معنی اسم تِلّی

تِلّي :    (تركي) ۱- موهاي پر پشت و بلند، دختري كه گيسوي بلند و زيبا دارد، زلف دار؛ ۲- زباندار و سخنور.

 

 

اسم تلی در لغت نامه دهخدا

تلی. [ ت ُ ] (اِ) دست افزار و دست افزاردان سرتراشان و حجامان باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج )(ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ). || کیسه ای که خیاطان سوزن و ابریشم و انگشتوانه در آن نهند. (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
بدیده ٔ تللی سوزنم که سوزنیم
نیم چو سوزن درزی نهان میان تلی.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص ۲۹۶).
تلی. [ ت ِ ] (اِ) طلا را گویند. (برهان ). طلارا گویند که زر پاک و خالص باشد. (آنندراج ) (از انجمن آرا). زر و طلا و ذهب. (ناظم الاطباء) :
وجود مردم دانا مثال زر تلی است
که هرکجا که رود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا).
رجوع به طلی شود.
تلی. [ ت َ ] (اِ)درخت تمش. (ناظم الاطباء). لَم ْ. تلو. خار. تیغ. یور. شوک. شوکة. وِرِگ تَلی. سیاه تلی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || علیق. || درخت شاه توت. || گدا و فقیر. || دست افزاردان سرتراشان. (ناظم الاطباء). رجوع به تُلی شود.
تلی. [ ت ِل ْ لی ] (اِ) به هندی اسم انزروت است. || طحال. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سپرز. طحال. (الفاظ الادویه ).
تلی. [ ت َل ْی ْ ] (ع مص ) باقی ماندن (مقداری ) از ماه : تلی من الشهر کذا؛ اینقدر باقی مانده از ماه. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
تلی. [ ت َ لی ی ] (ع ص ) بسیارسوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کثیرالایمان. (اقرب الموارد). || بسیارمال. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلی. [ ت َل ْ لا ] (ع ص ) قوم تلی ؛ قوم افتاده بر زمین. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تلی. [ ت ُل ْ لا ] (ع اِ) گوسپند مذبوحة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تلی. [ ت ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و ۱۰۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).

اسم تلی در فرهنگ فارسی

تلی
۱- کیسه ای که در آن وسایل خیاطی ( سوزن نخ انگشتانه و غیره ) را جا دهند . ۲ -دست افزار حجام .
گوسپند مذبوحه .
اسکلم تلی
سیاه تلو این نام در میان دره به سیاه تلو دهند .
سیاه تلی
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور .
تیره تلی
آلوی چینی
جعفر تلی
از بزرگان و مشاهیر اصفهان در روزگار مغولان بود و صاحب ترجمه محاسن اصفهان از او نام میبرد .
زر تلی
زر طلا زر تمام عیار

اسم تلی در فرهنگ معین

تلی
(تُ) (اِ.) ۱ – کیسه ای که در آن اسباب خیاطی را بگذارند. ۲ – دست افزار حجام .

اسم تلی در فرهنگ فارسی عمید

تلی
۱. دست افزار حجام.
۲. کیسه ای که در آن اسباب خیاطی از قبیل سوزن، نخ، و انگشتانه بگذارند.
طلا، زر.

اسم تلی در اسامی پسرانه و دخترانه

تلیمان
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پهلوانان در زمان فریدون پادشاه پیشدادی

اسامی مشابه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز