معنی اسم سوری

سوري :    ۱- (در قديم) (در گياهي) گل سرخ؛ ۲- (به مجاز) سرخ رنگ.

 

 

اسم سوری در لغت نامه دهخدا

سوری. (اِ) نوعی از ریاحین سرخ است. (برهان ). ورد. نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله که سرخ باشد سوری گویند. (غیاث اللغات ). گل سرخ چون لاله و مانند آن. (فرهنگ رشیدی ) :
باغبان برگرفته دل بماه دی ز گل
پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار.
فرخی.
بر فرق شما آب گل سوری بارم
یا جام جوانی بهم اندر بگسارم.
منوچهری.
آمده نوروز ماه با گل سوری بهم
باده ٔ سوری بگیر بر گل سوری بچم.
منوچهری.
چون روی منیژه شد گل سوری
سوسن بمثل چو خنجر بیژن.
ناصرخسرو.
ماه را در نقاب کافوری
بسته چون در سمن گل سوری.
نظامی.
سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنید
عنبر فشانده گرد سمن زار بنگرید.
سعدی.
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند.
سعدی.
گه از برگ گل سوری کنی در بوستان توده
گه از شاخ گل خیری کنی در گلستان خرمن.
جوهری هروی.
غنچه ٔ گلبن وصلم ز نشیمن بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد.
حافظ.
|| گلی باشد که آنرا به پیکان تشبیه کرده اند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || شادی. خوشحالی. (برهان ). شادی. خوشحالی. خرمی.(ناظم الاطباء).
– چهارشنبه سوری ؛ شب چهارشنبه ٔ آخر سال شمسی بدین نام است. چهارشنبه ٔ آخر سال شمسی که به شب آن عصر سه شنبه در خانه ها آتش افروزند و بر آتش گذرند تفأل را برای سعادت در سال نو. (یادداشت بخط مؤلف ) :… که چون شب سوری چنانکه عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند، پاره ای آتش بجست و سقف سرای درگرفت. (تاریخ بخارای نرشخی ص ۳۲). رجوع به چارشنبه سوری شود.
|| رنگ سرخ. (برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) :
می سوری بخواه کآمد رش
مطربان پیش دار و باده بکش.
خسروی.
نرگس بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسایی.
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد.
فرخی.
راست گفتی رخش گلستان بود
می سوری بهار گل گستر.
فرخی.
شاها می سوری نوش ایرا بچمن در
بگرفت گل سوری جای گل رعنا.
مسعودسعد.
گشته خجل از رنگ لبش باده ٔ سوری
برده حسد از بوی خوشش عنبر سارا.
امیرمعزی.
لعل است می سوری و ساغر کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است.
کمال الدین اسماعیل.
|| نوعی از زاج باشد و آن زاج سرخ است که بلغت رومی قلقند خوانند. نوعی از زاج که زاج سرخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). || نوعی از پیکان. (برهان ) (ناظم الاطباء) (غیاث ).
سوری. (اِخ ) ابن معتز که درزمان مسعود غزنوی حاکم نیشابور بود و مشهد امام رضا(ع ) را بنا کرده است. (از تاریخ گزیده ص ۲۰۷). رجوع به تاریخ بیهقی ص ۱۶۹، ۱۷۸ و سبک شناسی ج ۲ ص ۳۴۵ شود.
سوری. (اِخ ) سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد. چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محمد را شربت مهلک نوشانید، و خبر مرگ وی به سیف الدین سوری رسید، لشکری عظیم فراهم آورده به کین خواستن برادر به غزنین رفت. بهرامشاه از پیش او بهندوستان گریخت و او در غزنین بتخت سلطنت نشست و لشکر غور را اجازه ٔ انصراف داد. چون زمستان رسید و بواسطه ٔ شدت سرما و برف راههای غور مسدود شد و رسیدن مدد متعذر گشت، اهل غزنین در خفیه به بهرامشاه نوشتند و او را بغزنین طلبیدند. بهرامشاه بی خبر به غزنین ورود کرده سیف الدین سوری و اتباع او را بگرفت و با فضیحت تمام بکشت. وی از سال ۵۴۳ – ۵۴۴ هَ. ق. سلطنت کرد و بهرامشاه وی را بسال ۵۴۴ بکشت. (از فرهنگ فارسی معین و تعلیقات چهارمقاله ٔ عروضی چ معین ص ۱۵۰) :
امیرا بسوی خراسان نگر
که سوری همی بند و ساز آورد
اگر دست شورش بماند دراز
به پیش تو کار دراز آورد
مر آن کار را کو بسوری دهی
چو چوپان بددوغ بازآورد.
ابوالفضل جمحی (از تاریخ بیهقی ).
رجوع به تاریخ ایران و طبقات ناصری چ کلکته صص ۱۱۲ – ۳۱۴ شود.

اسم سوری در فرهنگ فارسی

سوری
سیف الدین بن عزالدین حسین از پادشاهان غور که در غور و غزنین از ۵۴۳ تا ۵۴۴ ه. ق . حکومت کرد و بهرامشاه او را در سال ۵۴۴ ه.ق . بکشت .
سرخ رنگ، گل سرخ، گل محمدی، می سوری:شراب
( اسم ) گل محمدی .
سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علائ الدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخر الدین شد
اخه سوری
طایفه از ایلات کرد ایران
چارشنبه سوری
آخرین چهارشنب. اسفند ماه هر سال ٠ شمسی که ایرانیان در شب آن چهار شنبه جشن چار شنبه سوری میگیرند و آداب و رسوم خاصی را در آن شب بر گزار میکنند ٠ جشن چار شنبه سوری که از جشن های ملی و باستانی ایرانیانست و هنوز در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران شب این روز را بطرزی خاص جشن میگیرند ٠ توپ مروارید : در میدان ارگ طهران توپ کهن سالی بود که مدت صد سال بر فراز صفه ای جا گرفته بود و چون پیران زمین گیر از جای خود نمی جنبید شبهای چهار شنبه سوری زنان و دخترانی که حاجتی داشتند مخصوصا آن زنانی که در آرزوی شوی بودند از آن توپ بالا میرفتند و بر فراز آن دمی می نشستند و از زیر آن میگذشتند و در بر آوده شدن آرزوی خود شک نداشتند و بچه های شیر خوار را که باصطلاح (( نحسی )) میکردند یا ریسه میرفتند از زیر توش مروارید وسر در نقاره خانه میگذراندند . این توپ را توپ مروارید مینامیدند و افسانهای گوناگون در حق آن میگفتند . آتش افروختن : زیبا ترین و شاید قدیمترین آداب چهار شنبه سوری آتش افروختن و جستن از آن و شادی کردن در کنار آتش است . کوزه شکستن : مردم طهران تا چند سال پیش که از سر در نقاره خاله بالا میرفتند کوزه ای آب ندیده با خود میبردند و از آنجا بزمین میافکندند و میشکستند و کسانی تکه بدانجا دسترس نداشتند از بام خویش کوزه را بزمین میافکندند اینکار در بسیاری از نقاط ایران معمولست و عقیده دارند که بلا ها و قضا های بد را در کوزه متراکم کرده اند و چون بشکنند آن قضا و آن بلا دفع شود … آجیل : در شب چهار شنبه سوری آجیل خوردن از رسوم و آداب مخصوص است و مخصوصا بایستی آجیل شور و شیرن باشد … در میان زنان ایران در شب چهار شنبه سوری و حتی مواقع دیگری که کسیرا مشکلی در پیش باشد و استجابت مرادی را بخواهد آجیل مخصوصی با آداب و حضور قلب خاصی معمول است که آنرا نذر میکنند و داستان شیرینی برای ابتکار آن میگویند …. آجیل مشکل گشا از آداب خاص شب چهار شنبه سوری نیست ولی کسانی که بدان اعتقاد کامل دارند گذشته از آنکه شب جمع. آخر هر ماه بدان عمل میکنند شب چهار شنبه سوری نیز باداب آن میپردازند . فالگوش : کسانیکه حاجتی دارند شب چهار شنبه سوری نیت میکنند و بر سر چهار راهی یا اگر چهار راه نبود بر سر چهار راهی یا اگر چهار راه نبود بر سر رهگذری بفالگوش میایستند و نخستین عابری را که گذشت بسخن او توجه می کنند و هر چه از دهان او برون آمد در استجابت مقصود خود بفال نیک یا بفال بد میگیرند اگر آن نخستین سخن باجابت آرزوی صاحب حاجت مطابق باشد آن آرزو بر آورده است و گر نه بر آورده نیست . همین فالرا ممکن است بر پشت در خانه ای یا در اطاقی گرفت و باید آهسته بپشت در آمد و بی آنکه کسانی که اندرون خانه یا اطاقند بدانند که کسی بر در ایستاده است گوش فرا داد و اولین سختی را که گفته میشود در اجابت مقصود خود یا نار وا ماندن آن فال گرفت . گره گشایی : کسانی که بخت ایشان گره خورده و عقده ای در کارشان روی داده است چاره جز آن ندارند که شب چهارشنبه سوری گوش. دستمالی یا چارقدی یا گوش. دیگر از جام. خود و یا پارچه ایرا گره زنند و بر سر راهی بایستند و از اولین کسیکه بریشان گذشت خواستار شوند که آن گره را بدست خود بگشاید ممکن است قفلی را بر پارچه یا دستمال و یا گوشه ای از جامه بست و بر سر راه ایستاد و کلید آنرا بنخستین کسیکه از راه میگذرد داد که با آن کلید قفل را بگشاید و عقده از کار فرو بست. آن درمانده باز کند . دفع چشم زخم و بخت گشایی : برای بخت گشایی در شب چهار شنب. سوری تدابیری معمول است و از همه شگفت تر آن است که بد باغ خانه میروند و از آب دباغ خانه اندکی بر میدارند و با خود بخانه میاوردند و برای گشوده شدن بخت بر سر میریزند ٠ کندرو خوشبو : یکی از آداب چهارشنبه سوری آنست که زنان بر در دکان عطاری میروند و از او : (( کندر و شا برای کار گشا )) میخواهند و تا عطار برود بیاورد فرار میکنند این دکان باید رو بقبله باشد سپس بدکان دیگری که رو بقبله باشد میروند و (( خوشبو )) میخواهند که مراد اسفند است و چون عطار پی آن برود باز میگریزند و سپس بدکان سومی که رو بقبله باشد میروند و مقداری کندر و اسفند میخرند و در خانه برای دفع چشم زخم و حل مشکل خود دود میکنند ٠ قلیا سودن : یکی از وسایل دفع جادو در شب چهار شنبه سوری قلیا سودنست اندکی قلیای خشک در هاون برنجین کوچکی میریزند و هفت دختر نابالغ دسته میزنند و با آب میسایند و بر آن بول میکنند و آن آب را در چهار گوش. صحن خانه ای که آنرا جادو کردهاند میریزند و یقین دارند که بهمین تدبیر جادو باطل میشود ٠ آش بیمار : در خانه ای که بیماری باشد شب چهار شنبه سوری باید در شفای او کوشید که بیماری او بسال دیگر نرسد برای اینکار آشی میپزند که در میان زنان باسم (( آش بیمار )) یا (( آش امام زین العابدین بیمار )) معروفست باید بادی. مسین بدست گرفت و با قاشق بدر خانه ای یا بدر اطاق همسایه رفت و چنانکه او نداند که این خواهش از جانب کیست با آن قاشق بر آن ظرف مسین کوبید و صاحب خانه یا اطاق و جدانا مکلف است کهچیزی که بتوان در آش ریخت مانند آرد یا برنج یا غلات و بنشن و پیاز و هرچه از این قبیل در خانه موجود باشد و اگر نیست چند شاهی پول در آن ظرف بریزد ٠ هر چه در ظرف ریخته میشود باید در ترکیب آش داخل شود و اگر پول در آن ظرف در یوزه گری ریختند با آن پول باید لوازم آش را تدارک دید و از آن آش بیمار را داد و باز ماند. آن را به تهی دستان رهگذر داد و همین آش هر دردی را شفا می بخشد ٠ فال گرفتن با بولوئی : یکی از شیرین ترین آداب چهار شنبه سوری که بیشتر جنب. بازی و تفریح گوارایی دارد فال گرفتن با بولونی است ٠ بولونی کوز. بدهان گشاد کوچکی است که در خانه های ما فراوانست و در آن ادویه خشک یا ترشی و مربا و غیره میریزند زنان و دختران جوان گرد یکدیگر جمع میشوند و کوزه ای را میاورند هر کس هر چه همراه خود دارد و نشانه ای از و بشمار میرود در آن بولونی میاندازد و اشعار مختلف در وصف الحال که بتوان بد ذن تفال کرد بر قطعه های کاغذ مینویسند و تا کرده در بولونی میاندازند سپس دختر نابالغی را میخوانند و او دست در بلونی می کند و پاره ای کاغذ را بیرون می آورد و یکی از حاضران شعری را که بر آن نوشته است می خواند سپس همان دختر یکی از اشیائ را بیرون می آورد و ارائه می دهد و آن شعر که خوانده شده است فالی است که در حق صاحب آن نشانی زده اند .
چشمه سوری
مولف مر آت البلدان نویسد : (( چشمه ایست واقع در کنار قصب. تویسرکان )) ٠
چفتۀ سوری
[arcuated lintel, Syrian arch] [معماری و شهرسازی] ساخته ای مرکب از چَفته ای در پایین و ستونگانی (colomade) در بالا، معمولاً بر فراز ورودی که در معماری رومی رایج بود
قزل سوری
دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو . واقع در ۲۲ هزار گزی شمال باختری سیه چشمه و ۷ هزار گزی خاور شوسه سیه چشمه به کلیسا کندی موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر سالم است .
کاسنی سوری
هندبائ شامی
ابن سوری
فرمانروای غور بوده و در جنگی با محمود سبکتکین مغلوب شده
امیر محمد سوری
معاصر سلطان محمود و امیر غور بود
پی سوری
نام طایفه از مردم داهی از سکاها بگفته استرابون
چهارشنبه سوری
( اسم ) آخرین چهارشنب. هر سال شمسی . در عصراین روز بوته های خار را مشتعل کنند و از روی آن پرند و گویند: سرخی تو از من. زردی من از تو. و این عمل را بشگون گیرند.
زاج سوری
زاج سرخ بسیار شبیه میطرانا است و جمعی به غلط آنها را یکی دانسته اند
سراب سوری
دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه شهرستان خرم آباد واقع در ۲۲ هزار گزی شمال خاوری خرم آباد و ۹ هزار گزی شمال راه شوسه خرم آباد به بروجرد .
سهره ای سوری
[Serinus syriacus] [زیست شناسی- علوم جانوری] گونه ای از سهره ایان و راستۀ گنجشک سانان با منقار کوتاه و پرهای خال دار قهوه ای تیره و روشن
قسط سوری
قسط ثقیل است
گل سوری
همان گل سرخ است . گل آتشی از اسفرمها است .
ماهوی سوری
مرزبان مرو

اسم سوری در فرهنگ معین

سوری
۱ – (اِ.)گل سرخ، گل محمدی . ۲ – شراب سرخ .
(ص نسب .) نک سورچران .
چهارشنبه سوری
( ~. شَ بِ) (اِمر.) غروب آخرین سه شنبه سال که در آن شب معمولاً هفت بوته آتش درست می کنند و به ترتیب از روی آن می پرند و می گویند: سرخی تو از من زردی من از تو.
گل سوری
( ~ ) (اِمر.) گل سرخ .

اسم سوری در فرهنگ فارسی عمید

سوری
= سورچران
۱. از مردم سوریه: ورزشکار سوری.
۲. تهیه شده در سوریه.
۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] = سریانی
۱. چیزی که به رنگ سرخ باشد، سرخ رنگ: آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم (منوچهری: ۷۰).
۲. چهارشنبه سوری.
۳. (زیست شناسی) گل سرخ: آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم (منوچهری: ۷۰).
چارشنبه سوری
= چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری
جشن ایرانی که در شب پیش از آخرین چهارشنبۀ سال برگزار می شود و از جمله آیین های آن افروختن آتش و پریدن از روی آن است.

اسم سوری در اسامی پسرانه و دخترانه

سوری
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: suri) (در قدیم) (در گیاهی) گل سرخ، (به مجاز) سرخ رنگ – گل سرخ
سوریا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: آشوری
معنی: (تلفظ: suriyā) (سوری + الف (اسم ساز) )، سوری – ثریا
سورین
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: surin) سُور + ین (پسوند نسبت) )، منسوب به سُور، سُور به علاوه (به مجاز) آن که شادمان و مسرور است – توانا، دلیر

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز