معنی اسم ثَمره

ثَمره :    (عربي) ۱- ميوه؛ ۲- (به مجاز) نتيجه و حاصل.

%d8%ab%d9%8e%d9%85%d8%b1%d9%87

اسم ثمره در لغت نامه دهخدا

ثمرت. [ ث َ م َ رَ ] (ع اِ) رجوع به ثمرة شود.
ثمرة. [ ث َ م َ رَ ] (ع اِ) ثمرت. یکی ثمر. میوه. حاصل. بار. ج، ثَمر. ثَمَرات. ثِمار. ثمراء. || نتیجه : و تعبیه ها کردند تا بروی مشرف باشد [ طغرل ] و هر چه رود می بازنماید تا ثمرت این خدمت بیابد بپایگاهی بزرگ که یابد. (تاریخ بیهقی ). و چون از لذات دنیا… آرام نمی باشد هر آینه تلخی اندک که شیرینی بسیار ثمرت دهد به از شیرینی اندک کزو تلخی بسیار زاید. (کلیله و دمنه ). از ثمرت رای در وقت آفت تمتعی زیادت نتوان یافت. (کلیله و دمنه ). ثمرت آن تجربت آن بود که هر روز گرسنه میماند. (کلیله و دمنه ). و الحق اگر در آن سعی پیوسته آید و مؤنتی تحمل رود ضایع و بی ثمرت نماند. (کلیله و دمنه ). || درخت. || اثر دوستی. || اثر چیزی. || پوست سر. || کناره ٔ زبان. || گره تازیانه. || نسل. || فرزند. || پیمان بی آمیغ.
ثمرة. [ ث َ م ِ رَ ] (ع اِ) گویند،ما نفسی لک بثمرة؛ یعنی نیست ترا در دل من حلاوتی.
ثمره. [ ث َ م َ رَ ] (ع اِ) میوه. بار :
مدحت تو شرف دهد ثمره
خدمت تو سعادت آرد بار.
مسعودسعد.
نکته ٔ حکمتش ثمره ای از شجره ٔ طوبی و بذله ٔ سخنش شکوفه ای از روضه ٔ خلد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || سود. نفع. فایده. جدوی. || حاصل. نتیجه : و ثمره ٔ این اعتراف ورضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. (تاریخ بیهقی ). در این روزگار که به هرات آمدیم [ مسعود ] وی [ آلتونتاش ] را بخواندیم تا ما را ببیند و ثمره ٔکردارهای خویش را بیابد. (تاریخ بیهقی ). عاقل… بداند که خواهش دنیوی… بجز پشیمانی ثمره ای ندارد. (کلیله و دمنه ). و میخواستیم ثمره ٔ آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیابد. (کلیله و دمنه ). و ثمره و محمدت آن متوجه شده. (کلیله و دمنه ). || در عبارت ذیل ظاهراً بمعنی نخبه آمده است : سلطان را از فوائد آن ثمره ٔ غرائب و زبده ٔ حقائب روی نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص ۲۷۴). || تمتع. ج، اَثمار. ثَمر. ثِمار. ثمرات. ثُمُر. (زمخشری ). || ثمرةالنخل ؛ بار نخل.
ثمره. [ ث َ م َ رَ ] (اِخ ) یا صد کلمه ٔ بطلمیوس . فصوص مقتبس از کتاب بطلمیوس فلکی در احکام نجوم. حاج خلیفه گوید اسم آن بیونانی انطرومطا یعنی صد کلمه است و آن ثمره ٔ کتب چهارگانه آن است که بطلمیوس برای شاگردش سورس تألیف کرد. شروح چند بر ثمره نوشته اند مانند شرح ابی یوسف الاقلیدسی و شرح ابی محمدالشیبانی و شرح ابی سعیدالثمالی و شرح ابن طبیب الجاثلیقی السرخسی و شرح بعض منجمین که چنین آغاز میشود: احمداﷲ حمداً لایبلغ الافکار حده. الخ. آن منجم گوید که آن شرح را از امیر ابی شجاع رستم بن المرزبان در سال ۴۸۵ هَ. ق. فرا گرفته و در آن بین شروح مذکور جمع کرده است. دیگر شرح علامه ٔ نصیرالدین محمدبن محمد طوسی متوفی بسال ۶۷۲ هَ. ق. که آن شرح مفید به فارسی است و خواجه آن را برای صاحب دیوان محمدبن شمس الدین تألیف کرده است – انتهی.
فرهنگ فارسی
ثمره
واحد ثمر, میوه, یک دانه میوه, نسل و فرزند
( اسم ) واحد ثمر. ۱- یکی میوه یک بر. ۲- نتیجه حاصل . ۳- نسل فرزند.
یا صد کلم. بطلمیوس فصوص مقتبس از کتاب بطلمیوس فلکی در احکام نجوم
ثمره الاثل
نوع کوچک بارگز است که عذبه نامند بقدر نخودی و از آن بزرگتر و غیر مثلث می باشد در دوم سرد و در سیم خشک و قابض و قاطع نزف الدم و نفث الدم و مقوی احشائ و آب طبیخ او که یک اوقیه در دو رطل آب جوشانیده باشند تا بنصف رسیده مقیئی رطوبات عفن. اطفال و جهت گزیدن رتیلا و رفع جرب رطب و با شکر جهت یرقان و زردی رخسار و رطوبت رحم و ربو و سعال و ضعف جگر و احشا و آکله و حکه و امراض مقعد و قروح رطبه شربا و طلائ نافع و مضمضه او جهت تاکل دندان و استحکام لثه مفید است
ثمره الاصف
شفلج ثمره اللصف نیز گویند
ثمره الدوم
یا ثمر. شجره الدوم مقل مکی است
ثمره السدر
نبق است
ثمره الشوک المصری
گلنار است
ثمره الطرفا
عذبه است و گز مازج نیز گویند
ثمره العرعر
جوزا بهل است
ثمره العلیق
توت علیق است بپارسی در گویند و بشیرازی توت سه گل و در علیق گفته شود تمشک تموش
ثمره الفواد
به لغت مصری شاه بلوط است و بعضی بلادر را نامند
ثمره القلب
مهجه حبه القلب سویدائ
ثمره الکبر
شفلج خوانند و ثمره اللصف و ثمره الاصف نیز گویند بشیرازی کوک گویند و شفلج و قثائ الکبر گویند و طبیعت آن گرم است در سیم و گویند در چهارم و تره کبر چون با نمک و سرکه پرورند لطیف بود و سده جگر بگشاید و سپرز و معده را پاک گرداند و طبع را نرم دارد و در کبر منفعت همه گفته آمده است
ام ثمره
باشق مرغ شکاری لاشخوار
ثمرت و ثمره
یکی ثمر میوه حاصل بار

اسم ثمره در فرهنگ معین

ثمره
(ثَ مَ ر ِ) [ ع . ثمرة ] (اِ.) واحد ثمر. ۱ – یک دانه میوه . ۲ – نتیجه، حاصل . ۳ – نسل، فرزند.

اسم ثمره در فرهنگ فارسی عمید

ثمره
۱. = ثمر
۲. [مجاز] نتیجه.
۳. حاصل.

اسم ثمره در اسامی پسرانه و دخترانه

ثمره
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: میوه، حاصل، نتیجه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز