معنی اسم عصمت

عصمت :    (عربي) ۱- معصوم بودن، بي‌گناهي، پاك‌دامني؛ ۲- ناموس و عفت زنان؛ ۳- (در قديم) نگهداري و محافظت؛ ۴- (در فلسفه قديم) ملكه‌ي اجتناب از گناه.

Www.BabyNames.ir

اسم عصمت در لغت نامه دهخدا

عصمت. [ ع ِ م َ ] (ع اِمص ) عصمة. پاکدامنی و نبناد و ناآلودگی به گناه. (ناظم الاطباء). نگاهداری نفس از گناه. (فرهنگ فارسی معین ). بازداشتن خود را از گناه، و به اصطلاح اطلاق این لفظ بر پاکی است که از ابتدای وجود تا انتهای عمر گناه کبیره خصوصاً زنا نکرده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در مورد عصمت ملائکه اختلاف نظر است و برخی آن را موجود می دانند و برخی آن را نفی می کنند، و هر یک از دو فرقه را دلایلی است. اما در مورد وجوب عصمت انبیا، جمیع ملل و شریعت ها اتفاق نظر دارند، جز اینکه آن را در برخی امور لازم می دانند و در برخی جایز، و هر کدام را دلایلی است. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون وشرح مواقف و شرح طوالع شود. بی گناهی. عفاف. عفت. خودداری. خویشتن داری. و رجوع به عصمة شود :
یونان که بود مادر یونس ز بطن حوت
یادی نکرد و کرد ز عصمت جهان بخود.
دقیقی.
ایزد عز ذکره ما را و همه ٔ مسلمانان را در عصمت خویش نگاه دارد. (تاریخ بیهقی ص ۲۵۴).
ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.
ناصرخسرو.
دانش من گواه عصمت اوست
بشنو آنچ این گواه میگوید.
خاقانی.
عقل و عصمت که مرا تاج فراغت دادند
بر سرمنصب دیوان شدنم نگذارند.
خاقانی.
عصمتیان در حرمش پردگی
عصمت از او یافته پروردگی.
نظامی.
پشت دار جمله عصمتهای من
گوئیا هستند خود اجزای من.
مولوی.
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود.
حافظ.
– زن باعصمت ؛ زن پاکدامن که دامن آن به هیچگونه فسق و فجور و معصیتی آلوده نشده باشد. (ناظم الاطباء).
– بی عصمت ؛ بی ناموس. بدکار.
– بی عصمتی ؛ گناهکار بودن. نداشتن عصمت. زشتکاری.
– عصمت کبری ؛ لقب فاطمه ٔ زهراء سلام اﷲ علیها. (ناظم الاطباء).
– عصمت مقومه، عصمت مؤثمه . رجوع به عصمةالمقومة و عصمةالمؤثمة در ترکیبات عصمة شود.
|| نگهداری. نگهبانی. محافظت : بخشاینده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد. (کلیله و دمنه ).
اعتمادی دارد اوبر عصمت بخت آنچنانک
هر سلاحی در خزانه ٔ او بیابی جز سپر.
سنائی.
گفتی این مرسوم هر سالست اینک سال شد
ظن مبر کز دادن مرسوم اندر عصمتی.
سوزنی.
نه از بادیه بل ز طوفان نوح
به کشتی ّ عصمت درون آمدیم.
خاقانی.
|| پیوستگی. استحکام. پناه :
بنده ز بی دولتی نیست به حضرت مقیم
دیو ز بی عصمتی نیست به جنت مکین.
خاقانی.
عقده ٔ الفت و عصمت مستحکم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۳۳). || در نزد اشاعره، اینست که خداوند گناهی را در بنده نیافریند، چه آنان تمام اشیاء را ازابتدا به فاعل مختار اسناد میدهند، و نیز آنان گویند عصمت عبارت از آفریدن قدرت اطاعت است در بشر، که شامل «لطف » میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به لطف شود. || در نزد حکما، ملکه ای است نفسانی که صاحب خود را از ارتکاب فسق و فجور و گناهان بازمیدارد، و آن بسبب اعتقاد آنها است به ایجاب و قائل بودن به استعداد قوابل. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح حقوق جزا) مانند اصطلاح «هتک ناموس » در جرائم راجع به مواقعه استعمال میشود، بر خلاف اصطلاح «منافیات عفت » که در اعم از مواقعه و غیر آن استعمال شده است. (از فرهنگ حقوقی ).
عصمت. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) (خواجه…) نام او خواجه عصمةاﷲ بخاری، مشهور به خواجه عصمت است. وی شاعری ایرانی بود و در عهد تیموری میزیست. در نظم اشعار پیرو امیرخسرو دهلوی بود و مضامین و معانی او را عیناً در اشعار خود نقل میکرد. یکی از فاضلان درباره ٔ او چنین گفته است :
میرخسرو را علیه الرحمه شب دیدم بخواب
گفتمش : عصمت تو را یک خوشه چین خرمن است
شعر او چون بیشتر از شعر تو شهرت گرفت ؟
گفت : باکی نیست شعر او همان شعر من است.
عصمت قصیده ای در رثای امیر تیمور ساخته است به مطلع ذیل :
ای فلک خرگاه ویران کن که سلطان غایبست
تخت گو بر خاک بنشین، چون سلیمان غایبست.
میرزا خلیل سلطان بجهت این قصیده او را انعام و احسان فراوان کرد. وفات خواجه عصمت بسال ۸۲۹ هَ.ق. رخ داد. (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رجال حبیب السیر و مجالس النفائس شود.
عصمة. [ ع ِ م َ ](ع مص ) بازداشتن و نگاه داشتن از گناه و جز آن. (ازمنتهی الارب ). نگاه داشتن. (دهار) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). منع. (تاج المصادر بیهقی ).
عصمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ) گردن بند و حمیل. (منتهی الارب ). قلاده و گردن بند و حمایل. (ناظم الاطباء). قلاده. (اقرب الموارد). رسن. (دهار) (مهذب الاسماء). عُصمة. و رجوع به عُصمة شود. ج ِ، عِصَم، أعصُم، و عِصَمة ، أعصام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بازداشتگی از گناه و جز آن. (ناظم الاطباء). منع و خودداری، و گویند آن ملکه ٔ اجتناب از گناهان است با وجود امکان ارتکاب گناه. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). عصمت. رجوع به عصمت شود.
– عصمة المقوِّمة (الَ…) ؛ عصمتی است که بوسیله ٔ آن قیمت انسان ثابت گردد، و هر کس آن را هتک کند قصاص یا دیه بر او خواهد بود. (از تعریفات جرجانی و اقرب الموارد).
– عصمةالمؤثِّمة (الَ…) ؛ عصمتی است که هر کس آن را هتک کند گناهکار و آثم خواهد بود. (از تعریفات جرجانی و اقرب الموارد).
عصمة. [ ع ِ ص َ م َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (اقرب الموارد). جج ِ عِصْمة و عُصْمة. (منتهی الارب ). رجوع به عصمة شود.
عصمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِمص ) سپیدی بازوی آهو و مانند آن، و سپیدشدگی دست و پای آهو و بز کوهی. (منتهی الارب ). اسم مصدر است از صفت اعصم. (از اقرب الموارد). رجوع به اعصم شود. || (اِ) قلاده. (اقرب الموارد). عِصمة. رجوع به عصمة شود. || حمیل و حلقه ای که در گردن سگ باشد. (منتهی الارب ).عذبة و شمله ٔ دستار که در گردن سگ باشد. (از اقرب الموارد). ج، أعصام. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوحکیمة و مشهوربه عصمة البصری. محدث است. رجوع به ابوحکیمة شود.
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعاصم. تابعی است. رجوع به ابوعاصم شود.
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) دختر محمدبن رشیدالدین دختر شمس ابرقوهی. از زنان محدث بود. و در رجب سال ۷۱۱ هَ.ق. متولد شد و عمری طولانی کرد. طاووسی
بعضی کتب حدیث را نزد او فراگرفته است. (از اعلام النساء از الضوء اللامع سخاوی ).
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابن جشم بن معاویه ٔ هوازنی عدنانی. جدّی است جاهلی، و فرزندان او بطنی از جشم را تشکیل می دهند. ابوالاحوص عوف بن مالک تابعی از نسل او بوده است. (از الاعلام زرکلی از نهایة الارب و السبائک و جمهرةالانساب ).
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابن حدرةبن قیس یربوعی تمیمی. شاعر و سوارکار عهد جاهلیت. بنی عبس ،پسرعم او را بقتل رساندند و او نذر کرد که تا هفتادتن از آنان را بقتل نرساند لب به خمر و گوشت نزند، و چون به نذر خود وفا کرد رجزی سرود که المرزبانی آن را ذکر کرده است. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی ).
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابن حی بن السیدبن مالک ضبی. از شاعران جاهلیت. وی ارقم بن جون را بقتل رسانده است و درباره ٔ او شعری دارد. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی ).

اسم عصمت در فرهنگ فارسی

عصمت
( خواجه عصمه الله ) بخاری شاعر ایرانی در عهد تیموری ( ف. ۸۲۹ ه.ق .). وی در نظم اشعار پیرو امیر خسرو دهلوی بود و مضامین و معانی او را عینا در اشعار خود نقل میکرد . یکی از فاضلان درباره او چنین گفته [ میر خسرو را علیه الرحمه – شب دیدم بخواب – گفتمش عصمت ترا یک خوشه چین خرمن است . ] [ شعر او چون بیشتر از شعر تو شهرت گرفت ? گفت : باکی نیست شعر او همان شعر من است . ] عصمت قصیده ای در رثای امیر تیمور ساخته بمطلع ذیل : [ ای فلک خرگاه ویران کن که سلطان غایبست – تخت گو بر خاک بنشین چون سلیمان غایبست .] میرزا خلیل سلطان بجهت این قصیده او را انعام و احسان فراوان کرد .
منع، نگاهداری نفس ازگناه، پاکدامنی، ملکه اجتناب ازگناه وخطا
۱ – ( مصدر ) باز داشتن منع کردن . ۲ – نگاه داشتن نفس را از آلودگی و گناه . ۳ – ( اسم ) منع . ۴ – نگاهداری نفس از گناه پاکدامنی . ۵ – ملکه اجتناب از معاصی هنگامی که تمکن عمل بدان حاصل باشد.
نام او خواجه عصمه الله بخاری مشهور به خواجه عصمت است وی شاعری از ایران بود و در عهد تیموری میزیست در نظم اشعار پیرو امیر خسرو دهلوی بود و مضامین و معانی او را عینا در اشعار خود نقل میکرد
عصمت آباد
دهی است جزو دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در ۹ کیلومتری بوئین و سر راه شاه عباسی معروف بجاده اصفهان جلگه و معتدل ۱۴۴۳ تن سکنه قنات محصول غلات چغندرقند یونجه زراعت قالی بافی گلیم بافی و جاجیم بافی .
ده از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد
عصمت سرا
حرمخانه با عصمت حرمسرایی که همه پردگیان آن با عصمت باشند
بی عصمت
ناپاک . زشتکار . آلوده به گناه

اسم عصمت در فرهنگ معین

عصمت
(عِ صْ مَ) [ ع . عصمة ] ۱ – (اِمص .) پاک دامنی، نگاهداری نفس از گناه و خطا. ۲ – (اِ.) فرشتة اجتناب از گناه .

اسم عصمت در فرهنگ فارسی عمید

عصمت
۱. منع.
۲. نگه داری نفس از گناه، پاکدامنی.
۳. (اسم) ملکۀ اجتناب از گناه و خطا.
بی عصمت
آن که از فسق و گناه پرهیز نکند، بی عفت، بی ناموس.

اسم عصمت در اسامی پسرانه و دخترانه

عصمت
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: esmat) (عربی) معصوم بودن، بی گناهی، پاک دامنی، ناموس و عفت زنان، (در قدیم) نگهداری و محافظت، (در فلسفه قدیم) ملکه ی اجتناب از گناه – بی گناهی، پاکدامنی
عصمت الملوک
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: عصمت پادشاهان

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز