معنی اسم تَرانه

تَرانه :    ۱- (در موسيقي) شعري متشكل از چند بيت مقفا و هم‌سان از نظر تعداد هجاها و مصراع‌ها كه با آواز خوانده مي‌شود؛ ليد؛ ۲- (در موسيقي) هرنوع سخن معمولاً موزون كه با موسيقي خوانده شود؛ ۳- (در موسيقي ايراني) قطعه آوازي، نوع جديدي از تصنيف؛ تصنيف؛ ۴-(در ادبيات) دو بيتي‌هاي محلي از نوع فهلويات؛ ۵- (در قديم) (در ادبيات) هر نوع شعري كه شامل دو بيت باشد؛ ۶- (در قديم) (در موسيقي ايراني) رباعي‌اي كه با آواز خوانده شود؛ ۷- (در قديم) هر صدايي كه حالت موسيقايي داشته باشد.

%d8%aa%d9%8e%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87

اسم ترانه در لغت نامه دهخدا

ترانت. [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به تارانت و فرهنگ ایران باستان ص ۱۴۹ شود.
ترانت. [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) ترِنْت. رودی به انگلستان که با اوز می پیوندد وهامبر را تشکیل می دهد.
ترانت. [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا که ۶۳۰۰۰ تن سکنه دارد. در قرن ۱۶ م. اصلاحات و برقراری انضباطهای جالبی در مذهب کاتولیک در این شهر پی ریزی گردید.
ترانه. [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه و صاحب جمال. (برهان ) (ناظم الاطباء). جوان خوش صورت و صاحب کمال. (فرهنگ جهانگیری ). جوان خوش صورت و شاهد تر و تازه. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدان تر و تازه. (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ). جوان خوشگل و شاهد تر و تازه. (فرهنگ نظام ). از ریشه ٔ اوستائی «تورونه » بمعنی خرد، تر و تازه. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به تر، توره و توله شود :
هر نسفته دُری، دُری می سفت
هر ترانه ترانه ای می گفت.
نظامی.
|| دوبیتی. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۴۹۷) (برهان ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ). رباعی. (غیاث اللغات ). دوبیتی یعنی رباعی. (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوبیتی که نام دیگرش رباعی است و از اقسام شعر است که دارای چهار مصرع است. در مصرع اول و دوم و چهارم قافیه است و در سوم لازم نیست، بعضی گویند در مصرع سوم هم باید قافیه باشد و الا همان دوبیتی و رباعی است. (فرهنگ نظام ). اهل دانش ملحونات این وزن [ رباعی ] را ترانه نام کردند. (از المعجم فی معاییراشعار العجم ) :
از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وزدلاویزی و خوبی چون ترانه ٔ بوطلب.
فرخی.
ویکی بود از ندیمان این پادشاه [ امیر محمد ] شعر و ترانه خوش گفتی. (تاریخ بیهقی ).
حکمت نتوانی شنود از ایرا
فتنه ٔ غزل نغزی و ترانه.
ناصرخسرو.
چون آتش خاطر مرا شاه بدید
از خاک مرا بر زبر ماه کشید
چون آب یکی ترانه از من بشنید
چون باد یکی مرکب خاصم بخشید.
امیرمعزی.
– ترانه های خزانگی ؛ مراد از ترانه های عمده و ترانه هایی که پادشاه یا امیری تصنیف کرده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
|| نقش. || صوت. (برهان ). || به اصطلاح اهل نغمه، تصنیفی است که آن سه گوشه داشته باشد هر کدام بطرزی : یکی بیتی و دیگر مدح و یکی دیگر تلا و تلالا. (برهان ) (آنندراج ). در موسیقی یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب یعنی تألیف کامل است و آن چهار قسمت قول است و ترانه و فروداشت. || نغمه. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). سرود.(فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ) (برهان ). نغمه و خوانندگی و سرود. (ناظم الاطباء). سرود و نغمه و نوعی از سرود. (غیاث اللغات ). نغمه و خوانندگی. (انجمن آرا) (آنندراج ). نغمه و نوا. (فرهنگ نظام ). سرود و اشعار ملی و وطنی، مثال : هر مملکتی ترانه ای ملی دارد. (فرهنگ نظام ). موج از تشبیهات اوست و با لفظ گفتن و زدن و بستن و سرودن و سنجیدن و بلند کردن مستعمل. (آنندراج ). نوعی از اجناس سرود. (شرفنامه ٔ منیری ) : خوانی نهادند سخت نیکو با تکلف بسیار و ندیمانش [طاهر دبیر] بیامدند و مطربان ترانه زنان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۱۴۲).
بدانی چو درمانی آنجا کز آنجا
نه بربط رهاند ترا، نه ترانه.
ناصرخسرو.
کاج صمصام را سزد بریال
سوزنی را ترانه بر ره چاچ.
سوزنی.
جز بنده که در ترانه ٔ مدحت
داردصفت رباب رامشگر.
اثیر اخسیکتی.
هر نسفته دُری، دُری می سفت
هر ترانه، ترانه ای می گفت.
نظامی.
در پرده ٔ این ترانه ٔ تنگ
خارج بود ار ندانی آهنگ.
نظامی.
خیز ای رفیق خفته که صوت نشیدمان
آتش فکند بر شتران از ترانه ای.
اوحدی.
بلندآواز شد موج ترانه
مبارک باد کوس و شادیانه.
محمدخان راسخ (از آنندراج ).
لبم به عشق نسنجد ترانه ٔ اظهار
ولی ز اشک من این مدعا برون آمد.
طالب آملی (از آنندراج ).
|| بمعنی دهن خوانی و طنز و خوش طبعی نیز هست. (برهان ). دهن خوانی و خوش طبعی. || بذله و طعنه. (ناظم الاطباء). || بدخویی. (برهان ) حیله وری. (برهان ). حیله گری. (ناظم الاطباء). || بدخویی. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بعضی این لغت را بضم اول مخفف تورانه دانند یعنی خوبان منسوب به توران. (انجمن آرا) (آنندراج ).

اسم ترانه در فرهنگ فارسی

ترانه
سرود, نغمه, دوبیتی, تروتازه, معشوق جوان
( اسم ) ۱- جوان خوش صورتشاهد تر و تازه و صاحب جمال . ۲- تصنیفی که سه گوشه داشته باشد.هر یک بطرزی:یکی بیتی و دیگری مدح و سوم تلا و تلالا. ۳- دو بیتی . ۴- سرود نغمه .
ترانه برداشتن
رسا ساختن و بلند کردن سرود و نغمه ترانه بلند کردن .
ترانه بستن
سرود و نغمه ساختن نغمه سرایی و سرود گویی کردن .
ترانه بلند کردن
ترانه برداشتن رسا و بلند کردن سرود و نغمه .
ترانه پرداز
ترکیب کننده آوازها .
ترانه تراش
ترانه ساز آهنگ ساز .
ترانه زدن
نغمه سرایی کردن .
ترانه زن
مغنی جمع : ترانه زنان .
ترانه ساختن
آهنگ ساختن .
ترانه ساز
ترانه سرای نغمه سرای و سرود گوی .
ترانه سراییدن
آهنگ ساختن : آواز خواندن نغمه برداشتن .
ترانه سنج
کسیکه عالم به چگونگی نغمه ها و سرودها باشد .
ترانه سنجیدن
سرود گفتن نغمه سراییدن .
ترانه شدن
بجای افسانه شدن که عبارت از کمال شهرت گرفتن است در کسوت اغیار چو بنمود رخ آن یار این قصه در آفاق جهان گشت ترانه
ترانه گشتن
کمال شهرت یافتن افسانه شدن به کمال شهرت رسیدن .
ترانه گفتن
نغمه ساختن سرود گفتن .
ترانه گوی
ترانه ساز نغمه پرداز و سرود گوی .
هم ترانه
هم آواز هم صدا
فرهنگ معین
ترانه
(تَ نِ) [ اوس . ] (اِ.) ۱ – تصنیف ؛ قطعه ای کوتاه برای خوانده شدن همراه با سازهای موسیقی . ۲ – دوبیتی . ۳ – تر و تازه . ۴ – زیباروی .
ترانه زدن
( ~. زَ دَ) (مص ل .) آواز خواندن .

اسم ترانه در فرهنگ فارسی عمید

ترانه
۱. (موسیقی) سرود؛ نغمه.
۲. (ادبی) دوبیتی: هر نسفته دُری دُری می سفت / هر غزاله ترانه ای می گفت (نظامی۴: ۶۲۷).
۳. [قدیمی] تروتازه.
۴. [قدیمی] معشوق جوان.
۵. [قدیمی] جوان خوش صورت.

اسم ترانه در اسامی پسرانه و دخترانه

ترانه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود، آواز

اسامی مشابه

بعدی
قبلی

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز