معنی اسم ستوده

ستوده :    (صفت مفعولي از ستودن)، آن‌كه او را ستوده‌اند؛ ستايش شده.

 

 

اسم ستوده در لغت نامه دهخدا

ستوده. [ س ُ / س ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مدح کرده شده یعنی کسی که او را مدح کنند و نیکویی او را بگویند. (برهان ) (آنندراج ). صفت کرده شده. به نیکویی ذکر شده. (شرفنامه ). محمود. ممدوح. (دهار). مدح کرده شده. (غیاث ) (رشیدی ). نیک. نیکو :
ستوده تر آنکس بود در جهان
که نیکش بود آشکار و نهان.
فردوسی.
همه سربسر نیکخواه توایم
ستوده بفرّکلاه توایم.
فردوسی.
ستوده ٔ پدر خویش و شمع گوهر خویش
بلندنام و سرافراز در میان تبار.
فرخی.
ستوده بنام و ستوده بخوی
ستوده بجام وستوده بخوان.
فرخی.
ادیب وفاضل و معاملت دان بود با چندین خصال ستوده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۸۲). ما پیران اگر عمری بیابیم بسیار آثار ستوده خواهیم دید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۹۳). ستوده آن است که قوت آرزو و قوت خشم در طاقت خرد باشد. (تاریخ بیهقی ).
اگر چه مارخوار و ناستوده ست
عزیز است و ستوده مهره ٔ مار.
ناصرخسرو.
وَاندر جهان ستوده بدو شهره
دانا بسان کوکب سیاره.
ناصرخسرو.
هست در چشم عالمی مانده
نقش آن پیکر ستوده هنوز.
خاقانی.
و آنگاه این شراب ستوده آنوقت بود که تلخ بود و خوش طعم بود. (هدایة المتعلمین ).
– ستوده خصال ؛ پسندیده خصال. نیکو خصال :
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکو دل و ستوده خصال و نکوشیَم.
فرخی.
نه دیر بود که برخاست آن ستوده خصال
برفت و ناقه ٔ جمازه را مهار گرفت.
مسعودسعد.
ملاحظه و ارادت اعمال این پادشاه دین ستوده خصال واضح و لایح همی گردد. (حبیب السیر).
– ستوده سخن ؛ خوش صحبت. نیکوبیان :
بسخن گفتن آن ستوده سخن
نرم گرداند آهن و پولاد.
فرخی.
– ستوده سیر ؛ نیکو خصال :
درگه پادشاه روز افزون
درگه خسرو ستوده سیر.
فرخی.
روزی اندر حصار برهمنان
اوفتاد آن شه ستوده سیر.
فرخی.
– ستوده شیم ؛ نیکو خصال. ستوده سیر :
هر آنچه از هنر و فضل و مردمی خواهی
تمام یابی از آن خسرو ستوده شیم.
فرخی.
– ستوده طلعت ؛ نیکو صورت :
تو را همایون دارد پدر بفال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای.
فرخی.
– ستوده مآثر ؛ : شمه ای از مناقب و مفاخر این فرقه ٔ ستوده مآثر زیب زینت درافزود. (حبیب السیر).
– ستوده مآل ؛ نیکو انجام. (آنندراج ).
– ستوده هنر :
خسرو پر دل ستوده هنر
پادشه زاده ٔ بزرگ اورنگ.
فرخی.
خواجه ٔ سید ستوده هنر
خواجه ٔ پاک طبع پاک نژاد.
فرخی.
ستوده.[ س ُ دَ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب. (از ایلات خمسه ٔ فارس ) (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۸۷).

اسم ستوده در فرهنگ فارسی

ستوده
( اسم ) مدح شده تمجید شده ستایش شده جمع ستودگان .
تیره از شعبه شیبانی ایل عرب
ستوده بودن
پسندیده بوده
ستوده شدن
توصیف گردیدن

اسم ستوده در فرهنگ معین

ستوده
(سُ دِ) (ص مف .) مدح شده، ستایش شده .

اسم ستوده در فرهنگ فارسی عمید

ستوده
۱. مدح کرده شده، ستایش شده.
۲. پسندیده.

اسم ستوده در اسامی پسرانه و دخترانه

ستوده
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: sotude) (صفت مفعولی از ستودن )، آن که او را ستوده اند، ستایش شده – ستایش شده

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز