معنی اسم سعیده

برای مشاهده با کیفیت بیشتر، روی تصویر کلیک کنید

 تصویر و معنی اسم سعیده

سعيده :    (عربي) ۱- (مؤنث سعيد)، ( سعيد. ۱- و ۲- ؛ ۲- (اَعلام) ۱) رودی از رشته کوه اطلس، در شمال غربی الجزایر به ارتفاع ۱۱۸۰ متر؛ ۲) نام استانی در شمال غربی الجزایر؛ ۳) نام شهری در مرکز استان سعیده در الجزایر، در کنار کوه سعیده.

 

 

اسم سعیده در لغت نامه دهخدا

سعید. [ س َ ] (ع ص )نیک بخت. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مهذب الاسماء).ج، سعداء. باسعادت و نیک بخت. ضد شقی. (ناظم الاطباء). خجسته. فرخنده. خجسته. همایون. مسعود :
عید او باد سعید و روز او باد چو عید
دور باد از تن و از جانش شیطان رجیم.
فرخی.
عاش سعیدا و مات حمیدا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۳۳).
از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و کشیش کنشتی.
ناصرخسرو.
در طارمی که هست سه وقت اندر او دو عید
با طالع سعید و به برهان نو نشست.
خاقانی.
بود گبری در زمان بایزید
گفت او را یک مسلمان عتید.
(مثنوی ).
گر بدانی که شقیئی یا سعید
آن بود بهتر ز هر فکر عتید.
(مثنوی ).
شادم بتو مرحبا و اهلا
ای بخت سعید مقبل من.
سعدی.
بروز همایون و سال سعید.
سعدی.
|| (اِ) جوی. (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سعید. [ س ُ ع َ ](ع اِ) چهاریک خشت خام. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) نام یک عده از طوایف ایل بختیاری است که در آبادی های اطراف دهستانهای سوسن و ایذه سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶). یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری که در مال امیرسوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۴).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم البرتی نصرانی کاتب. مکنی به ابوالحسن به عربی شعر می گفته و دیوان او صد ورقه است. (از ابن الندیم ).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن بن عیسی المسیح که در زمان الناصرلدین اﷲ خلیفه ٔ عباسی میزیست. رجوع به ابن مسیح ابونصر شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابی عروبة. رجوع به ابن ابی عروبة و ابوالنضر شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد المیدانی النیشابوری فرزند احمدبن محمد میدانی مؤلف السامی فی الاسامی. او راست : ۱- الاسماء فی الاسماء که به اسلوب کتاب السامی فی الاسامی پدر خود نوشته است. ۲- غریب اللغة. ۳- نحوالفقها. وی بسال ۵۳۹ هَ.ق. درگذشته است. (ریحانة الادب ج ۴ ص ۱۱۵).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل حیری مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان حیری شود.
سعید. [س َ ] (اِخ ) ابن البطریق. رجوع به ابن بطریق… شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن الحکم مکنی به ابی عبداﷲ. رجوع به ابن ابی مریم سعید… شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن العاس الاموی ملقب بذوالعمامه و مکنی به ابواحیحه. رجوع به ذوالعمامه شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن الفرج ابوعثمان الرشاشی مولی بنی امیه. مردی ادیب فاضل و عالم به لغت و شعر بوده و محفوظات فراوان داشت و در فصاحت ضرب المثل است. به مصر و بغداد رفت وی بسال ۱۲۷۲ هَ.ق. درگذشت. (از معجم الادباء ج ۴ ص ۲۴۱).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن المسیب بن حزن بن وهب المخزومی القرشی از تابعین و روات و یکی از هفت فقیه مدینه و سید تابعین و از محدثان و فقها وزهاد است. وی بسال ۹۴ هَ.ق. هجری درگذشت. رجوع به اعلام زرکلی و روضات الجنات ص ۳۱۱ و شدالازار ص ۱۰ شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن اوس. رجوع به ابوزید سعیدبن اوس در همین لغت نامه شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن جبیر اسدی کوفی مکنی به ابوعبداﷲ تابعی.وی حبشی الاصل و از موالی بنی حارث بنی اسد بوده. علم را نزد عبداﷲبن عباس و ابن عمر فراگرفت. در علم شطرنج بی نظیر بوده. پس سعید بمکه رفت و خالد قسری او را دستگیر کرد و نزد حجاج فرستاد. حجاج بن یوسف وی را در واسط در سال ۹۵ هَ.ق. بقتل رسانید. امام احمدبن حنبل در حق وی گفته قتل الحجاج سعید او ما علی وجه الارض احد الا و هو مفتقرا الی علمه. رجوع به روضات الجنات ص ۳۰۱ و اعلام زرکلی ج ۱ ص ۳۶۹ و صفوةالصفوه ج ۳ ص ۴۲ شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن حسین بن عبداﷲبن میمون قداح از رؤسای قرامطه پس از جد و اعمام خود ریاست این گروه به وی رسیده. پدرش حسین در زمان حیات عبداﷲ از دنیا برفت و ریاست و دعوی به وی رسید. سعید به ری، طبرستان، خراسان، احسا، قطیف قدس رفت. آنگاه رهسپار مصر گردید و ادعا کرد علوی فاطمی است و خویش را عبیداﷲ نامید. چون دید که دعوی علوی و فاطمی بودن او در مردم اثری ندارد، جوانی را که میگفت از اولاد محمدبن اسماعیل و نامش حسن ابوالقاسم است بعامه نمود و او را قیم بعد از خود کرد. رجوع به تاریخ ادبیات و تاریخ علوم عقلی دکترصفا و میمون قداح شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن حمیدبن بختگان مکنی به ابوعثمان. و او میگفت که از اولاد ملوک ایران است، و از کتب اوست : کتاب انتصاب العجم من العرب و نام این کتاب التوبه است. و کتاب دیوان رسائل و کتاب دیوان الشعرا. و او از خاندانهای قدیم ایرانی است و سخت دشمن عرب و از کتب اوست : کتاب فضل العجم علی العرب و افتخارها.و کتابی از رسائل او و کتبی در کلام. (ابن الندیم ).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن زیدبن عمروبن نفیل بن عبدالعزی از سابقان در اسلام و از عشره ٔ مبشره است. وی بسال ۵۰ هَ.ق. درگذشت. (از الاصابة ج ۳ ص ۹۶).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن سعیدالفارقی. مکنی به ابوالقاسم نحوی. مردی ادیب و فاضل بود او را تصنیفات متعددی است. از آنجمله کتاب تقسیمات العوامل و عللها. کتاب تفسیرالمسائل المشکل فی اول المقتضب للمبرد و جز آن. وی بسال ۳۹۱ هَ.ق. درگذشت. (معجم الادباء ج ۴ ص ۲۴۰).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن عبداﷲبن محمدبن ابراهیم بن عبدالمؤمن طیفور ابوسهل النیلی. مردی ادیب، شاعر، نحوی، فقیه، طبیب بود از تصانیف اوست : کتاب المسائل لحنین، تخلیص شرح فصول بقراط لجالینوس. وی بسال ۴۲۰ هَ.ق. درگذشت. (از معجم الادباء ج ۴ ص ۲۴۰).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن فتحون بن مکرم معروف به حمار سرقسطی اندلسی. از ائمه لغت و نحو و جز آن و او را در فلسفه کتابیست بنام شجرةالحکمة. و کتابی در موسیقی و رساله ای در تعلیم علوم و تقسیم جواهر و اعراض. او بروزگار منصور محمدبن ابی عامر محبوس گشت و پس از رهائی وی را از اندلس نفی کردند و در جزیره ٔ صقلیه وفات کرد. رجوع به عیون الانباء ج ۲ ص ۵۴ شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن مبارک بن علی بن عبداﷲبن سعیدبن محمدبن نصربن عاصم بن عبادبن عاصم. نسبت او بابن دهان نحوی میرسد. از نحویان بزرگ و افاضل لغویان است. لغت و عربیت را از رماتی فراگرفت و حدیث را از هبةاﷲبن محمد و جز آنان فراگرفت. و بسال ۴۹۴ هَ.ق. در شهر طابق متولد شد و شب عیدفطر سال ۵۶۹ بموصل درگذشت. او راست : تفسیر قرآن در چهارجلد. شرح الایضاح ابی علی فارسی در ۴۰ جلد. شرح اللمع ابن جنی که آن را المغرة نامیده است. کتاب الاضداد. ازالة المراء فی الغین والراء. کتاب الدروس در نحو. کتاب الریاضة. کتاب الضادو الظاء معروف به غنیة و کتابهای دیگر. (از معجم الادباء ج ۴ ص ۲۴۱). رجوع به روضات الجنات صص ۳۱۴ – ۳۱۵٫
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن محمدالاندلسی از اهل قرطبه بود و به ابن حداد معروف است. وی مردی لغوی بود که به سال ۴۰۰ هَ.ق. درگذشته. او را کتب متعددی است. از جمله کتاب الافعال را توسعه و بسط داده و بآن مطالبی افزوده است. (از روضات الجنات ص ۳۱۴). رجوع به ابن حداد شود.
سعید. [ س َ ](اِخ ) ابن مسعده المجاشعی. رجوع به اخفش اوسط شود.
سعید. [ س َ ](اِخ ) ابن وهب. رجوع به ابوعثمان سعیدبن وهب شود.
سعید. [س َ ] (اِخ ) ابن هارون، مکنی به ابوعثمان اشناندانی.مردی نحوی و لغوی و از ائمه لغویان است. او راست :
کتاب معانی شعری. کتاب ابیات و غیره. وی بسال ۲۸۸ درگذشته است. (از معجم الادباء ج ۴ صص ۲۴۴ – ۲۴۵).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) (۴۳۶ – ۴۹۵) ابن هبةاﷲ ابوالحسن سعیدبن هبةاﷲبن محمدبن الحسین از پزشکان نامبردار مشهور بود. وی خدمت المقتدی بامراﷲ و المستظهرباللّه را نمود و بیمارستان عضدی را اداره میکرد. او راست : کتاب المغنی فی الطب. و مقاله فی صفات ترکیب الادویه. و کتاب خلق الانسان و غیر ذلک. (معجم المطبوعات ).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن حسن راوندی مکنی به ابوالحسین مشهور به قطب راوندی. رجوع به قطب الدین راوندی شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابوعثمان سعیدبن حمیدبن سعید. نویسنده و شاعر که اصل وی از نهروان بود. وی در خانواده ای روستایی در بغداد بدنیا آمد بعد به سامره رفت و دیوان رسایل مستعین عباسی را بعهده گرفت. در شعر نیکوگفتار بود و ظرافت کلام داشت. (از اعلام زرکلی ص ۳۶۹). وی به عربی شعر گفته و دیوان او پنجاه ورق است. (ابن الندیم ).
سعید. [ س َ ] (اِخ ) یعقوب مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان دمشقی شود.
سعید. [ س َ ] (اِخ ) کرمانی متخلص به محرابی. وی بشش پشت به شیخ برهان الدین معروف بشیخ زاده پسر شیخ العالم میرسد و او از نیمه ٔ دوم مائه ٔ هشتم اول مائه ٔ نهم میزیسته است. او راست : کتاب مزارات کرمان که در سال ۹۲۵ هَ.ق. بپایان رسانده است.

اسم سعیده در فرهنگ فارسی

سعید
وتعس ( شیخ ) نخستین از امرای بنی وتعس ( مراکش)(۸۷۵ ه.ق.۱۴۷٠م.- ۹٠۶ ه.ق.۱۵٠٠م.)
سعاتمند، خوشبخت، نیک بخت، سعدائ جمع
( صفت ) سعادتمند نیکبخت مقابل شقی جمع : سعدائ .
کرمانی متخلص به محرابی . وی بشش پشت به شیخ برهان الدین معروف بشیخ زاده پسر شیخ العالم میرسد و او از نیم. دوم ماه هشتم اول ماه نهم میزیسته است اوراست : کتاب مزارات کرمان که در سال ۹۲۵ بپایان رسانده است .
سعید آباد
دهی است از دهستان آید غمش فلاورجان شهرستان اصفهان .
سعید الدوله
ابوالفضائل سعید بن سعدالدوله سومین از حمدانیان حلب ( ۳۸۱ ه.ق.۹۹۱ م.-۳۹۲ ه.ق. ۱٠٠۱م.) .
سعید خان
میرزا سعید خان موتمن الملک وزیرامور خارجه ناصر الدین شاه این شخص ابتدا از ملاهای خوش نویس و فاضل گر مرود آذربایجان و بملا محمد سعید انصاری معروف بود .
سعید خانلو
ده از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل .
سعید طائی
حکیم … جامع کمالات وصاحب احوالات پسندیده بود . در سخنگویی پای. عالی داشته . محمد اوفی او را توصیف کرده و اشعارش را در کتاب خود آورده او را معاصر سلاطین و آل سلجوق دانسته .
امیر سعید
لقب نصر بن احمد پادشاه ساسانی بود .
چنار چقا سعید
دهی است از دهستان پنجم بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان .
خاقان سعید
لقب شاهزاده شاهرخ میرزا ابن امیر تیمور گورگان است .
شیخ سعید
بندریست در جنوب یمن در باب المندب در ۳/۵ کیلومتری جزیره پریم که در حدود ۱٠٠٠ تن سکنه دارد.
فتح ابن سعید
… موصلی مکنی به ابونصر گاه وی را با فتح موصلی معروف اشتباه میکنند و هر دو فتح نزد اهل علم شهرت دارند .
نوری سعید
نوری سعید ( و . بغداد ۱۸۸۸ مقت.۱۹۵۸ م .) نخست وزیر اسبق عراق . نژاد او از کشور ترکیه است لکن تولد او در بغداد بود و در ارتش عثمانیها خدمت میکرد تا بدرجه افسری رسید و در آنجا پرورش یافت . سپس بخدمت سیاسی در آمد و بارها به وزارت و ریاست وزرائی رسید . مردی کاردان و با کفایت بود . در کودتای عبدالکریم قاسم بقتل رسید .
ابان بن سعید
جد پنجم او عبد مناف است
ابراهیم بن سعید
نحوی و ادیب که از کودکی کور بود
ابن سعید
یکی از علمای لغت عرب
ابو سعید
بهادر خان از پادشاهان ایلخانی ایرانی ( جا. ۷۱۶ ه . ق ./ ۱۳۱۶ م . – ف . ۷۳۶ ه . ق . / ۱۳۳۵ م . ) وی پس از مرگ پدر خود الجاتیو با مساعدت امیر چوپان و امرای دیگر از خراسان به سلطانیه آمد و بر تخت سلطنت نشست و بواسطه صغر سن او امیر چوپان زمام امور را در دست گرفت و در ابتدای امر به ابو سعید خدمت بسیار کرد و بنیان سلطنت او را مستحکم ساخت . در ایام سلطنت این پادشاه جمعی از درباریان و نیز امرا و حکام مانند امیر چوپان و شیخ حسن بزرگ سر به شورش برداشتند و هر یک بادعای سلطنت برخاستند و چون ابو سعید از عهده دفع این قبیل شورشها و تحولات بر نیامد زمینه جهت پیشرفت مقاصد دشمنان او روز به روز فراهم تر شد و همینکه در گذشت ( ۷۳۶ ه . ق . ) متصرفات ایلخانان رو بتجزیه گذاشت و در هر قسمتی از آن سلسله ای به حکومت پرداختند.
تابعی است
ام سعید
نام چند تن از زنان صحابی بود
پرت سعید
بندر جمهوری مصر واقع در کنار بحرالروم ( مدیترانه) در مدخل ترعه سوئز دارای ۱۷۸٠٠٠ تن جمعیت و مرکز مهم بازرگانی است .
یکی از بنادر مصر
پورت سعید
بندر سعید نام شهری بمصر
ترکی بن سعید
بن سلطان حاکم عمان بود و در زمان امارت برادرزاده اش سالم بن ثوینی از عمان برفت و در هند امامت کرد و چون حکومت به عزان بن قیس رسید به مسقط بازگشت و گروهی از مردم نجد که در آن جا بودند از او پیروی کردند آنگاه عزان به قتل رسید و او بر اکثر مملکت عمان مستولی شد و مابقی در دست کسانیکه پیش از عزان ریاست داشتند باقی ماند .

اسم سعیده در فرهنگ معین

سعید
(سَ) [ ع . ] (ص .) سعادتمند، خوشبخت .

اسم سعیده در فرهنگ فارسی عمید

سعید
سعادتمند، خوشبخت، نیک بخت.

اسم سعیده در اسامی پسرانه و دخترانه

سعید
نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: saeid) (عربی) خجسته، مبارک، (در قدیم) خوشبخت، سعادتمند – خجسته، مبارک، خوشبخت، سعادتمند
سعیده
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: (تلفظ: saeide) (عربی) (مؤنث سعید )، سعید – مؤنث سعید، خجسته، مبارک، خوشبخت، سعادتمند

 

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز