قلیائیات مثل پتاس و سود حل می شوند و وزن مخصوصش بین ۱ / ۹ تا ۲ / ۳ متغیر است و گاه آن قدر سبک می شوند که ممکن است روی آب بایستد . سختی این کانی نیز از کو آرتز کمتر است و بین ۵ / ۵ و ۶ می باشد . عقیق اقسام بسیار مختلف دارد و اگر مخصوصا رنگ سرخ آتشی داشته باشد بسیار جالب است و در زینت به عنوان یکی از احجار کریمه مصرف می شود . قسم دیگر عقیق سنگی است به نام دلربا که در داخل آن ذرات میکا فراوان است و برق این ذرات جلوه مخصوصی بسنگ می دهد ( وجه تسمیه دلربا به همین مناسبت است ) عقیق در نتیجه جریان های آب در سنگهای سیلیسی یا سنگهای سیلیکات دار و یا در نتیجه برخاستن گازهای اسید از درون زمین ایجاد می شود و در خلال سنگهای دیگر به وجود می آید مخصوصا در بین سنگهای آذرین سطحی که ساختمان سماکی دارد . ۲ – عقیق سرخ ۳ – عقیق شجری . یا عقیق اسود . عقیق سیاه . یا عقیق چشم بلبلی . گونه ای عقیق شجری است که دارای دوایر متحد المرکز کوچکتری است . زمینه این کانی برنگ صورتی کم رنگ است . یا عقیق رومی . عقیقی که در روم به دست آید و آن تیره رنگ است و دروی خطهای سفیدی خفی باشد . یا عقیق سرخ . ۱ – گونه ای عقیق است که دارای رنگ سرخ آتشی است و در جواهر سازی مصرف می شود . عقیق . ۲ – گونه ای مهر سلیمان سرخ رنگ را نیز به نام عقیق سرخ می نامند که در جواهر سازی مصرف می گردد . یا عقیق سیاه . گونه ای سنگ آذرین شیشه یی شکل تیره از دسته سنگهای آتشفشانی قلیایی که شبیه شیشه های سیاه یا سبز ( مثل ته بطری هایی شکسته ) می باشند به همین جهت بان شیشه آتشفشانی نیز گویند . چون دارای سختی و برندگی بالنسبه جالب است انسان های نخستین وسایل دفاعی خود را ( از قبیل سر نیزه و کارد و سوزن و غیره ) از این سنگ می ساخته اند . ساختمان این سنگ در زیر میکروسکوپ اغلب به صورت توده های بی شکل است و ندرتا دارای بلور های فلدسپات می باشد حجر المینا عقیق اسود البسیدین شیشه آتشفشانی شیشه معدنی . یا عقیق یمانی ( یمنی ) . عقیقی که در یمن به دست آید و آن سرخ رنگ است .
آبی است از آن بنی جعده و بنی جرم در زمان پیامبر ( ص ) بر سر این آب بین این دو قبیله اختلاف رخ داد و پیغمبر حکم داد که از آن بنی جرم است
عقیق ابلق
عقیق دو رنگ
عقیق جگری
نوعی از عقیق قیمتی که برنگ جگر می باشد
عقیق رنگ
آنچه برنگ عقیق بود سرخ رنگ
عقیق رومی
عقیقی که در روم بدست آید و آن تیره رنگ است و در وی خطهای سفید خفی باشد
عقیق روی
که رویی چون عقیق دارد گلفام و گلگون
عقیق گونه
چون عقیق
عقیق مذاب
کنایه از اشک خونین باشد کنایه از می سرخ
عقیق ناب
کنایه از لب معشوق کنایه از شراب انگوری
عقیق وار
چون عقیق مانند عقیق
عقیق آگین
عقیق نشان آکنده از عقیق
عقیق آمود
به عقیق آمیخته آمیخته به عقیق

اسم عقیق در فرهنگ معین

عقیق
(عَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی سنگ قیمتی به رنگ های گوناگون که نوع بهتر آن سرخ رنگ است .

اسم عقیق در فرهنگ فارسی عمید

عقیق
۱. (زمین شناسی) نوعی کوارتز بی شکل که مانند احجار قیمتی در زینت به کار می رود.
۲. [مجاز] لب.
* عقیق یمنی (یمانی): (زمین شناسی) نوعی عقیق که در یمن به دست می آید و سرخ رنگ است و بیشتر نگین انگشتر می کنند.

اسم عقیق در اسامی پسرانه و دخترانه

عقیق
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: aqiq) (عربی) سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است و در زینت استفاده می شود، (به مجاز) شخص ارجمند و گرامی – نام سنگی قیمتی به رنگ زرد و صورتی یا جگری

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز