معنی اسم مِدیا

مِديا :    (اَعلام) ۱) نام يوناني ايات جبال يا عراق عجم كه نواحي آن عبارت بوده از قرميس يا كرمانشاهان، همدان، ري و اصفهان؛ اين نواحي سرزميني كوهستاني و پهناور بوده كه يونانيان به آن «مديا» گفته‌اند. سرزمين ماد؛ ۲) نام زن آخرين پادشاه ماد؛ ۳) (در اساطير يونان) نام ساحره‌اي كه دختران پلياس (پادشاه ايولخس) را براي اعاده جواني پدرشان اغفال كرد و دختران پلياس پدر خود را كشتند تا خون از تن وي بيرون كنند تا ساحره (مديا) جواني را به او بازگرداند.

 

اسم مدیا در لغت نامه دهخدا

مدی. [ م َ ] (فعل نهی ) مده. (لغت فرس اسدی ). صورتی است از مدهی، فعل نهی از مصدر دادن :
آن چه با رنج یافتیش و به ذل
تو به آسانی از گزافه مدیش.
رودکی (لغت فرس ).
مدی. [ م َ دا ] (ع اِ) پایان چیزی. نهایت چیزی. (منتهی الارب ). پایان کار. (دستورالاخوان ). غایت. (مهذب الاسماء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). منتهی. (متن اللغة). انتها. (ناظم الاطباء).به صورت یا به معنی غایت و نهایت. (غیاث اللغات ).
– مدی الاجل ؛ منتهای اجل. (از متن اللغة).
– مدی الایام ؛ همه وقت و در هرزمان. (ناظم الاطباء).
– مدی البصر ؛ منتهای نگاه. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). تا آنجا که چشم کار می کند. (ناظم الاطباء).
– مدی الحیات ؛ غایت زندگی. (از اقرب الموارد).
|| مسافت. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). دوری. فاصله. (ناظم الاطباء). || چغزلاوه. (منتهی الارب ). عرمص. (اقرب الموارد). عرمص و جل وزغ که بر آب پدیدآید. (از متن اللغة). || نشانگاه و نشانه ٔ تیراندازی. || یک نوع درختی. (ناظم الاطباء).
مدی. [ م ُدْی ْ ] (ع اِ) پیمانه ای است مر شامیان را و مصریان را، و آن غیر از مُدّ است. ج، امداء. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برابر با نوزده صاع است. (از اقرب الموارد). برای توضیح بیشتر رجوع به معجم متن اللغة شود.
مدی. [ م ُ ] (ص نسبی ) اهل مد. مدیست. مدپرست. رجوع به مدیست شود.
مدی. [ م َ / م ُ / م ِ دا ] (ع اِ) ج ِ مدیة. رجوع به مَدیَة. مُدیَة. مِدیَة شود.
مدی. [ م َ دی ی ] (ع ص ،اِ) آبی که از حوض روان گردد و پلید شود. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || حوض که گرداگرد آن سنگ نگرفته باشند. (منتهی الارب ). حوضی که پیرامونش سنگ نصب نشده باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || آبراهه ٔ چاه. (منتهی الارب ). جدول و آب رو کوچکی که آبی که بر لب چاه می ریزددر آن جاری می شود. (از اقرب الموارد). ج، اَمدیَة.
مدی ٔ. [ م ُ دِءْ ] (ع ص ) بیمار. علیل. دردمند. || بیمارکننده. (ناظم الاطباء).

اسم مدیا در فرهنگ فارسی

مدی
(فعل) دوم شخص مفرد نهی از دادن مده : آنچه با رنج یافتیش و به ذل تو باسانی از گزافه مدی . ( رودکی فرنظا.)
بیمار
جریان مدی
[flood current] [اقیانوس شناسی، ژئوفیزیک] جریان حاصل از بالا آمدن آب دریا
ابن مدی
نام رودباریست

 

اسم مدیا در اسامی پسرانه و دخترانه

مدیا
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: mediyā) نام یونانی ایات جبال یا عراق عجم که نواحی آن عبارت بوده از قرمیس یا کرمانشاهان، همدان، ری و اصفهان، این نواحی سرزمینی کوهستانی و پهناور بوده که یونانیان به آن ‘مدیا’ گفته اند، سرزمین ماد، (در اعلام) نام زن آخرین پادشاه ماد، (در اساطیر یونان) نام ساحره ای که دختران پلیاس (پادشاه ایولخس) را برای اعاده جوانی پدرشان اغفال کرد و دختران پلیاس پدر خود را کشتند تا خون از تن وی بیرون کنند تا ساحره (مدیا) جوانی را به او بازگرداند – نام همسر آخرین پادشاه ماد
مدیسه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نام روستایی در استان اصفهان
مدینه
نوع: دخترانه
ریشه اسم: عربی
معنی: شهر، نام شهری در عربستان که پایگاه حکومت حضرت محمد (ص) بود
مدیوماه
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: نام پسر عموی زرتشت

اسم های پسرانه بر اساس حروف الفبا

اسم های دخترانه بر اساس حروف الفبا

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود کتاب لاتین
  • خرید کتاب لاتین
  • خرید مانگا
  • خرید کتاب از گوگل بوکز
  • دانلود رایگان کتاب از گوگل بوکز