معنی اسم عظیمه

عظيمه :    (عربي) (مؤنث عظيم)، ( عظيم.

 

 

اسم عظیمه در لغت نامه دهخدا

عظیم. [ ع َ ] (ع ص ) بزرگ و کلان و فربه. (منتهی الارب ). سترگ و بزرگ، خلاف صغیر. (از اقرب الموارد). در تداول فارسی به معانی کثیرو مهم و سخت و انبوه و بسیار و هنگفت و فراوان نیز بکار می رود. و هر گاه بر سر صفتی دیگر درآید حالت قید مقدار و کیفیت بخود میگیرد : اندر وی [ اندر خوزستان ] رودهای عظیم و آبهای روان است. (حدود العالم ). اندر وی پیلانند عظیم قوت. (حدود العالم ).
چگونه راهی راهی درازناک عظیم
همه سراسر سیلاب کند و خارا خار.
بهرامی.
باسرشک سخای تو کس را ننماید عظیم رود فرب.
عسجدی.
صحرای عظیمی بود، میان این دو تل امیر پیادگان را فروفرستاده با نیزه های دراز. (تاریخ بیهقی ص ۵۸۷). نصر احمد سامانی… فرمانهای عظیم می داد از سر خشم. (تاریخ بیهقی ). خواجه بوالقاسم کثیر هر چند معزول بود اماجاهی و جلالی عظیم داشت. (تاریخ بیهقی ). رسول را آوردند و بگذرانیدند بر این تکلفهای عظیم. (تاریخ بیهقی ص ۲۹۰). آن حدیث که دیروز گفتی عظیم بر دل ما اثر کرده است. (تاریخ بیهقی ص ۴۲۶).
جز به علمی نرهد مردم از این بند عظیم
کان نهفته است به تنزیل درون زیر حجاب.
ناصرخسرو.
و این زنگی عظیم بی ادب بود. (اسکندرنامه، نسخه ٔ سعید نفیسی ). پسر این شابه برموده نام بیامد با لشکری عظیم. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ۹۸). وزیران این سخن عظیم بپسندیدند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ۶۷). به تعجیل عظیم براند چنانک شابه آنگاه خبر یافت کی بهرام به بادغیس رسیده بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ۹۸). مرغزار کمه و سروات… چهارپا را عظیم سود دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ۱۵۵). بر کار عمارت عظیم حریص بودندی. (نوروزنامه ). از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان تر کنند و برگیرند، عظیم سود کند. (نوروزنامه ). کسری و حاضران شگفتی نمودند عظیم. (کلیله و دمنه ). کسری را به مشاهدت اثر رنجی که در بشره ٔ برزویه هر چند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. (کلیله و دمنه ). از مشاهدات این حال در شگفتی عظیم افتادم. (کلیله و دمنه ). تعبد و تعفف در دفع شر جوشنی عظیم است. (کلیله و دمنه ). چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد. (کلیله و دمنه ).
ری نیک بد ولیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدور و شکایت فزای ری.
خاقانی.
آن طعن دشمن است ترا دوستی عظیم
کو نردبان تست به بام کمال بر.
خاقانی.
برفهای عظیم افتاد و کوه هامون را بینباشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۳۴۹). از پس پشت میسره ٔ ابوعلی گردی عظیم برخاست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۱۲۱). از سنگهای عظیم دیوار آن را برآورده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۴۱۲). این جمله رودهای عظیم است که سنگهای گران بگرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۴۰۹). کس را اختیار کند که حق آن شغل عظیم و کارجسیم بشناسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۷۹).
آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم
و آن کس که نیافت درد نایافت بس است.
شیخ مجدالدین بغدادی (از تاریخ گزیده ).
من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقمه ای پیش آوردند مگر شبهت آلود بود،ترک کرد. (تذکرةالاولیاء). بوتراب نخشبی رحمة اﷲ علیه مریدی داشت عظیم گرم و صاحب وجد. (تذکرةالاولیاء). حاکم این سخن را عظیم پسندید. (گلستان ). گوگرد پارسی به چین خواهم بردن که شنیده ام قیمتی عظیم دارد. (گلستان ). مطابق این سخن پادشاهی را مهمی عظیم پیش آمد.(گلستان ).
گرفت آتش خشم در وی عظیم
سرش خواست کردن چو جوزا دو نیم.
سعدی.
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتاده ست.
حافظ.
|| بزرگوار. (دهار). بزرگ قدر. والامقام. (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ و بزرگوار. (مهذب الاسماء). ضد صغیر، و چه بسا که بر مقابل حقیر اطلاق شود. عظیم مافوق کبیر است چه عظیم، حقیر نمیتواند باشد زیرا از اضدادند اما کبیر ممکن است حقیر باشد چنانکه عظیم می تواند صغیر باشد زیرا ضد یکدیگر نیستند. عظیم بر قرب دلالت می کند و«علی » بر بعد و دوری. و فرق عظیم و کثیر را چنین گفته اند که «عظم » در ذات است «کثرة» از مفهوم عدد سخن میگوید. (از اقرب الموارد). ج، عِظام و عُظَماء. (دهار) (اقرب الموارد). و عُظُم. (از اقرب الموارد) : و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم. (قرآن ۸۷/۱۵). و دادیم ترا هفت آیه از مثانی و قرآن بزرگ را. هرگز مباد آنکه نخواهدت عظیم. (تاریخ بیهقی ص ۳۹۱). || صفتی از صفات باری تعالی و آن چنان است که قدر او از حد عقلها درگذرد آن سان که حقیقت و کنه وی به تصور نیاید. (از منتهی الارب ). نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء) : سبحان ربی العظیم و بحمده ؛ منزه است خدای من او را می ستایم. حجاج پرسید که این عجوز چه می کند؟ گفتار و صبوری وی باز نمودند.. گفت سبحان اﷲ العظیم. (تاریخ بیهقی ص ۱۸۹).
جمله بر خود حرام کرده بدی
هر چه مادون کردگار عظیم.
ناصرخسرو.
گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم برنیارم و قدم برندارم. (گلستان سعدی ).
دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم
که کریمی و حکیمی و عظیمی و قدیری.
سعدی.
|| (اِ) امیر و حاکم. (منتهی الارب ) : به مستقر زعیم و عظیم ایشان که به ابن سوری معروف بود راه وصول آسان کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۹۴). || (ص ) قسمی از نبض، و آن وقتی است که نبض طویل و عریض و شاهق باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حرکت چشم میل بسوی بیرون دارد و نبض عظیم باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به عظیمی شود.
عظیم. [ ع ُ ظَ ] (ع اِ مصغر) مصغر عَظم. استخوان کوچک و خرد. رجوع به عظم شود. || عظیم وضاح یا عظم وضاح ، بازیی است مر عربان را. (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به عظم شود.
عظیم. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. سکنه ٔ آن ۳۵۴ تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات وسردرختی و حبوب است. این ده محل ییلاق ایل اینانلو وحاجی علی لو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
عظیم. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاه ولی شهرستان شوشتر. این ده مشهور به غضبان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶). رجوع به غضبان شود.

اسم عظیمه در فرهنگ فارسی

عظیم
بزرگ، کلان
۱ – بزرگ کلان . ۲ – بزرگ قدر والا مرتبه جمع عظام عظمائ . ۳ – زیاد بسیار .
ده از دهستان شاه ولی شهرستان شوشتر این ده مشهور به غضبان است
عظیم آباد
ده از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندر عباس
عظیم آباد حاجی محمود
ده جزئ دهستان غار بخش ری شهرستان تهران
عظیم آباد معین الملک
ده جزئ دهستان غار بخش ری شهرستان تهران
عظیم الترک و التبت
لقب ملک ختن بوده است
عظیم الجثه
تنومند کلان گنده درشت اندام : حیوانات عظیم الجثه دوره ما قبل تاریخ .
تنومند کلان
عظیم الجدوی
۱- پرسود بسیار سود ۲ – پربخشش .
پر سود بسیار سود
عظیم الروم
بزرگ روم لقب سلاطین و قیاصره روم : و قیصر را عظیم الروم و طاغیه الروم و کلب الروم خوانند
عظیم الشان
عظیم شان
عظیم شان دارای شان عالی عظیم رتبت
عظیم الفعال
بزرگ کردار
عظیم الفکره
بزرگ اندیشه : اما شاعر باید که سلیم الفطره عظیم الفکره صحیح الطبع .. باشد .
بزرگ اندیشه
عظیم القدر
بزرگ قدر بزرگ مرتبه : وی قاصی خان صدر از سادات عظیم القدر سیفی حسنی بود .
بزرگ قدر و مرتبه بزرگ مرتبه
عظیم کندی
دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان کو
بنه عظیم
دهی از بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است ٠
خلق عظیم
خوی بزرگ
فیلم عظیم
[spectacle film, spectacular] [سینما و تلویزیون] هر فیلم داستانی، معمولاً تاریخی، که در آن همۀ عناصر فیلم، مانند آرایه ها و لباس ها و رویدادها و شخصیت ها، در مقیاسی عظیم و پرزرق وبرق به نمایش درمی آید
صحن عظیم
کنایه از سطح ارض و روی زمین باشد
قوش عظیم
دهی از دهستان نوروز آباد بخش سرخس شهرستان مشهد .
گوشه عظیم
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در یکهزار گزی باختر خمین جلگه و معتدل است . آب آن از قنات تامین میشود محصول آن غلات و بن شن و پنبه و چغندر قند و انگور و بادام و شغل اهالی زراعت و راه آن از طریق خمین ماشین رو است .

اسم عظیمه در فرهنگ معین

عظیم
(عَ) [ ع . ] (ص .)۱ – بزرگ . ۲ – والا، بلند – قدر. ۳ – فراوان، بسیار.

اسم عظیمه در فرهنگ فارسی عمید

عظیم
۱. بزرگ، کلان.
۲. بلندمرتبه، محترم.
عظیم الجثه
درشت اندام، تنومند.
عظیم الشان
بلندمرتبه، دارای شٲن بزرگ.
عظیم القدر
بزرگ قدر، بزرگ مرتبه.

اسم عظیمه در اسامی پسرانه و دخترانه

عظیم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: azim) (عربی) بزرگ، کلان، بسیار، فراوان، با اهمیت، مهم، از صفات و نام های خداوند – بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار، از نامهای خداوند
عظیمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: azime) (عربی) (مؤنث عظیم )، عظیم – مؤنث عظیم، بزرگ، کلان، با اهمیت، بزرگ، فراوان، بسیار

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز