نام های اصیل دختر ایرانی با ریشه فارسی(الف)
آ | ||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
آرتینا | ārtinā | فارسی | آرتین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آرتین,آرتینا بانوی پاک دامن | |||
آرتادخت | Ārtā-dokht | فارسی | دختر راست گفتار و درست کردار ، دختر پاک و مقدس ، نام بانویی اقتصاد دان که در زمان اشکانیان به به سمت خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی منسوب شد. | |||
آرنیکا | arnika | فارسی | آریایی نیک خو | |||
آرمینا | armina | فارسی | دختر همیشه پیروز – بانوی مقتدر – الهه زیبایی | |||
آتریسا | atrisa | فارسی | آذرگون مانند آتش – دختری با چهره ای زیبا و برافروخته مرکب از آتری(تغییر یافته آذر-آتر-آتری) + پسوند مشابهت | |||
آترین | atərin | فارسی | ۱- (آتر = آتش + ین (پسوند نسبت))، منسوب به آتش، آتشین؛ ۲- (به مجاز) زیبارو؛ ۳- (اَعلام) (در دورهی هخامنشی) آترین بانویی نامدار از بازماندگان کمبوجیه پسر کوروش شاه بود که بر داریوش بزرگ شورش کرد. | |||
آترینا | atrina | فارسی | (آتَرین+ا (پسوند نسبت))،منسوب به آترین | |||
آتیس | Ātis | فارسی | نام الهه ی حاصلخیزی فریگیان | |||
آدرینا | ādrina | فارسی | [(آدر = آتش + ین (پسوند نسبت) + الف اسم ساز)]، ۱- آتشین، سرخروی؛ ۲- زیبارو | |||
آرامش | Aramesh | فارسی | آسایش، فراغت، راحتی، صلح و آشتی (اسم مصدر از آرمیدن) | |||
آرشیدا | َAr-shidaََ | فارسی | بانوی درخشان آریایی – بانوی آراسته و درخشان – مرکب از آر + شید + الف تانیس – آر به دومعنی به کار می رود اول | |||
آرشین | Arshin | فارسی | آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می باشد | |||
آرنوش | Ar-noosh | فارسی | ار = آریایی + نوش = جاوید، آریایی جاوید، ایرانی جاوید | |||
آرنوشا | Ar-noosha | فارسی | منسوب به آرنوش ، آریایی جاویدان ، ایرانی جاوید ، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان | |||
آروشا | Aroosha | فارسی | درخشان ، نورانی باهوش ، نام دختر داریوش سوم | |||
آزیتا | Azita | فارسی | ۱- سوزن کاری کردن؛ ۲- نقش زدن با قلم بر روی اشیا. | |||
آفرین | Afarin | فارسی | هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، مرحبا، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه آفرین، آفرین دخت | |||
آلاله | Alale | فارسی | شقایق،گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد | |||
آلیسا | əlisa | فارسی | ایرسا – رنگین کمان – به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند | |||
آمیتیس | Amitis | فارسی | دختر هوخشتر پادشاه ماد که پس از صلح بین مادها و مصر به درخواست پدرش به عقد بخت النصر پادشاه مصر درآمد.در متون تاریخی آمده است که بخت النصر بغهای معلق بابل را برای آمیتیس ساخته است.-نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی | |||
آناهیتا | Anāhita | فارسی | ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است | |||
آناهید | Anahid | فارسی | آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است | |||
آنوشا | Anoosha | فارسی | کیش و مذهب ، دین و آیین,جاویدان | |||
آنیتا | anita | فارسی | آراستگی، مهربانی، خوشرویی. | |||
آویسا | Avisa | فارسی | پاک و تمیز مانند آب | |||
آوینا | Avina | فارسی | دختر پاک ، بانویی که مثل آب زلال است. مرکب از آو(آب) + ین نسبت + الف تانیث | |||
آذر | Azar | فارسی | آتش، نهمین ماه ایرانی | |||
آریانا | Aryana | فارسی | نامی که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آریایی ها داده بودند. | |||
آرا | Ara | فارسی | مخفف آراینده آرایشگر-زیور زینت | |||
آرون | aron | فارسی | صفت نیک و خصلت پسندیده | |||
آرزو | Arezo | فارسی | میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر سلم پسر فریدون پادشاه پیشدادی | |||
آزاده | Azade | فارسی | عاری از صفات ناپسند اخلاقی،رها ، وارسته،از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی | |||
آسا | Asa | فارسی | ﺯﯾﻮر ﻣﺎﯾﻪ زﯾﺒﺎﯾﯽ و آراﯾﺶ – وﻗﺎر و ﺛﺒﺎﺕ و ﺗﻤﮑﯿﻦ و آﺳﻮدﮔﯽ | |||
آیین | Āyin | فارسی | دین مذهب عادت رسم روش – نام روستایی در استان فارس | |||
آوا | Ava | فارسی | ﺻﺪاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آواز ﺧﻮاﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد ﯾﺎ از آﻻﺕ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ رﺳﺪ | |||
آرام | aram | فارسی | آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت | |||
آهو | Ahoo | فارسی | آهو | |||
ا | ||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
اختر | Akh-tar | فارسی | ستاره، نام گلی | |||
ادلیا | ədliya | فارسی | ﺷﮑﺮ ﺧﺪا ، ﺳﭙﺎﺱ از ﺧﺪا | |||
ارشا | Arsha | فارسی | از نام های ایران باستان | |||
افرا | Afra | فارسی | درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد | |||
افروز | Afroz | فارسی | افروختن، افروزنده. | |||
افسانه | Afsāne | فارسی | ۱- سرگذشت، قصه، داستان، سرگذشت و حکایت گذشتگان؛ ۲- افسون، سحر؛ ۳- ترانه. | |||
افسون | Afsoon | فارسی | سحرانگیزی، جاذبه | |||
الیما | elima | فارسی | سرزمین کوهستانی و بر گرفته از نام ایلام و قوم ایلامیان است که احتمالا کهن ترین نژاد سرزمین بختیاری ها بوده است | |||
ایران | iran | فارسی | نام کشورمان | |||
ایرن | iren | فارسی | گونهای دیگر از واژهی ایران | |||
ارغوان | Arghavān | فارسی |
گلی قرمز رنگ
|
|||
ارکیده
|
Orkide | فارسی |
رنگ ارغوانی روشن، نام گلی
|
|||
انوشه | Anooshe | فارسی |
ﺟﺎوداﻥ، ﺷﺎدﻣﺎﻥ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ، از ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﺷﺎﻫﺰادﻩ اﻯ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ در ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ و ﻧﺎﻡ دﺧﺘﺮ ﻧﺮﺳﯽ،ﻧﺎﻡ اوﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﮔﺮدﺷﮕﺮ ۱۰ روز در ﻓﺿﺎ ﺑﻮد
|
|||
ایراندخت | Irān-dokht | فارسی |
دختر ایران
|