معنی اسم سیما

برای مشاهده با کیفیت بیشتر، روی تصویر کلیک کنید

 تصویر و معنی اسم سیما

سيما :    (عربي) ۱- چهره، صورت؛ ۲- (در قديم) نشان و حالتي در صورت انسان كه مبين حالات دروني باشد.

 

 

اسم سیما در لغت نامه دهخدا

سیما. (ع اِ)نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نشان. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص ۶۰). نشان. علامت. (منتهی الارب ) :
اگر تو راست میگویی که فعل مرد و زن باشد
چرا شکل تو در صورت نه سیمای پدر دارد.
ناصرخسرو.
آسیه توفیق و سارا سیرت است
ساره را سیاره سیما دیده ام.
خاقانی.
مردی مصلح مینمایی و سیمای صیانت و سداد در ناصیه ٔ تو پیداست. (سندبادنامه ص ۳۰۲).
رخش سیمای کم رختی گرفته
مزاج نازکش سختی گرفته.
نظامی.
رخش سیمای عدل از دور میداد
جهانداری ز رویش نور میداد.
نظامی.
هر که سیمای راستان دارد
سر خدمت بر آستان دارد.
سعدی.
|| قیافه. چهره. صورت :
گر اجزای جهان جمله نهی مایل بدان جزوی
که موقوفست همواره میان شکل مه سیما.
ناصرخسرو.
بر دعوی آنکه چون تویی نیست
سیمای تو میدهد گواهی.
سیدحسن غزنوی.
چون آینه نفاق نیارم که هر نفس
از سینه رنگ کینه به سیما برآورم.
خاقانی.
چو شیرین دید در سیمای شاپور
نشان آشنایی دادش از دور.
نظامی.
قضا را درآمد یکی خشک سال
که شد بدر سیمای مردم هلال.
سعدی.
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملک است
یا پری پیکر مهروی ملک سیما بود.
سعدی.
تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود
وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود.
ناصرخسرو.
|| مجازاً، به معنی پیشانی مستعمل است چرا که علامت خیر و شر در پیشانی مفهوم میشود. (غیاث ) (آنندراج ) :
حق چو سیما را معرف خوانده است
چشم عارف سوی سیما مانده است.
مولوی.
ز مهرش صبح می زد دم مرا شد صدق او روشن
که صدق اندرونی را توان دانست از سیما.
سلمان ساوجی.
سیما. [ سی ی َ ] (ع ق مرکب ) خاصه و خاص. (غیاث ) (آنندراج ). لاسیَّما. مخصوصاً. علی الخصوص. بویژه.

اسم سیما در فرهنگ فارسی

سیما
مخصوصا بویژه : هر آنج بشنود و طبیعت او را موافق و ملایم آید زود بقبول آن مسترسل شود سیما که نظمی نیکو ..دارد .
خاصه و خاص
خطوط سیما
خطوط موجود در صورت چین و چروک صورت
سمن سیما
سمن پیکر چهره او در سپیدی چون گل یاسمن است .
سیمین سیما
آنکه سیمای مانند سیم دارد . نقره گون سیما . سپید چهره .
ماه سیما
ماه چهر : بچشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی نقش بسته ام جایی . ( حافظ .۳۴۹ )
مه سیما
ماه سیما: آفتاب فتح را هر دم طلوعی میدهد از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو . ( حافظ )
نکو سیما
خوش سیما . نکو دیدار . زیبا روی .
ابراهیم بن سیما
یکی از امرای موسی بن بغا
بهشت سیما
بهشتی روی . بهشت رو . از اسمای محبوب است .
خوب سیما
خوش صورت خوب صورت
خورشید سیما
خوش سیما آفتاب منظر
خوش سیما
( صفت ) زیبا خوشگل .
دیو سیما
دیو چهر .
ملک سیما
خوشگل و پری چهر . فرشته روی .
نیکو سیما
خوش سیما . زیبا منظر .

اسم سیما در فرهنگ معین

سیما
(اِ) ۱ – چهره، قیافه . ۲ – علامت، هیئت .

اسم سیما در فرهنگ فارسی عمید

سیما
۱. روی، چهره، صورت.
۲. [قدیمی] ناصیه، پیشانی.
۳. [قدیمی] علامت، هیئت.
= لاسیما
خوش سیما
خوش رو، خوب رو، خوشگل.

اسم سیما در اسامی پسرانه و دخترانه

سیما
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: simā) (عربی) چهره، صورت، (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد – چهره، صورت

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز
  • […] چشم حتما… اسمتون یاد داشت کردم طراحیش کنم 🙂 معنیشو میتونید داخل سایت ببینید معنی اسم سیما معنی اسم سیما – معنی سیما – نام اسم دختر […]