معنی اسم سُلدا

سُلدا :    (تركي) حامي، ياور.

 

 

اسم سلدا در اسامی پسرانه و دخترانه

سلدا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: (تلفظ: soldā) (ترکی) حامی، یاور – کوهستان
سلدوز
نوع: پسرانه
ریشه اسم: مغولی
معنی: نام یکی از امرای مغول در دوره غازان خان

 

اسم سلدا در لغت نامه دهخدا

سل. [ س َ ] (اِ) چیزی باشد که از چوب وفلاشه درهم بندند و با آن از آب گذرند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شش و ریه. (ناظم الاطباء). شش را نیز گفته اند که عربان ریه گویند. (برهان ). || کشتی که به عربی سفینه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کشتی. (ناظم الاطباء) :
زهی بزم عیش ترا زهره مطرب
زهی بحر جاه ترا آسمان سل.
سراج الدین قمری (از آنندراج ).
|| داغ ولی به معنی داغ مطلق نیست بلکه بخصوص داغ شریان است که صدغ است که درد شقیقه است و خیالات و منبع نزول آب را مانع است. (رشیدی ) (آنندراج ) :
سل کرد بدست چابکی زود
هر مجری کآب تیره را بود.
خاقانی.
|| سرود و نغمه. (ناظم الاطباء).
سل. [ س َل ل ] (ع مص ) روغن کشیدن از سکه و گرم کردن آن. || برکشیدن خاران را. || شپلیدن کنجد. || زدن و تازیانه زدن. || زود نقد کردن. || گرفتن چیزی را. || کندن چیزی را. || به آرامی بیرون آوردن چیزی را. || ریخته شدن دندانها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خار خرما دور کردن یاعام است. (منتهی الارب ). خار دور کردن و خار خرما دور کردن. (ناظم الاطباء) .
سل. [ س َل ل ] (ع ص ) مرد دندان ریخته. رجل سل. || (اِ) خنوری که در وی طعام و جز آن نهند. ج، سلال. || (مص ) برکشیدن شمشیر از غلاف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). برکشیدن شمشیر و جز آن. (المصادر زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ). کشیدن شمشیر. (دهار). || باصطلاح اطباء بریدن رگ را گویند. (آنندراج ).
سل. [ س ِ ] (اِ) سلاحی مر هندوان را مانند زوبین. (ناظم الاطباء). نام یکی از اسلحه ٔ هندوان باشد و زوبین همان است. (برهان ). || نام مرضی است. (برهان ). بیماری و قرحه ای که بیشتر در شش پدید آید و کم کم آنرا فاسد کرده و ناپدیدش کند. (از ناظم الاطباء). از عربی سِل ّ :
همی بگداخت برف اندر بیابان
تو گفتی باشدش بیماری سل.
منوچهری.
بی خدمت تو خود نتوانم سه روز بود
کین هجر جانگدازتر آمد مرا ز سل.
سوزنی.
سده و دیدان و استسقاء و سل
کسرو ذات الصدر و لاغ و درد دل.
(مثنوی ).
رجوع به ماده ٔ بعد شود. || کاهش. (دهار) (مهذب الاسماء).
سل. [ س ُل ل / س ِل ل ] (ع اِ) قرحه ای که در شش حادث میشود پس ذات الریه یا ذات الجنب یا بعد زکام و نزله یا بعد سرفه کهنه و آن را تب و قی لازم است. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرحه ای که در شش حادث شود، تب دق. (ناظم الاطباء) :
دلم تنوره و عشق آتش و فراغ تو داغ
جگر معلق بریان و سل بوده کباب.
طیان.
رجوع به سل شود.
سل. [ س ُ ] (فرانسوی، اِ) یکی از مواضع اجسام کلوئیدی «سل » است و آن حالتی است که ذرات کلوئیدی کاملاً در مایع حلال پراکنده شده و ظاهراً بصورت محلول اجسام بلوری درآمده و مسیل ها بواسطه ٔ ذرات مایع حلال کاملاً از یکدیگر جدا شده باشند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص ۱۲).

اسم سلدا در فرهنگ فارسی

سل
( اسم ) ظرفی که در روی طعام و جز آن نهند جمع : سلاسل .
یکی از مواضع اجسام کلوئیدی سل است و آن حالتی است که ذرات کلوئیدی کاملا در مایع حلال پراکنده شده .
[sol] [شیمی، مهندسی بسپار] محیطی که در آن ذرات کلوئیدی در بستری از جنس گاز یا مایع یا جامد پراکنده باشد
سل دوش
مقابل ساق دوش . شاه بالا که بجانب چپ ایستد .
سل شدن
[solation] [شیمی، مهندسی بسپار] پراکنده شدن ذرات کلوئیدی در بستری از گاز یا مایع یا جامد
سل کردن
روان کردن .
[solation] [شیمی] پراکنده کردن ذرات کلوئیدی در بستری از گاز یا مایع یا جامد
آب سل
[hydrosol] [شیمی] سامانه ای کلوئیدی که در آن، محیط پراکنش آب است
آلی سل
[organosol] [شیمی، مهندسی بسپار] سامانه ای کلوئیدی که در آن، محیط پراکنش یک مایع آلی است
ویولون سل
(اسم) از سازهای آرشه یی که بهیئت ویولون ولی از آن بزرگتر است و بهنگام نواختن ته آن در روی زمین قرار میگیرد و آنرا مانند کمانچه مینوازند . صدای ویولون سل یک اکتاو بم تر از صدای ویولاست .
کاس سل
شهری از آلمان
کلید سل
[treble clef, G clef] [موسیقی] یکی از کلیدهای موسیقی برای گسترۀ اصوات زیر
پری ی سل
جنسی از حشرات ک لئوپتر
تب سل
تب لازم تب دق تب استخوانی

اسم سلدا در فرهنگ معین

سل
(سَ) [ ع . ] (مص م .) ۱ – برکشیدن شمشیر، کارد و غیره . ۲ – بریدن رگ . ۳ – داغ کردن . مخصوصاً داغ کردن شریان صدغ که درد شقیقه و خیالات و منع نزول آب را نافع است .
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) ظرفی که در روی طعام و جز آن نهند، ج . سلال .
( ~ .) (اِ.) ۱ – پُل چوبی . ۲ – قایق .
(سُ) [ فر. ] (اِ.) پنجمین نُت از نُت های هفتگانة موسیقی .
( ~ .) [ هند. ] (اِ.) = سیل . شل : سلاحی است مانند زوبین هندوان را.
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) ۱ – آن چه بیرون کشیده شود از چیزی . ۲ – نطفه .
( س ) (اِ.) مرضی است عفونی و واگیردار که بیشتر ریه و غدد لنفاوی به آن دچار می شوند. عامل آن باسیلی است به نام باسیل کخ .
( ~ .) [ ع . ] (ص .) مرد دندان ریخته .
ویولون سل
( ~. س ) [ فر. ] (اِ.) از سازهای آرشه ای که به شکل ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن را روی زمین قرار دهند و آن را مانند کمانچه می نوازند.

اسم سلدا در فرهنگ فارسی عمید

سل
= سیاه ال
بیماری واگیردار که از طریق باکتری کخ منتقل می شود و به قسمت های مختلف بدن سرایت می کند اما سل ریوی شیوع بیشتری دارد و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کم خونی، تنگی نفس، سرفه، و خارج شدن خون یا اخلاط از سینه است.
درآوردن چیزی از چیز دیگر مانند درآوردن شمشیر از غلاف، برکشیدن، بیرون آوردن.
۱. تخته ای که روی آب بیندازند و از بالای آن عبور کنند، پل چوبی.
۲. قایق، کشتی.
پنجمین نت از نت های هفت گانۀ موسیقی.
ویولون سل
ویولون بزرگ که هنگام نواختن ته آن را بر زمین می گذارند و نوازنده در حالت نشسته می نوازد.

اسم سلدا در اسامی پسرانه و دخترانه

سلاله
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: solāle) (عربی) نسل، (در قدیم) فرزند، نطفه – فرزند، نسل
سلجوق
نوع: پسرانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: نام جد خاندان سلجوقیان
سلدا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: (تلفظ: soldā) (ترکی) حامی، یاور – کوهستان
سلدوز
نوع: پسرانه
ریشه اسم: مغولی
معنی: نام یکی از امرای مغول در دوره غازان خان
سلطان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
سلطنت
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: پادشاهی، فرمانروایی
سلم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: salm) (اوستایی) (در اعلام) یکی از سه پسر فریدون در اوستا، (در عربی) سِلم /selm/ صلح و آشتی، مردِ صلح طلب – از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی
سلما
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: selmā) نام درختی، (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب – نام زنان عرب
سلماز
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: سولماز
سلمان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: salmān) (عربی) سالم و مبرا از عیب و نقص و آفت، (در اعلام) نام یکی از معروفترین صحابه ی پیغمبر اکرم (ص) و از شخصیتهای بسیار بزرگ اسلام که از ناحیه ی جی اصفهان بود – نام یکی از صحابه پیامبر (ص) که از اهالی فارس (شهر آباده) بوده و جهت دیدن آخرین رسول خدا به مکه مهاجرت کرد
سلمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نام گیاهی است
سلمی
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: salmi) (عربی) (در گیاهی) نام گیاهی است، (در اعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز) هر معشوق را گویند – سلما
سلنا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: سولنا، خدای ماه، مجازا ماه
سلوی
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: کبوتر بهشتی (بر وزن حلوا)
سلیم
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: salim) (عربی) دارای قدرت تشخیص و داوری درست، سالم و بی عیب، (در قدیم) آرام و مطیع، ساده دل و خوش باور، (در حالت قیدی) در حال سلامت و به دور از هر گزند و آسیب – دارای قدرت داوری و تشخیص درست، سالم، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
سلیمان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عبری
معنی: (تلفظ: soleymān) (عبری) یعنی پر از سلامتی، (در اعلام) حضرت سلیمان (ع) پسر داوود ـ پیغمبرِ بنی اسرائیل ـ که نماد خردمندی، شکوه و توانایی است – پر از سلامتی، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که خداوند اسرار بسیاری از علوم و فنون غریبه و زبان حشرات و پرندگان را به او آموخت و سپاهی از جن و انس در اختیارش قرار داد
سلیمه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: salime) (عربی) (مؤنث سلیم )، سلیم – مؤنث سلیم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، سالم
سلینا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: ترکی
معنی: به فتح سین، مرکب از سلین ترکی بعلاوه پسوند نسبت فارسی، مانند سیل، خروشان، نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز